نگاه نو

ارائه مطالب عمومی و تخصصی در حوزه روانشناسی و سبک زندگی سالم

نگاه نو

ارائه مطالب عمومی و تخصصی در حوزه روانشناسی و سبک زندگی سالم

اختلال طیف اوتیسم در dsm 5


اختلال طیف اوتیسم

اوتیسم  ، اختلال آسپرگر، اختلال فروپاشنده کودکی و اختلال فراگیر رشد نا مشخص ، که زمانی به صورت اختلال های جداگانه در نظر گرفته می شدند، اینک به طور گسترده باهم و تحت عنوان اختلال طیف اوتیسم تلقی می شوند.

نشانه های اصلی اختلال اوتیسم

نشانه های اصلی اختلال طیف اوتیسم در دو حوزه قرار می گیرند:

1. نارسایی پایدار در ارتباط اجتماعی و تعامل، در بافت های متعدد. این نارسایی ها در رابطه متقابل اجتماعی هیجانی، رفتارهای ارتباطی غیر کلامی و روابط اجتماعی نشان داده می شوند.

2. الگوی رفتاری ، علائق و فعالیت های انعطاف ناپذیر و تکراری. که این موارد بایستی به دو صورت از موارد زیر یا بیشتر نشان داده شوند:

حرکات قالبی یا تکراری ، استفاده از اشیاء یا پافشاری گفتاری روی یکنواختی، پایبندی انعطاف ناپذیر به برنامه عادی روزانه یا تشریفات رفتاری کنترل شده، علاقه و دل مشغولی شدید  یا تمرکز ناهنجار مفرط یا حساسیت کم به داده های حسی یا علاقه نامعمول به جنبه های حسی محیط.

نشانه ها بایستی در طی دوره اولیه رشد روی دهند و به طور معناداری در  کارکردهای اجتماعی ،تحصیلی و سایر کارکردها اختلال ایجاد کنند. علاوه بر این اختلال را نمی توان به ناتوانی عقلی یا تاخیر کلی رشد نسبت داد. البته لازم به ذکر است که همه کودکان مبتلا به اختلال اوتیسم ضرورتا همه ویژگی ها را نشان نمی دهند و در شدت نشانه هایشان همسان نیستند.

ویژگی های ثانویه اختلال اوتیسم و اختلال های مرتبط

اختلال های حسی / ادراکی

اندام های حسی بدون نقص هستند ولی پاسخ ناهنجار به محرک ها باعث می شود احساس و ادراک غیر قابل اعتماد شوند. هم حساسیت زیاد و هم حساسیت کم  به طور معنادار روی می دهند. بچه هایی که نسبت به محرک ها حساسیت زیاد دارند شاید با صدای ماشین لباسشویی، درزهای لباسشان، یا بغل کردن ملایم آشفته شوند. در مقابل حساسیت کم که شاید مشکل شایع تری باشد در کودکانی دیده می شود که از پاسخ دادن به صداها و یا رفتن به سمت چیزها ناتوانند. تصویر بالینی ممکن است گیج کننده باشد، مثلا کودکی که به نظر می رسداز یک صدای بلند ناآگاه است در حالی که با تیک تیک آرام یک ساعت مچی سر جای خود میخکوب می شود. در برخی موارد ناتوانی کودک در پاسخ دادن به صدا منجر به این می شود که والدین فکر کنند کودکشان ناشنوا است.

انتخاب مفرط

انتخاب مفرط نیز در اوتیسم شایع است . در این حالت فرد روی یک بخش انتخابی از یک آرایه محرک تمرکز می کند و سایر مولفه ها را نادیده می گیرد. نادیده گرفتن جنبه های خاصی از یک تکلیف یادگیری، آشکارا می تواند مانعی بر سر عملکرد مناسب روی تکلیف باشد. تعامل اجتماعی نیز می تواند تحت تاثیر قرار گرفته و پیامدهای اجتماعی داشته باشد. مثلا کودک مبتلا به اختلال طیف اوتیسم ممکن است به اسباب بازی که در دست کودک دیگری است توجه کند ولی به بیان کلامی همراه آن ( به عنوان مثال" بیا با هم با کامیون بازی کنیم" یا " برو کنار این کامیون منه" توجه نداشته باشد.

تاثیر بر عملکرد هوشی

گر چه در اوتیسم گستره وسیعی از هوش از جمله متوسط بالا وجود دارد، ولی نارسایی عقلی شایع است و نارسایی های شدید و عمیق را در بر می گیرد. اینک شیوع ناتوانی عقلی در افراد مبتلا به اوتیسم شدید بین 40 تا 55 درصد تخمین زده می شود. نیمرخ های آزمون افراد مبتلا به اوتیسم به طور کلی حاکی از رشد شناختی ناموزون است. نارسایی در تفکر انتزاعی و مفهومی، زبان و درک اجتماعی وجود دارد. نقاط قوت نسبی در یادگیری طوطی وار ، حافظه طوطی وار و مهارت های دیداری فضایی ظاهر می شود. نمرات هوشبهر غیر کلامی معمولا بالاتر از نمرات کلامی است.

رفتار انطباقی

اوتیسم با دشواری در کنار آمدن با مسائل زندگی روزمره مشخص می شود. کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم حتی در سطوح کارکرد بالا  در مقایسه با همسالان عادی که از لحاظ هوشی با آنها همتا هستند عملکرد خوبی در مقیاس  رفتار انطباقی واینلند ندارند و حتی با توجه به آنچه بر اساس نمرات هوشبهر انتظار می رود عملکرد ضعیف تری دارند. مهارت های خودیاری و زندگی روزمره تقریبا همان گونه هستند که بر اساس توانایی ذهنی انتظار می رود، مهارت های ارتباطی تا حدی کمتر از این هستند و  مهارت های اجتماعی دارای بیشترین نارسایی می باشند.  آسیب  ها معمولا همراه با سن افزایش می یابند و به طور کلی این ناهمخوانی با هوش در اوتیسم همراه با کارکرد بالا  بیشتر است. علاوه بر این شاید عوامل خانوادگی توضیح دهنده تغییر پذیری زیاد در رفتار انطباقی باشد. برای مثال ذر یک مطالعه تاریخچه افسردگی و کمرویی در خانواده با نمرات مقیاس رفتار انطباقی واینلند خصوصا در حوزه اجتماعی  ارتباط داشت.

شناخت اجتماعی : نظریه ذهن

شواهدی وجود دارد که کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم در نظریه ذهن دچار آسیب هستند. یعنی نوعی نارسایی در توانایی استنباط حالات ذهنی در دیگران و خود.  داشتن نظریه ذهن  به این معناست که ما می فهمیم حالات ذهنی وجود دارند یعنی انسان ها امیال ، نیات، باورها، احساسات و از این قبیل دارند و این حالات ذهنی با اعمال ارتباط دارند. نظریه ذهن را می توان توانایی خواندن ذهن دیگران تصور کرد که تعامل ما را با دیگران هدایت می کند.نارسایی های نظریه ذهن در اوتیسم ، در سنین مختلف وجود دارند و می تواند در اوتیسم همراه با کارکرد بالا نیز وجود داشته باشد.چنین نارسایی هایی که گاهی "کوری ذهن" خوانده می شود به نظر می رسد زیر بنای بسیاری  از نارسایی های اجتماعی و ارتباطی در اوتیسم می باشد.

شناخت : انسجام  مرکزی و کارکرد اجرایی

در شناخت بهنجار ، افراد گرایش دارند از یک بافت یا زمینه استفاده کنند تا واحدهای اطلاعات را در هم آمیزند تا یک کل را ایجاد کرده و یک معنای کلی بدان بدهند. این گرایش که انسجام مرکزی نامیده می شود، در جمعیت عادی گستره قوی تا ضعیف دارد. بررسی ها نشان داده که افراد مبتلا به اوتیسم در انسجام مرکزی ضعیف هستند، یعنی گرایش دارند بیشتر بر بخش هایی از محرک تمرکز کنند تا اینکه بخواهند اطلاعات را یکپارچه کنند و یک کل بسازند. به عبارت ساده تر آنها درخت ها را می بینند نه جنگل را.


کارکردهای اجرایی که به عنوان یک سازه شناختی مطرح است وظایفی چون حل مسئله، توجه، استدلال، سازماندهی، برنامه‌ریزی، حافظه، کنترل بازدارنده، کنترل تکانه، حفظ آمایه، تغییر آمایه و بازداری پاسخ را بر عهده دارد؛ در نتیجه نقص و اختلال در این زمینه ، اختلال در عملکردهای روزانه را به دنبال دارد .ملترز(۲۰۰۷) کارکردهای اجرایی را به عنوان چتری برای فرایندهای شناختی پیچیده که رفتار هدفمند ایجاد می‌کند، دانست که شامل هدفگذاری، برنامه‌ریزی، سازماندهی رفتار در طول زمان، انعطاف‌پذیری، توجه، حافظه فعال، فرایندهای خودنظم دهی می‌باشد. کودکان ،نوجوانان و بزرگسالان مبتلا به اوتیسم در آزمون های کارکردهای اجرایی در مقایسه با گروه گواه عملکرد ضعیف تری دارند. کژکاری اجرایی نارسایی اولیه و اصلی نیست ولی به طور ثانویه در اوتیسم به وجود می آید.


ویژگی های جسمی و سایر موارد

نمونه های ناهنجاری های جسمی خفیف در کودکان مبتلا به اختلال اوتیستیک عبارتند از : پیشانی برجسته، کام بسیار باریک، و گوش های پایین تر قرار گرفته. ناهنجاری ها ی جسمی خفیف از نظر پزشکی یا زیبایی مهم نیستند، بلکه اشاره تلویحی به فرایندهای ژنتیکی و رشد مختل پیش از تولد دارند. برخی از افراد مبتلا به اوتیسم دارای زیبایی خاص و چابکی بدنی هستند اما برخی دیگر از نوباوگی تا بزرگسالی تعادل ضعیف ، راه رفتن ناهماهنگ، اشکال در مهارت های حرکتی بزرگ و دست و پا چلفتگی حرکتی را نشان می دهند.

به علاوه ترجیح های غذایی نامعمول مشاهده می شود و نرخ مشکلات خواب بین 40 تا 80 درصد بالاتر از کودکان عادی و کودکان مبتلا به ناتوانی عقلی بدون اوتیسم می باشد. از نظر رفتاری کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم  انواع رفتارهای غیر انطباقی را نشان می دهند مانند پرخاشگری، عدم همکاری ، کناره گیری ، و رفتارهای خود جرحی ( خود زنی). 


درمان اوتیسم

هسته اصلی  رویکردهای درمانی  اختلال طیف اوتیسم ، رفتاری و آموزشی است و مداخلات دارویی نقش کمکی دارند.

درمان دارویی

دارودرمانی عمدتا رفتارهای مشکل زا مانند پرخاشگری ،خود جرحی، بی قراری، و رفتارهای کلیشه ای و قالبی را هدف قرار می دهد.داروهای ضد روان پریشی  متعارف  که آنتاگونیست دوپامین هستند می توانند با کاهش رفتارهای مشکل آفرین به برخی از کودکان کمک کنند اما در برخی از موارد در طول زمان اثرات جانبی نامطلوب از قبیل لرزش و حرکات تکراری غیر ارادی زبان، دهان  و چانه روی می دهد. داروهای ضد روان پریشی نسل دوم یا غیر متعارف که آنتاگونیست دوپامین و سروتونین هستند، تا حد زیادی جایگزین داروهای ضد روان پریشی متعارف شده اند. یک نمونه از این داروها  رسپریدون است که برای تحریک پذیری ، پرخاشگری ، خودجرحی، و قشقرق مؤثر است.

مداخلات رفتاری

درمان های رفتاری اختلال اوتیسم را می توان در دو رویکرد قرار داد: یک رویکرد بر هدف های خاص متمرکز است. این اهداف شامل نارسایی ها  مثلا در مهارت های زبانی یا اجتماعی، رفتارهای غیر انطباقی اختصاصی مثل رفتارهای قالبی یا خودجرحی می شود.  رویکرد دوم درمان عمیق و جامع در یک دوره زمانی نسبتا طولانی است که هدفش بهبود مشکلات  متعدد اولیه و ثانویه اوتیسم می باشد. 

مداخلات رفتاری اولیه شامل نمایش های ساده تغییر رفتار در کودکان مبتلا به اوتیسم بود. کوشش های بعدی برای آموزش مجموعه ای از رفتارهای انطباقی ( سازگارانه)  و تضعیف  رفتارهای نامطلوب صورت گرفت. برای مثال لوواس و همکارانش در دانشگاه کالیفرنیا جزء اولین کسانی بودند که ارتباط کلامی را به کودکان مبتلا به اوتیسم آموزش می دادند.آنها در جلسات کاملا ساختاریافته  از ابزار های مداخله کنشگر( شرطی سازی عامل) استفاده می کردند مانند تقویت مشروط، رهنمودها، شکل دهی رفتار، سرمشق دهی، و رویه هایی برای تسهیل تعمیم یادگیری. 

تحلیل کارکردی رفتار غیر انطباقی و آموزش ارتباط کارکردی به طور موفقیت آمیزی در مورد کودکان مبتلا به اوتیسم به کار گرفته شده است، از جمله آنهایی که ناتوانی عقلی دارند. این کودکان می توانند رفتارهای انطباقی را از طریق کوشش ناپیوسته و یادگیری طبیعی فرا گیرند که احتمال تعمیم به سایر موقعیت ها را بیشتر می کند. به علاوه فراگیری برخی مهارت ها ممکن است سایر رفتارهای مثبت را تسهیل نماید، مثلا تعلیم شروع تعامل های اجتماعی و تحصیلی به کودکان به آنها کمک می کند تا مهارت های اجتماعی و زبان را یاد بگیرند.

یکی از انواع راهبردهای رفتاری مورد استفاده ، درمان پاسخِ محوری است . این درمان که بر اساس تحلیل رفتار کاربردی می باشد، فرض می کند که تقویت رفتارهای محوری سایر رفتارها را بهبود می بخشند. هدف کلی درمان پاسخِ محوری عبارت است از ارائه درمانی جامع در حوزه هایی که استقلال کودک را تسهیل خواهد کرد. مداخله در موقعیت های طبیعی با والدین ، معلم ها و سایر کسانی که خدمات ارائه می دهند روی می دهد. راهبردها شامل انتخاب فعالیت از سوی کودک، تقویت آسانگیرانه و مشروط، ایجاد فرصت برای تمرین پاسخ های فراگرفته می باشند. حوزه های زبان بیانی، تعامل اجتماعی، و انگیزش برای خودآغازگری هدف بهبودی قرار می گیرند.


به بیان ساده تر  هدف از درمان اوتیسم در کودکان ، کاهش علایم رفتاری و کمک به رشد تکلم است. درمان هر چه زودتر شروع شود نتایج بهتری به بار می آورد. درمان کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم به سه صورت  جسمانی ، تربیتی، و روان درمانی انجام می شود. در درمان جسمانی ، بیشتر از داروهای شیمیایی و انواع ویتامین ها و خوراک مقوی و نیز طرق مکانیکی استفاده می شود. در درمان تربیتی ، مشاور با کودک رابطه مناسب و پذیرا برقرار می کند و ضمن آشنا ساختن کودک  با محرک های محیطی  از اضطرابش می کاهد و اعتماد به نفس او را افزایش می دهد. 

با استفاده از روش های مختلف روان درمانی نیز می توان شخصیت از هم پاشیده کودک را تقویت و اصلاح کرد. رفتاردرمانی به ویژه روش های شرطی کردن عامل، در درمان اوتیسم به طور مؤثری به کار می رود. رفتارهای تکراری و ریتمیک را با نپذیرفتن  و یا زدن روی دست کودک می توان از بین برد. تماس با والدین و ارائه رهنمودهای مناسب  نقش بسیار ارزنده ای در درمان کودکان اوتیستیک دارد. زمانی از درمان بیشترین نتیجه حاصل می شود که از همه روش های ضروری به طور همزمان استفاده شود.

بیشتر کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم از یک راه حسی می توانند چیزی را یاد بگیرند. در صورت تقویت حواس ، از طریق چند حس نیز می توانند مطالب را بیاموزند. ولی در شروع درمان نباید انواع رفتارهای مختلف  با یکدیگر به کودک آموخته شود. برای ایجاد هماهنگی بین چشم و دست کودک ، ورزش هایی نظیر پرش ، بالانس، و کوهنوردی مفید است. متاسفانه درمان کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم خصوصا موارد شدید  ،  زیاد موفقیت آمیز نیست و گاهی بیماری تا پایان عمر ادامه می یابد.

منابع

-کتاب روانشناسی مرضی کودک و نوجوان تالیف ریتا ویکس - نلسون و آلن  س. ایزرئل

- کتاب راهنمایی و مشاوره کودک تالیف دکتر عبدالله شفیع آبادی

بیشتر بخوانید: نظریه ها و اصول بازی درمانی

نویسنده: نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی

ارائه خدمات مشاوره تلفنی و حضوری در حوزه فردی ، پیش از ازدواج، خانواده و کودک 09305785683


هم وابستگی در روانشناسی ( تعاریف و الگوهای هم وابستگی)



هم وابستگی بیمارگونه


بعضی از تعریف های هم وابستگی

  • هم وابستگی شایع ترین نوع اعتیاد و مساعد ترین بستر پیدایش تمامی اعتیادها و وسواس ها می باشد.
  • هم وابستگی حالتی چند وجهی ( جسمی ، ذهنی ، هیجانی ، و معنوی) که از طریق هر نوع رنج و آشفتگی که همراه یا ناشی از تمرکز بر نیازها و رفتار دیگران است، آشکار می گردد. ممکن است ملایم و یا شدید باشد و اکثر مردم دچار آن باشند. هم وابستگی می تواند تظاهر بسیاری از بیماری های جسمی، روانشناختی و معنوی بوده، با آنها همراه باشد و آنها را تشدید کند. از زمانی که مسئولیت زندگی و خوشبختی خود را به خود دروغین و دیگران واگذار می کنیم، هم وابستگی رشد کرده و گسترش می یابد. هم وابستگی قابل درمان است و بهبودی از آن امکان پذیر است.
  • هم وابستگی الگوی هیجانی ، روان شناختی، و رفتاری مقابله ای که نتیجه ی تماس طولانی مدت با مجموعه ای از مقررات طاقت فرسا است و از به کار بستن آنها ناشی می شود. مقرراتی که از اظهار و بیان آشکار احساسات و گفتگوی مستقیم درباره مشکلات شخصی و بین شخصی جلوگیری می کند.
  • هم وابستگی آن دسته از رفتارهای خود تخریب گرانه آموخته شده یا نواقص شخصیتی که باعث کاهش ظرفیت فرد در وارد شدن یا مشارکت در روابط عاشقانه می شود.
  • هم وابستگی رفتار آموخته شده فشار زایی است که با تمرکز ناسالم بر نیازهای دیگران و یا تلاش برای قبول مسئولیت برای اداره و کنترل کردن افکار، احساس ها و یا رفتار دیگران همراه است. این رفتار آموخته شده فشار زا به وسیله نیاز به امنیت، مورد پذیرش واقع شدن و احساس خودارزشمندی برانگیخته می شود.
  • هم وابستگی رفتار آموخته شده ای است که از طریق وابستگی به مردم و به دنیای خارج از خود، آشکار می شود. این وابستگی ها متشکل است از غافل شدن از هویت خود و تضعیف و تحقیر آن. خود دروغین که سر برمی آورد اغلب از طریق عادات وسواس گونه ، اعتیادها و دیگر اختلالات که جدایی بیشتر از هویت حقیقی شخص را سبب می شود و احساس شرم و خجالت را می پروراند، ظاهر و آشکار می گردد.
  • شخص هم وابسته به کس دیگری اجازه می دهد که با رفتارهایش بر او تاثیر بگذارد و او را مبتلا سازد و به علاوه مشغولیت وسواس گونه ای  در مورد اداره و مهار رفتار دیگران دارد. 
  • افراد هم وابسته افرادی هستند که زندگی خود را یعنی تصمیم گیری ها، ادراک ها، باورها و ارزش هایشان را بر محور شخص یا چیز دیگری سامان می دهند.


الگوهای هم وابستگی 

هم وابستگی خودش را می تواند از دید مردم پنهان کند ولی برای متخصصین یاری رسان و دیگران ، به چندین طریق قابل شناسایی است. حداقل 15 نوع از جلوه های هم وابستگی در شکل های گوناگونی از خصیصه ها، نقشها یا قالب های رفتاری و شخصیتی ممکن است ظاهر شود. برای هر فردی این احتمال وجود دارد که هر یک از این جلوه ها یا ترکیبی از آنها را که توصیفشان در ادامه خواهد آمد تجربه کرده و آنها را بروز داده باشد.


1. نجات دهندگان و کار راه اندازها (Rescuers and Fixers)

این افراد در ضمن اینکه خودشان را مورد غفلت قرار می دهند و از یاد می برند، سعی می کنند به دیگران کمک کرده و مشکل آنها را برطرف نمایند. به عبارت دیگر آنها هویتشان را در ارتباط با دیگران از دست می دهند. متخصصان یاری رسان اغلب هم وابستگی را در این شکلش معرفی می کنند. این افراد معمولا یاد می گیرند که این قالب شخصیتی را به مثابه روشی حیاتی برای بزرگ شدن و رشد یافتن در خانواده های کژکار و غیر معمول خود به کار برند . در مورد اکثر شکل های دیگر هم وابستگی هم این موضوع صدق می کند.

2. مردم راضی کن ها یا خشنود کنندگان مردم( People Pleasers)

آنها حد و مرز شخصی ناسالمی دارند. به جای اینکه به ابراز نیازها و خواسته های طبیعی خود بپردازند و آنها را برآورده کنند، ترجیح می دهند تسلیم دیگران شوند و خواسته های آنها را اجابت کنند. این افراد به سختی می توانند جواب رد به دیگران بدهند. در واقع خشنود و خرسند ساختن دیگران شکل ماهرانه و زیرکانه ای برای فریب دادن دیگران و اداره کردن آنهاست.

3. افراد فزون طلب (Overachievers)

این افراد به دلیل از دست دادن خود حقیقی شان ، احساس پوچی و تهی بودن می کنند و تلاش می کنند با دستیابی به پیشرفت ها و موفقیت ها ، خلأ درونی شان را پر کنند. اما این احساس تهی بودن و پوچی به خاطر کمبود موفقیت و پیشرفت های آنها نیست. بنابراین آسودگی ناشی از دستیابی به هر موفقیتی مدت درازی دوام نخواهد داشت. کودکی که نقش قهرمان خانواده را ایفا می کند مخصوصا در معرض این جلوه از هم وابستگی است.

4. افراد بی کفایت یا نا موفق(Inadequate ones or Failures)

این افراد به اندازه افراد فزون طلب  ، احساس تهی و پوچ بودن می کنند. افراد ناموفق و بی کفایت اعتماد به نفس خیلی کمی دارند و مرتبا احساس خجالت و شرمندگی می کنند. آنها در درون خودشان احساس ناکاملی ، معیوبی، نامناسبی، بدی، بی ارزشی و ناخوشی می کنند. احساس بی کفایتی در واقع شالوده و اساس این جلوه از هم وابستگی است . 

5. کامل گرایان (Perfectionists)

ترس از شکست و نیازی که برای پرهیز از اشتباه و ارتکاب هر نوع کار نادرست در این افراد وجود دارد، آنها را به حرکت در می آورد. این افراد خود و دیگران را با تلاش و سعی خود ، تقریبا دیوانه می کنند. بین سعی و تلاش طبیعی در انجام کارها به بهترین شکل و یادگیری از اشتباهات خود ، با اشتغال ذهنی ناسالم در مورد کامل دانستن آسیب و ضررهای خودمان مرز روشنی می تواند وجود داشته باشد.

6. قربانیان (Victims)

این جلوه از هم وابستگی خودش را همانند "شخص بیمار" در بیماری های مزمن یا "شخص بد" مانند فرد بزهکار یا سپر بلایی که همیشه دچار دردسر و مشکل می شود ، نمایان می کند. قربانی نسبت به خودش ترحم زیادی ابراز می دارد و معمولا می گوید: "هیچکس مرا درک نمی کند". آنها هنگامی که از مصیبت و غم خود صحبت می کنند، نق نق کرده و ناله و زوزه می کشند. ممکن است به طور سرسری درخواست کمک کنند و اغلب توجه جدی به این کمک خواهی نمی کنند و اگر این کار را هم انجام دهند، به ندرت آن را پیگیر و دنبال می کنند. آنها در واقع از پذیرش مسئولیت بهبودی خود سرباز می زنند. اغلب نجات دهندگان، کار راه انداز ها و متخصص های یاری رسان را وسوسه می کنند که به آنها کمک نمایند و از این طریق آنها را به دام می اندازند. بنابراین این قربانیان افرادی را که اغوا کرده اند تا به آنها کمک کنند، می توانند شرمنده سازند و آنها را به خاطر اینکه واقعا کمکی نمی توانند بکنند سرزنش کرده و از این طریق آنها را تنبیه نمایند. قربانیان اغلب در آخر به کمک کنندگان می گویند: " شما فقط کار را بدتر کرده اید".

قربانیان اکثر اوقات در گذشته زندگی می کنند و مدام در ذهن آنها این جمله تکرار می شود که:" اگر فقط این طور یا آن طور می شد، آن وقت...". این قربانیان اعتراف می کنند که بازنده هستند و از دیگران می خواهند که برای آنها احساس تاسف و دلسوزی کنند.

7. فداییان (Martyrs)

به دلیل آنکه هر انچه را که قربانیان هم وابسته به ان اعتراف می کنند، فداییان هم وابسته آن را انکار می کنند، یاری رساندن به آنها به منظور دستیابی به بهبودی بسیار سخت تر از کمک به قربانیان است. آنها دلسوزی کردن برای خودشان را و همین طور احساس بدفهمی، بی ارزشی ، تحت فشار بودن و ناامیدی خودشان را انکار می کنند. با این همه از طریق اعمال و تلاشی که در جهت معالجه دیگران انجام می دهند، ممکن است این رفتارهایشان را آشکار کنند. به طور کلی رفتار آنها با صدای بلند تر از کلماتشان ، حرف می زند. آنها اغلب آه می کشند و هر نوع پیشنهاد و کمکی را رد می کنند و می گویند که تقریبا از همه ی این راه ها آگاهی دارند، آنها را امتحان کرده اند و جوابی نگرفته اند. فداییان را به دلیل آنکه می توانند در ظاهر خود را خوب نشان دهند به سختی می توان تشخیص داد. هر دوی فداییان و قربانیان خواهان آن هستند که به جای اینکه خود عهده دار مسئولیت زندگی شان باشند، شخص دیگری عهده دار آن گردد و می خواهند شاهد رنج بردن و کشمکش آنها در این قضیه باشند. فداییان اکثرا در آینده زندگی می کنند و وانمود می کنند که گذشته برای آنها دیگر پایان یافته است. آنها ممکن است بیش از اندازه مذهبی باشند. فداییان بر خلاف قربانیان به وضعیت بازنده بودن خود اعتراف نمی کنند و حتی از آن اطلاعی ندارند.در بین افرادی که متخصص های یاری رسان به آنها کمک می کنند ، فداییان مشکل ترین افراد هستند.

8. افراد معتاد (Addicted ones)

اینها ممکن است در طبقه بندی خاص خود جای بگیرند. اما تجربه سال ها کار بالینی نشان می دهد که اکثریت افراد معتاد ، هم وابسته هستند. به علاوه هر معتادی در خانواده کژکار و غیر معمولی بزرگ شده است و از این رو هم وابستگی اولیه را کسب کرده است. مردم ممکن است به چیزهایی غیر از الکل یا مواد مخدر معتاد شوند. مانند اعتیاد به افراد دیگر، مکان ها، چیزها، رفتارها یا تجربه ها. شایع ترین اعتیادها ، اختلال خوردن، اعتیاد به ارضاء جنسی، معتاد به کار بودن، اعتیاد به پول، خرج یا خرید کردن وسواس گونه، قمار بازی وسواس گونه، و اعتیاد به روابط.

9. افراد وسواسی (Compulsive)

این افراد شبیه به افراد معتاد هستند. اما یکی از تفاوت های مهم این است که نتایج و پیامد رفتارهای وسواسی در مقایسه با اعتیادها از شدت کمتری برخوردار است. و خصوصا کسانی که وسواس های خفیف یا به لحاظ اجتماعی وسواس های قابل قبولی دارند مانند شخصی که به طور وسواس گونه ای تمیز و مرتب است، توسط خانواده و دوستان یا متخصص های یاری رسان به آسانی شناسایی نمی شوند.

10. افراد بزرگ منش(Gradiose)

افراد بزرگ منش مانند کسانی که زیادی به خود مطمئن هستند و یا حتی مانند افراد متکبر و پر مدعا رفتار می کنند. مردان این دسته ممکن است جاهل مآب و زنان آن به طور اغراق آمیزی دارای حالت زنانه یا حساس و آسیب پذیر یا ضعیف باشند به علاوه این افراد ممکن است خودنما و از خود راضی هم باشند. 

11. خودخواه ها یا خودشیفته ها(Selfish or Narcissistic)

این افراد با داشتن عزت نفس اندک یا ناچیز خود ممکن است تلاش کنند تا به شکلی افراطی توجه دیگران را نسبت به خود جلب کنند و از این طریق تهی بودن خودشان را جبران کنند و برای دیگران ایجاد مزاحمت کنند و به آنها آسیب و زیان وارد نمایند. خود شیفته ها به دلیل متمرکز شدن بر دیگران برای دریافت توجه آنها "خود" خودشان را از دست می دهند و از طریق دریافت توجه دیگران، احساس نیازشان به کامل بودن را ارضا می کنند. خود شیفته ها معمولا از دیگران سوء استفاده کرده و یا با آنها بدرفتاری می کنند و اغلب این نوع برخورد را به شکل ماهرانه و فریب کارانه ای انجام می دهند. از این رو دیگران هرگز نمی توانند رفتار خود شیفتگان را که همزمان هم ممکن است متکبر ، وسواسی یا معتاد، و بددهن باشند به طریقی انعکاس دهند که این افراد کامل و بی نقص به نظر آیند.

12. قلدرها یا زورگوها (Bullies)

این افراد اغلب احساس ناایمنی بسیاری می کنند و نسبت به خود حقیقی شان بیگانه هستند و از این رو برای اینکه احساس قدرت و تسلط بیشتری بکنند به دیگران حمله می کنند و انها را به باد انتقاد می گیرند.

13. سوء استفاده گران (Abusers)

این افراد همانند زورگوها احساس ناامنی داشته و نسبت به خود حقیقی شان بیگانه هستند. آنها سعی می کنند دیگران را به طور جسمی یا عاطفی اداره و کنترل کنند تا از این طریق احساس کنند که خودشان را تحت کنترل و مراقبت دارند.

14. کودکان از دست رفته یا گم شده (Lost children)

این افراد اغلب فرزندان سوم یا آخر خانواده کژکارکرد یا غیر معمولی هستند. از آنجائیکه آنها تلاش می کنند توجه و لطف مطابق میلشان را  از دیگران به دست آورند و نیازهایشان را در رقابت با خواهران و برادران بزرگتر از خود ( که اغلب در نقش قهرمان یا فزون طلب ظاهر می شوند) و همین طور در رقابت با فرزندان دوم خانواده ( که اغلب نقش بزهکار، زورگو یا آدم بد را ایفا می کنند)  نیز ارضا نمایند ، احساس می کنند که به شدت از پا درآمده و مستاصل شده اند، در نتیجه تسلیم می شوند و کناره می گیرند. آنها در تلاشی که به منظور مقابله با بیماری روان تنی دائمی شان انجام می دهند، ممکن است در نقش قربانی ، فدایی یا آدم خوددار و صبور ظاهر شوند.

15. آدم های شوخ یا شازده کوچولو ها(Comedions or little princesses)

آنها مایه شگون یا خوش شانسی و عزیز دردانه خانواده نامیده می شوند. این افراد یاد می گیرند از طریق بامزه و با نمک بودن توجه و محبت دیگران را به دست آورند و به حیات و بقاء خود در خانواده ادامه دهند. این رفتار می تواند تا دوره بزرگسالی به منظور دفاع در مقابل صمیمیت و رنج یا فریب دادن، تسلط یافتن ،یا صدمه زدن به دیگران، ادامه یابد. شوخ طبعی نیز مانند هر چیز دیگری در زندگی ، مانند یک شمشیر دو لبه است و می توان از آن در راه های سالم و ناسالم استفاده کرد.


نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره از دانشگاه علامه طباطبایی

کلیک کنید

ارائه خدمات مشاوره روانشناسی فردی، اعتیاد، پیش از ازدواج، خانواده ، و کودک 

هماهنگی از طریق : 09305785683


جهت مشاهده ویدئو های متنوع انگیزشی و موفقیت ، کلیک کنید

منابع:

- کتاب هم وابستگی دیگر بس است تالیف ملودی بیتی

- کتاب هم وابستگی تالیف چارلز ال. وایتفیلد

نظریه فروید درباره شخصیت




برخی از موارد برجسته زندگینامه فروید

زیگموند فروید با عصب شناس معروف به نام "ژان مارتین شارکو" در کار تحقیق همکاری داشت و فن هیپنوتیزم را برای درمان هیستری از شارکو آموخت. از علائم هیستری فلج یا عملکرد نامناسب برخی از اندام های بدن است. از طریق فن هیپنوتیزم، فروید متقاعد شد که نشانه های هیستری علت روان زاد و جنسی دارد. فروید پالایش روانی را از" ژوزف بروئر" پزشک سرشناس وینی آموخت و از این طریق تکنیک تداعی ازاد را کشف کرد و به عنوان روش درمانی اصلی، جایگزین هیپنوتیزم کرد. پالایش روانی ( catharsis) یا تخلیه هیجانی فروید به معنی تصفیه و پاکسازی روان ، پاکسازی احساسات و عواطف و خالی کردن عقده های روانی، و فرایند برطرف کردن نشانه های هیستری از طریق حل و فصل کردن آنها می باشد.


فروید در اواخر دهه 1890 ، دچار انزوای حرفه ای و بحران های شخصی شد. در این زمان او به تحلیل کردن رؤیاهای خودش و خودکاوی پرداخت. دومین بحرانی که فروید با آن مواجه شد بحران میانسالی بود. مهم ترین و بهترین کتاب فروید، کتاب تعبیر رؤیا بود که برای فروید شهرت به ارمغان آورد. برخی دیگر از آثار فروید: کتاب های درباره رؤیاها ، مطالعاتی درباره هیستری، آسیب شناسی زندگی روزمره، سه رساله درباره نظریه میل جنسی، و جوکها و رابطه آنها با ناهشیار می باشند.  فروید ، آدلر، ویلهلم استکل، مکس کاهان، و رودلف ریتلر به همراه هم انجمن روانشناسی چهارشنبه را تشکیل دادند که دراین انجمن فروید اداره کننده بحث بود. در سال 1908 ، نام این انجمن به انجمن روانکاوی وین تغییر کرد. فروید در سال 1930 به دریافت جایزه گوته برای ادبیات مفتخر شد که این نشانه ای از مهارت های ادبی عالی او بود.


برخی از خصوصیات فروید: 

توالی قطع روابط میان فردی، وجود مشکلاتی در زندگی جنسی، کنجکاوی عقلانی شدید، خودکاوی روزمره، احساس های تردید شدید نسبت به پدرش و سایر مظاهر پدرگونه، گرایش به کینه ورزی بیش از حد به کسانی که بی حرمتی می کردند، جاه طلبی شدید، احساس های نیرومند انزوا، قریحه نویسندگی، تسلط به آلمانی و آشنایی به چند زبان خارجی، و مترجم.

سطوح زندگی روانی

مهم ترین خدمت نظریه فروید درباره شخصیت، کاوش او در ناهشیار و تاکید وی بر این موضوع بود که افراد عمدتا توسط نیروهای غریزی ای برانگیخته می شوند که آگاهی کمی از آنها دارند یا اصلا  از آنها آگاه نیستند. در واقع فروید از یک مدل مکان نگاری فرضی بهره برد. از نظر فروید زندگی روانی به دو سطح ناهشیار و هشیار تقسیم می شود. ناهشیار به نوبه خود دو سطح متفاوت دارد: ناهشیار تمام و کمال و نیمه هشیار.

ناهشیار

ذهن ناهشیار دربرگیرنده تمام سایقها، امیال، یا غرایزی است که خارج از آگاهی ما هستند، ولی اغلب کلمات، احساس ها ، و اعمال ما را برمی انگیزند. تجربیات اوایل کودکی که اضطراب زیادی به وجود می آورند در ناهشیار سرکوب شده اند و در آنجا سال ها بر رفتار، هیجان و نگرش ها تأثیر می گذارند. ناهشیار توجیهی است برای معنی نهفته در رؤیاها، لغزش های زبان، نشانه های روان رنجوری، و برخی فراموشی ها که سرکوبی نامیده می شود. فرایندهای ناهشیار فقط زمانی می توانند وارد هشیاری شوند که به قدر کافی تغییر شکل یافته باشند تا از چنگ سانسور بگریزند. فروید از قیاس نگهبان یا سانسورچی استفاده کرد که راهروی بین ناهشیار و نیمه هشیار را می بندد و اجازه نمی دهد خاطرات اضطراب آور وارد آگاهی شوند.

نیمه هشیار

نیمه هوشیار فروید شامل تمام عناصری است که هشیار نیستند، اما می توانندبه راحتی هشیار شوند. محتوای نیمه هشیار صرفا رویدادهایی هستند که با اضطراب ارتباط ندارند ولی صرفا فراموش شده اند. محتوای نیمه هشیار از دو منبع حاصل می شود: اولین منبع ادراک هشیار است. آنچه را که ما درک می کنیم، فقط برای مدت کوتاهی هشیار است و زمانی که توجه خود را به موضوع دیگری متمرکز می کنیم، آن چیز فورا به نیمه هشیار منتقل می شود. 

دومین منبع تصورات نیمه هشیار، ناهشیار است. فروید معتقد بود که تصورات می توانند از دست سانسورچی هوشیار و گوش به زنگ بگریزند و به شکل مبدل وارد نیمه هشیار شوند. برخی از این تصورات هرگز هشیار نمی شوند، زیرا اگر تشخیص دهیم که آنها مشتقات ناهشیار هستند، دچار اضطراب بیشتری خواهیم شد. بنابراین سانسورچی نهایی ما ، این تصورات مملو از اضطراب را به ناهشیار پس می راند. سایر تصورات موجود در ناهشیار، اجازه ورود به هشیاری را کسب می کنند، اما فقط به این علت که ماهیت واقعی آنها از طریق فرایند رؤیا ، لغزش زبان، و مکانیزم های دفاعی، با ظرافت و ماهرانه تغییر شکل یافته اند.

هشیار

هشیاری که نقش کم اهمیتی در نظریه روانکاوی دارد، آن دسته از عناصر ذهنی موجود در آگاهی، در هر لحظه از زمان است.هشیاری تنها سطح دنیای روانی است که مستقیما در دسترس ما قرار دارد. تصورات از دو مسیر به هشیاری می رسند. مسیر اول از طریق سیستم هشیار ادراکی است، یعنی آنچه که از طریق اندام های حسی مان درک می کنیم. که اگر خیلی تهدیدکننده نباشند ، وارد هشیاری می شوند. دومین منبع عناصر هشیار از درون ساختار ذهن حاصل می شود و تصورات تهدید کننده، اما تغییر شکل یافته ناشی از ناهشیار و تصورات ناشی از نیمه هشیار  را که تهدید کننده نیستند، شامل می شود.

حوزه های عمل ذهن

ساختار شخصیت از نظر فروید

فروید ذهن را به لحاظ ساختاری به سه بخش تقسیم کرد. این تقسیم بندی به فروید کمک کرد تا تصورات ذهنی را طبق عملکرد یا مقاصد آنها توضیح دهد.

id ( نهاد) : بخشی از عمق شخصیت که فرد کاملا نسبت به آن ناهشیار است.نهاد ناهشیار، بی نظم، بدون تماس با واقعیت، و در خدمت اصل لذت است. نهاد مخزن غرایز از طریق فرایند نخستین عمل می کند یعنی به جای رفع نیاز مستقیم ، از طریق خیال بافی و تخیل، تنش و ناراحتی را برطرف می کند.رفع مستقیم و مؤثر تنش از طریق فرایند ثانوی امکان پذیر می گردد. فرایند ثانوی مربوط به بخش "خود" شخصیت انسان است.

ego( خود) : حوزه ای از ذهن است که با واقعیت تماس دارد. مجری شخصیت است  و تحت سلطه اصل واقعیت قرار دارد و می کوشد این اصل را جایگزین اصل لذت نهاد کند.  خود یا من در دوران نوباوگی از نهاد به وجود می آید و تنها منبع ارتباط فرد با دنیای بیرونی می شود. خود مرتبا سعی می کند بین درخواست های کورکورانه و نامعقول نهاد و فراخود با درخواست های معقول دنیای بیرونی سازش برقرار کند. و زمانی که از طرف نیروهای متخاصم تحت فشار باشد، مضطرب می شود. از آن پس مجبور می شود برای دفاع خودش در برابر اضطراب، از سرکوبی و سایر مکانیسم های دفاعی استفاده کند.خود در سه سطح هشیار، نیمه هشیار، و ناهشیار می تواند تصمیم گیری کند. خود تابع فرایند ثانوی می باشد. منظور از فرایند ثانوی این است که زمانی که خواسته ها و تمایلات نهاد از طریق قوانین و محدودیت های محیطی با مشکل مواجه می شوند، "خود" سعی می کند از طریق مکانیسم های عقلانی و شناختی از قبیل تفکر، خلاقیت، حل مسئله، ادراک و غیره مشکل را با توجه به واقعیت حل کند. در نتیجه از طریق فرایند ثانوی ارضاء مستقیم و از طریق فرایند اولیه ارضاء غیر مستقیم برای انسان فراهم می گردد.

super ego( فراخود) : فرا خود یا فرامن ، بیانگر جنبه های اخلاقی و آرمانی شخصیت است و اصول اخلاقی یا آرمانی آن را هدایت می کنند که با اصل لذت نهاد و اصل واقعیت خود مغایر هستند. فراخود از خود به وجود می آید و مانند خود از خودش انرژی ندارد و به صورت نامعقول تقاضای کمال دارد.فراخود به اصول اخلاقی و آرمانی خدمت می کند و بعد از حل شدن عقده ادیپ شکل می گیرد. در واقع آغاز فراخود 5 یا 6 سالگی کودک و زمانی است که باوالدین همانندسازی می کند. فراخود دو زیر سیستم دارد ، 1) وجدان: که از تنبیه شدن به خاطر رفتار نامناسب به وجود می آید و به ما می گوید که چه نباید بکنیم.   2) خود آرمانی : که از تقویت شدن به خاطر رفتار مناسب حاصل می شود و به ما می گوید که چه باید بکنیم. احساس گناه حاصل وجدان است، و احساس حقارت از خودآرمانی ناشی می شود.

تعامل حوزه های عمل ذهن با سطوح زندگی روانی

خود از میان سطوح مکانی گوناگون عبور می کند و عناصر هشیار، نیمه هشیار، و ناهشیار دارد. فراخود نیمه هشیار و ناهشیار، و نهاد کاملا ناهشیار است.


اصل پویشی یا انگیزشی فروید: افراد برای کسب لذت و کاهش دادن تنش و اضطراب برانگیخته می شوند. همه انگیزه ها را می توان در سایق های جنسی و پرخاشگری ردیابی کرد. رفتارهای کودکی مرتبط با میل جنسی و پرخاشگری معمولا تنبیه می شوند که این به سرکوبی یا اضطراب می انجامد.

غریزه ازنظر فروید: نوعی سایق یا تکانه درونی که به صورت نیروی انگیزشی مداوم عمل می کند. غرایز از نهاد سرچشمه می گیرند اما به کنترل خود در می آیند. دو غریزه اساسی،  غریزه زندگی ( اِروس یا میل جنسی) و غریزه مرگ( ویرانگری یا پرخاشگری) است.

لیبیدو ( انرژی روانی): نیرویی است که غریزه زندگی یا جنسی بر طبق آن عمل می کند.

هر غریزه با موارد زیر مشخص می شود:

نیروی محرک: مقدار نیرویی که غریزه به کار می برد.

منبع: ناحیه ای از بدن که در حال تنش یا برانگیختگی است.

هدف: جستجوی لذت یا برطرف کردن برانگیختگی یا کاهش دادن تنش است.

شیء: شخص یا چیزی که هدف از طریق آن برآورده می شود.


اضطراب به سه صورت وجود دارد:

اضطراب روان رنجور: نگرانی از خطر نامعلوم

اضطراب اخلاقی: پیامد تعارض بین نیازهای معقول و دستورات فراخود است.

اضطراب واقعی( عینی): احساس ناخوشایند و نامشخص در مورد خطری احتمالی


مکانیسم های دفاعی فروید

مکانیسم های دفاعی از "خود" در برابر اضطراب محافظت می کنند ، عمومیت دارند، معمولا به حال فرد مفید و برای جامعه بی ضرر هستند، اما هر مکانیسم دفاعی با سرکوب آمیخته شده و هر کدام می توانند به مرحله آسیب روانی کشیده شوند.

سرکوبی

یکی از اساسی ترین مکانیسم های دفاعی ،  مکانیسم دفاعی سرکوب است. یعنی راندن احساس های ناخوشایند و تهدید کننده به ناهشیار. برای مثال دختری برای همیشه خصومت نسبت به خواهر کوچکترش را سرکوب می کند. 

سایق های جنسی سرکوب شده به صورت نشانه های جسمانی( مثلا ناتوانی جنسی)، در رویاها، لغزش زبان، یا یکی از مکانیزم های دفاعی راه خروج و نمود پیدا می کنند.

عمل زدایی

نوعی سرکوبی که به موجب آن خود می کوشد تجربیات ناخوشایند و پیامدهای آنا را نادیده بگیرد. برای مثال ناپدید کردن افکار و رویدادهای ناخوشایند از طریق رفتارهای تشریفاتی و وسواسی.

جداسازی

در این مکانیسم دفاعی "خود" می کوشد به منظور جلوگیری از هرگونه عاطفه ای که بلافاصله بعد از رویداد ناخوشایند حاصل می شود، آن را از طریق افکار وسواسی جدا سازد. مکانیسم های دفاعی عمل زدایی و جداسازی ، با هم ارتباط نزدیک دارند.

واکنش وارونه

تکانه سرکوب شده به منظور هشیار شدن ظاهر مبدلی  می گیرد ، به گونه ای اغراق آمیز که کاملا با شکل اصلی آن مغایر است. برای مثال کسی که توسط تمایلات جنسی تهدید شده است شاید آنها را وارونه کند و مبارز متعصبی علیه هرزه نگاری شود. یا فرد دیگری که به وسیله تکانه های شدیدا پرخاشگرانه آشفته شده است، شاید بیش از حد دلواپس و مهربان شود.

جابجایی

اگر چیزی که تکانه نهاد را ارضاء می کند در دسترس نباشد، امکان دارد فرد آن تکانه را با چیز دیگری جابجا کند. فردی که عصبانیت خود از کسی یا چیزی را بر سر کس یا چیز دیگر خالی می کند از   مکانیسم دفاعی جابجایی استفاده کرده است. در واقع موضوعی که تهدید نیست، جایگزین موضوع اصلی تکانه پرخاشگری شده است.

تثبیت

دلبستگی لیبیدو به مرحله رشد قبلی که ابتدایی تر است. هنگامی که دورنمای طی کردن مرحله بعدی خیلی اضطراب آور می شود، خود به راهبرد باقی ماندن در مرحله موجود که از لحاظ روانی آرامش بخش تر است متوسل می شود. مثال : تثبیت در مرحله دهانی، تثبیت در مرحله مقعدی

واپس روی

بعد از اینکه لیبیدو مرحله ای از رشد را طی کرده، در مواقع استرس و اضطراب به مرحله پیشین برمی گردد. برای مثال کودک چهار یا پنج ساله در اثر اضطراب و یا حسادت حاصل از تولد خواهر یا برادر جدید، دوباره به  شیشه شیر رو می آورد. شباهت واپس روی با تثبیت این است که هر دو رفتار خشک و بچه گانه هستند. تفاوتشان در این است که واپس روی ها معمولا موقتی هستند در حالی که تثبیت ها به مصرف انرژی کم و بیش دائمی نیاز دارند.

فرافکنی

دیدن احساس ها یا گرایش های نامعقول در دیگران که واقعا در ناهشیار خود فرد قرار دارد. نوع شدید فرافکنی، پارانویا( هذیان های نیرومند حسادت، گزند و آسیب) است.

درون فکنی

ادغام کردن ویژگی های مثبت دیگران در ایگو، پذیرفتن یا درونی کردن ارزش ها،عقاید و طرز رفتار دیگران. از نظر فروید حل شدن عقده ادیپ نمونه نخستین درون فکنی است.

والایش

در حالی که مکانیسم دفاعی جابجایی مستلزم یافتن موضوعی جانشین برای ارضا کردن تکانه های نهاد است، مکانیسم دفاعی والایش( sublimation) مستلزم تغییر دادن تکانه های نهاد است. در این حالت انرژی  غریزی  به مجاری دیگر ابراز منحرف می شود، مجاری ای که جامعه قابل قبول و تحسین برانگیز می داند. برای مثال انرژی جنسی می تواند به رفتارهای هنری خلاق منحرف شده یا والایش یابد. مانند جابجایی ( که والایش شکلی از آن است)، والایش نوعی مصالحه است. بدین ترتیب که این مکانیزم ارضای کامل به بار نمی آورد بلکه به تراکم تنش تخلیه نشده می انجامد.


افکار زیگموند فروید

فروید معتقد بود مکانیزم های دفاعی انکار ناهشیار یا تحریفهای واقعیت هستند. وقتی که از این مکانیزم ها استفاده می کنیم در واقع خودمان را گول می زنیم، ولی از انجام این کار آگاه نیستیم. علت اینکه دفاع ها خوب عمل می کنند این است که مواد تهدید کننده یا ناراحت کننده را خارج از آگاهی هشیار نگه می دارند. در نتیجه ما از واقعیت درباره خودمان آگاه نمی شویم ولی تصویر تحریف شده ای از نیازها، ترس ها و امیال خود داریم. به عقیده فروید نیروهایی درونی و بیرونی که از آنها ناآگاهیم و کنترل منطقی کمی بر آنها داریم، ما را هدایت می کنند. 

موقعیت هایی وجود دارند که از واقعیت آگاه می شویم و آن زمانی است که دفاع ها شکسته می شوند و نمی توانند از ما محافظت کنند. این در مواقع استرس غیر عادی یا زمانی که تحت روانکاوی قرار می گیریم اتفاق می افتد. وقتی دفاع ها شکست می خورند غرق در اضطراب کوبنده می شویم.فروید معتقد بود همه رفتارها دفاعی هستند، ولی هرکسی از دفاع های یکسان و به صورت مشابه استفاده نمی کند. همه ما به وسیله تکانه های نهاد یکسانی هدایت می شویم ولی ماهیت خود و فراخود عمومیت ندارد. آنها به این علت تفاوت دارند که از طریق تجربه شکل می گیرند و امکان ندارد دو نفر تجربیات یکسانی داشته باشند.

نظریه رشد فروید

شخصیت بی همتای فرد عمدتا از تعامل های والد- فرزند در کودکی شکل می گیرد.کودک می کوشد با ارضاکردن درخواست های نهاد لذت را به حداکثر برساند، اما والدین که نمایندگان جامعه هستند سعی می کنند درخواست های واقعیت و اخلاقیات را تحمیل کنند. فروید به تعارض های جنسی نیرومندی در اطفال و کودکان پی برد، تعارض هایی که به نظر می رسیدند بر نواحی خاصی از بدن متمرکز هستند. او متوجه شد که در سنین مختلفف هر ناحیه بدن به عنوان کانون تعارض، اهمیت بیشتری پیدا می کند. او از این مشاهدات نظریه مراحل روانی- جنسی رشد را ساخت.

مرحله دهانی (oral stage)

اولین مرحله رشد روانی-جنسی، یعنی مرحله دهانی از تولد تا حدود دو سالگی ادامه دارد. در طول این دوره منبع اصلی لذت کودک دهان است. کودک از مکیدن، گازگرفتن، و بلعیدن لذت می برد. در این مرحله "نهاد" مسلط است.  کودک در حال وابستگی به مادر یا مراقبت کننده قرار دارد و او شیء اصلی لیبیدوی کودک می شود.کودک از مادر یاد می گیرد دنیا را به صورت خوب یا بد ، ارضاکننده یا ناکام کننده، امن یا ناامن برداشت کند. در این مرحله دو شیوه رفتارکردن وجود دارد: رفتار جذب دهانی( فرو دادن) و رفتار پرخاشگر دهانی( گاز گرفتن یا تف کردن). 

شیوه جذب دهانی ابتدا روی می دهد و تحریک لذت بخش دهان توسط دیگران و غذا را شامل می شود. بزرگسالان تثبیت شده در مرحله جذب دهانی بیش از حد به فعالیت های دهانی، مانند خوردن، نوشیدن، سیگار کشیدن،و بوسیدن می پردازند. اگر آنها در کودکی بیش از حد ارضا شده باشند، شخصیت دهانی بزرگسالی آنها برای خوش بینی و وابستگی غیر معمول آمادگی خواهد داشت.چون آنها در کودکی بیش از حد نازپرورده بودند، برای ارضا کردن نیازهایشان، وابستگی به دیگران را ادامه می دهند.در نتیجه آنها بیش از اندازه ساده لوح و سطحی هستند یا هر چیزی که به آنها گفته شود باور می کنند. به این افراد تیپ شخصیت منفعل دهانی گفته می شود.

دومین رفتار دهانی، یعنی پرخاشگر دهانی یا آزارگر دهانی، هنگام بیرون زدن دردناک و ناکام کننده ی دندان ها روی می دهد. کودکان در نتیجه این تجربه، مادر را با نفرت و عشق برداشت می کنند. افراد تثبیت شده دراین سطح برای بدبینی شدید، خصومت، و پرخاشگری آمادگی دارند. افراد تیپ شخصیتی پرخاشگر دهانی ، اهل جر و بحث و طعنه زدن هستند، اظهارات گزنده می کنند و با دیگران رفتار ظالمانه ای دارند. آنها نسبت به دیگران حسادت می ورزند و می کوشند برای تسلط یافتن از آنها بهره کشی کنند و آنها را به بازی بگیرند.

مرحله مقعدی( anal stage)

مرحله مقعدی ( دو تا سه سالگی) تأثیر بسزایی در رشد شخصیت دارد . عمل دفع برای کودک لذت شهوانی تولید می کند ولی با شروع آموزش استفاده از توالت، کودک باید یاد بگیرد که این لذت را به تأخیر اندازد. برای اولین بار ارضاء تکانه ای غریزی  با تلاش والدین برای تنظیم کردن زمان و مکان عمل دفع ، دچار اختلال می شود. کودک یاد می گیرد که سلاحی در اختیار دارد که می تواند علیه والدین به کار ببرد. اگر آموزش استفاده از توالت خوب پیش نرود یعنی اگر کودک در یادگیری مشکل داشته باشد یا والدین بیش از حد پرتوقع باشند- امکان دارد کودک به یکی از دو روش زیر واکنش نشان دهد: 

روش اول دفع کردن در زمان و مکانی است که والدین تایید نمی کنند. اگر کودک این روش را راه رضایت بخشی برای کاستن از ناکامی تشخیص دهد و بارها از ان استفاده کند، در این صورت امکان دارد شخصیت پرخاشگر مقعدی را پرورش دهد. از نظر فروید، این مبنای شکل های متعدد رفتار خصومت آمیز و سادیستی در زندگی بزرگسالی ، از جمله سنگدلی، ویرانگری، و قشقرق است. چنین فردی احتمالا نامنظم خواهد بود و دیگران را اشیایی در تصرف خود می داند.

روش دومی که کودک به ناکامی آموزش استفاده از توالت واکنش نشان می دهد نگهداشتن مدفوع است. این کار احساس لذت شهوانی به وجود می آورد و می تواند روش موفقیت آمیز دیگری برای به بازی گرفتن و جلب محبت و توجه والدین باشد. این رفتار مبنای رشد شخصیت نگهدارنده مقعدی است. چنین فردی که لجوج و خسیس است، اشیاء را احتکار می کند و نگه می دارد زیرا احساس امنیت به چیزی که ذخیره و تملک شده و به ترتیبی که اموال و جنبه های دیگر زندگی نگهداری می شوند، بستگی دارد. این فرد احتمالا مقرراتی، به طور وسواسی تمیز، لجوج، و بیش از حد با وجدان خواهد شد.

مرحله آلتی (phallic stage)

در حدود چها تا پنج سالگی ، زمانی که تمرکز لذت از مقعد به اندام های تناسلی جابجا  می شودف مجموعه مشکلات تازه ای پدیدار می شود. بار دیگر کودک با مبارزه ای بین تکانه نهاد و درخواست های جامعه که در انتظارات والدین انعکاس یافته است روبرو می شود. کودک در مرحله التی به کاوش کردن و دستکاری اندام های تناسلی خودشان و دیگران علاقه زیادی نشان می دهند. در این مرحله لذت از ناحیه تناسلی  از طریق رفتارهایی چون استمنا و خیال پردازی ها حاصل می شود. کودک درباره تولد و اینکه چرا پسرها آلت مردی دارند و دخترها ندارند کنجکاو می شود. امکان دارد کودک در این باره صحبت کند که می خواهد با والد جنس مخالف ازدواج کند. مرحله آلتی آخرین مرحله پیش تناسلی و حل کردن تعارض های آلتی بسیار پیچیده است.

عقده ادیپ مردانه

مراحل آلتی مردانه:

1. عقده ادیپ( تمایلات جنسی به مادر / خصومت نسبت به پدر)

2. عقده اختگی به شکل اضطراب اختگی، عقده ادیپ را از بین می برد.

3. همانند سازی با پدر

4. فراخود قوی ، جایگزین عقده ادیپی می شود که تقریبا به طور کامل حل شده است.

عقده ادیپ زنانه

مراحل آلتی زنانه:

1. اضطراب اختگی به شکل رشک آلت مردی

2. عقده ادیپ به عنوان تلاشی برای کسب آلت مردی به وجود می آید( میل جنسی به پدر/ خصومت نسبت به مادر)

3. آگاهی تدریجی از اینکه امیال ادیپی خودشکن هستند.

4. همانند سازی با مادر

5. فراخود ضعیف ، جایگزین عقده ادیپی می شود که تا اندازه ای حل شده است.

مرحله نهفتگی

فروید معتقد بود که از چهار یا پنج سالگی تا بلوغ ، پسرها و دخترها معمولا، اما نه همیشه، دوره رشد روانی-جنسی نهفته را می گذرانند. مرحله نهفتگی تا اندازه ای در نتیجه تلاش های والدین برای تنبیه کردن یا منع کردن  فعالیت جنسی در فرزندشان به وجود می اید. اگر ممانعت والدین موفقیت آمیز باشد، کودکان غریزه جنسی خود را سرکوب می کنند و انرژی روانی خود را به سمت درس خواندن ، روابط دوستی، سرگرمیها، و فعالیت های غیر جنسی دیگر هدایت می کنند.البته غریزه جنسی در دوره نهفتگی هنوز وجود دارد، اما هدف آن بازداری شده است. اکنون لیبیدوی والایش یافته، در دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی جلوه گر می شود.

مرحله تناسلی

این دوره در طول زندگی فرد ادامه دارد. بلوغ از بیدار شدن دوباره هدف جنسی و آغاز دوره تناسلی خبر می دهد. هنگام بلوغ زندگی جنسی فرد وارد دومین مرحله می شود که با دوره کودکی تفاوت های اساسی دارد.  اولا نوجوانان خودانگیز گرایی را رها می کنند و انرژی جنسی خود را به جای اینکه به سمت خودشان هدایت کنند، به سمت دیگری هدایت می کنند. ثانیا اکنون امکان تولید مثل وجود دارد و ثالثا با اینکه رشک آلت مردی می تواند هنوز در دخترها وجود داشته باشد، سرانجام واژن همان جایگاهی را کسب می کند که آلت مردی به هنگام کودکی برای آنها داشت. رابعا کل غریزه جنسی سازمان کاملتری می یابد و غرایز مجزا که در اوایل کودکی تا اندازه ای مستقل عمل می کردند، در نوجوانی نوعی حالت ترکیبی کسب می کنند. بنابراین دهان ، مقعد و سایر نواحی لذت بخش ، به اندام های تناسلی که اکنون ناحیه شهوتزای برتر است ، کمک می کنند. 

مرحله پختگی

بعد از این که فرد مراحل پیشین رشد را به صورت ایده آل گذرانده باشد ، به این مرحله می رسد. متأسفانه پختگی روانی به ندرت روی می دهد زیرا افراد برای ابتلا به اختلال های روان رنجوری آمادگی زیادی دارند.

توصیف افرادی که از لحاظ روانکاوی پخته هستند:

این افراد ساختارهای ذهنی متعادلی دارند به طوری که خود( ایگو) ، نهاد و فراخود آنها را کنترل می کند و در عین حال به امیال و درخواست های معقول اجازه بروز می دهد. تکانه های نهاد آنها صادقانه و هشیارانه ، بدون اثری از شرم و گناه ابراز می شوند، فراخود آنها از همانندسازی با والدین و کنترل آنها فراتر می رود و بقایای تعارض یا زنای با محارم در آن وجود ندارد. خود آرمانی آنها واقع بین است و با خود موجودشان همخوانی دارد، و در واقع مرز بین فراخود و خود آنها نا محسوس می شود. 

در رفتار افراد پخته که نیاز کمی به سرکوب کردن امیال جنسی و پرخاشگرانه دارند، هشیاری نقش مهمی ایفا می کند. در حقیقت اغلب سرکوبی های افراد پخته، به جای نشانه های روان رنجور،  به شکل والایش صورت می گیرد. چون عقده ادیپ افراد پخته تقریبا به طور کامل حل شده است، لیبیدوی آنها که قبلا به سمت والدین هدایت شده بود، در جهت عشق مهرآمیز و شهوانی آزاد می شود.


کلیک کنید: اصول انتخاب همسر و راز خوشبختی در زندگی زناشویی

نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره از دانشگاه علامه طباطبایی

ارائه خدمات مشاوره در حوزه فردی ، تحصیلی، اعتیاد، پیش از ازدواج، خانواده، و کودک

تماس از طریق: 09305785683


منابع:

- کتاب  نظریه های شخصیت تالیف جس فیست و گریگوری جی فیست

- کتاب  نظریه های شخصیت تالیف دوان شولتز و سیدنی الن شولتز

پروتکل درمان سوگ


 کلیک کنید : روانشناسی سوگواری


مهارت های مقابله با سوگ و فقدان


مهارت مقابله ای اول: شبکه حمایتی (Get support)

مهم ترین عامل در مقابله با فقدان و خصوصا درمان سوگ عاطفی ، بهره گیری از حمایت سایر افراد است. حتی اگر شما به اندازه کافی فرد راحتی نباشید که درباره احساسات خود در شرایط عادی صحبت کنید، بسیار مهم است که آنها را در هنگام سوگواری ابراز کنید. صحبت درباره فقدان حمل بار سوگ را برای شما آسانتر می کند. حمایت از هر کسی که باشد آن را بپذیرید و به تنهایی سوگواری نکنید.

چگونه حمایت پیدا کنیم؟

1. به سمت خانواده و دوستانتان بروید: این زمان ، زمان توجه دیگران به شماست حتی اگر شما سابقا به قوی بودن و خودمختار بودن معروف بوده باشید. سعی کنید به کسانی که دوستشان دارید نزدیک شوید و هرگونه همدردی را بپذیرید. اجتناب از دیگران کمکی به شما نمی کند.

2. با سرنوشتتان کنار بیایید: اگر دیدگاه مذهبی دارید از اصول مذهبی مربوطه استفاده کنید. فعالیت های معنوی که برای شما معنا دارند مثل دعا کردن، مراقبه کردن یا رفتن به مکان های مذهبی برای فرد آرام بخش است.

3. به یک گروه حمایتی ملحق شوید.

4. با یک درمانگر یا یک مشاور سوگ صحبت کنید.


مهارت مقابله ای دوم: از خودتان مراقبت کنید.

هنگامی که سوگواری می کنید بسیار مهم است که از خودتان مراقبت کنید. استرس یک فقدان بزرگ می تواند به سرعت انرژی و ذخیره احساسی شما را از بین ببرد. برآوردن نیازهای هیجانی و فیزیکی به شما کمک می کند که این مرحله سخت را بهتر پشت سر بگذارید.

1. با احساساتتان روبرو شوید: شما ممکن است بخواهید سوگ خود را سرکوب کنید اما هیچ وقت نمی توانید از آن اجتناب کنید. به منظور بهبودی شما باید درد رابپذیرید. اجتناب از احساسات ناراحتی و فقدان فقط فرایند سوگواری را به تعویق می اندازد. همچنین سوگ حل نشده می تواند منجر به مشکلاتی همچون افسردگی، اضطراب ، سوء مصرف مواد، و مشکلات سلامت شود.

2. احساساتتان را به شیوه ای خلاقانه بیان کنید: مثلا درباره فقدان چیزی بنویسید ویا اینکه اگر کسی راکه دوست داشته اید از دست داده اید برای او نامه ای بنویسید و چیزهایی را که می خواستید به او بگویید را در آن بیاورید . همچنین می توانید کتابچه عکسی از زندگی وی تهیه کنید.

3. مراقب سلامت جسمی خود باشید: ذهن و بدن با یکدیگر مرتبطند. اگر از نظر بدنی حس خوبی داشته باشید مطمئنا از نظر هیجانی هم احساس خوبی خواهید داشت . با استرس و هیجانات ناخوشایند به وسیله درست خوابیدن، تغذیه مناسب ، و ورزش کردن مقابله کنید. از الکل و مواد مخدر یا محرک برای تغییر خلق خود یا فراموش کردن درد سوگ استفاده نکنید.

4. برای شروع کننده های سوگ (Trigger)  از پیش برنامه ریزی کنید: مراسم ، تعطیلات و شرایطی وجود دارند که احساسات شما را برمی انگیزانند. برای واکنش های هیجانی خود آماده شوید و بدانید که کاملا طبیعی است. اگر می توانید آن تعطیلات یا مراسم را با بستگان انجام دهید.


سوگ درمانی چیست


مراحل سوگ درمانی

در سوگ درمانی چندین راهبرد مداخله ای برگرفته از رویکردهای مختلف وجود دارد که در ادامه به بحث در مورد آنها می پردازیم:

  • راهبردهای مداخله در سوگ از دیدگاه آلت مایر(2012) که متمرکز بر ساختن رابطه درمانی است:

کنار فرد سوگوار باشید: به محض شنیدن خبر مرگ، بودن در آنجا مهم ترین مؤلفه برای یک سوگ درمانگر است. انجا بودن یا کنار درمانجو بودن نشانگر کیفیت حضور همدلانه ، محاوره ملایم ، ایجاد اعتماد ، و فراهم آوردن فضای مناسب می باشد.

1. حضور همدلانه ( Emphathic presence) : شامل گوش دادن، سکوت به موقع و حمایت کردن از طریق پذیرش و تشویق به ابراز هیجانات، اجازه دادن به آشکار شدن درد و پاسخگویی به شیوه ای غیر انتقادی و بدون قضاوت در برابر داستان گویی سوگواران است. به نظر می رسد کاربردی ترین مهارت و راهبرد مداخله ای هنگام کار با خانواده های سوگوار گوش دادن همدلانه باشد.

2. محاوره ملایم(Gentle conversention) : شامل کلیشه و پاسخ های ساده نمی شود. جملاتی از این دست که: او در جای بهتری است، خواست خدا بوده، او الان در خانه خودش است، او دیگر درد نمی کشد، خدا کسانی را که دوست دارد می برد و...  . محاوره ملایم شامل سهیم شدن در خاطرات،گفتن و دوباره گفتن داستان های فرد، و جملات مشخص از جانب سوگ درمانگر است مانند: متاسفم، با هیچ کلمه ای نمی توانم احساسات شما را توصیف کنم، اما من اینجا هستم، پیش شما خواهم بود و به شما گوش خواهم داد اگر مایل به صحبت باشید.

3. ایجاد فضای مناسب به مراجع کمک می کند تا حمایت کسب کند و کارهایی انجام دهد که شاید در شرایط کنونی قادر به انجام آنها نیست. اما وقتی به آنها اجازه می دهیم درباره اش صحبت کنند، می توانند به حداقل کنترلی در زندگی خود دست یابند.

4.ایجاد اعتماد: ایجاد اعتماد امری کلیدی است، و  هنگام ارتباط برقرار کردن با مراجعین توانایی آنها برای سپری کردن آن دوره سخت را بهبود و رشد را تسریع می کند.

  • مدل فرایند دوگانه (Dual process model) : هنگامی که سوگ درمانگران با مدل های سوگ های موقت مواجه می شوند باید باهوش ، منعطف ، و با مراجعین سازگار باشند تا بتوانند بین مسیر فقدان و مسیر بهبود و باز سازی مجدد ،تعادلی برقرار نمایند. هام فری(Humphrey 2009) پیشنهادات زیر را برای استفاده از مدل فرایند دوگانه ارائه می دهد. 

الف) فقدان و تجدید قوای فردی را شناخته و کشف کنید و همچنین پاسخ های مواجهه ای و اجتناب های خاصی که هر مراجع به کار می برد را شناسایی کنید.

ب) در ذهن داشته باشید که دوره اولیه ثابت ماندن در جهت سوگ برای مراجع امری طبیعی است( یعنی اینکه فرد در مراحل اولیه نیاز به سوگواری دارد و این طبیعی است).

ج) اجتناب های درد سر ساز مراجع را مشخص کنید مانند مصرف بیش از حد الکل یا مواد، انکار شدید، سرکوب هیجانات و غیره...

د) مراجع را وادار به حرکت به سمت بهبودی نکنید( وی را تحت فشار نگذارید) و اجازه دهید با نوسانات خویش کار کند.

  • مدل شناختی - رفتاری: مدل شناختی رفتاری متمرکز بر تغییر تفکر ناسازگارانه است و اغلب به عنوان درمان برای کسانی که از سوگ مزمن ، پیچیده یا حل نشده رنج می برند کاربرد دارد. راهبردهای شناختی -رفتاری در مواجهه با هم فقدان و سوگ فرد و هم روش های باز سازی مجدد کاربرد دارد. مثلا انواع تکنیک های شناختی و رفتاری شامل آموزش آرام سازی، حساسیت زدایی منظم ، روش توقف فکر، بازسازی شناختی، به بحث گذاشتن باورهای غیر منطقی، و غیره برای اختلال هیجانی ، بدعملکردی رفتاری و شناخت های ناسازگار که در سوگ های مزمن به چشم می خورد، کاربرد دارد.
  • روایت درمانی (Narrative therapy): روایت درمانی یک رویکرد سازه نگر پست مدرن است که بر داستان ها و روایات زندگی افراد متمرکز است. در رویکرد سازه نگر استفاده از روش های تشخیصی و تشخیص مراجعان ، غیر مفید تلقی می شود، به دلیل آنکه در این نظریه اعتقاد بر این است که نشانه های مراجع نظیر اضطراب و افسردگی ماهیت عینی ندارند و بخشی از تجربه احساسی شخصی افراد هستند که درون روایت زندگی فردی مراجع قرار دارند. به جای استفاده از طبقه بندی های تشخیصی ، درمانگران سازه نگر بر نقاط قوت بی همتایی که هر یک از مراجعان با خود به درمان می آورند، تاکید می کنند. در این رویکرد دو مشخصه عمده درباره مشکلات مراجع ( فرد ، زوج ، یا خانواده) وجود دارد : اول اینکه مراجع در استفاده از راه حل های غیر موثر گرفتار می شود یعنی الگوهای رفتاری ناسازگارانه تکرار می شوند. دوم آنکه مراجع به یک روایت ناسالم در آسیب شناسی خود، زوج ، یا خانواده اعتقاد دارد. قصه درمانگران معتقدند که مشکلات انسان هنگامی که مراجعان خود را در روایت زندگیشان ، بازنده ، بی کفایت ، و دچار مشکل می بینند، توسعه می یابد چون مراجع در روایت شخصی موضوع قالب را مشکل شخصی می داند و در نتیجه نقاط قوت شخصی و منابع و امکانات در حاشیه قرار گرفته و مورد توجه قرارنمی گیرند ، در نتیجه درمانگر از ساختار شکنی و باز سازی روایت شخصی مراجع در جهت پیشرفت و تغییر مثبت استفاده می کند.

روایت درمانی برای چارچوب سوگ درمانی مناسب است چرا که شامل گفتن و دوباره گویی داستان هایی است که از لحاظ موضوعی معنای فقدان را در زندگی فرد روشن می کند. و همچنین برچسب های منفی که فرد به خود می زند را به چالش می کشد مثل احساس گناه ، ضعف، از بین رفتن، تلف شدن ، شکستن، شرمگین بودن و...


خلاصه و تنظیم از : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی

ارائه خدمات مشاوره فردی ، تحصیلی، اعتیاد، پیش از ازدواج، خانواده، و کودک

شماره تماس: 09305785683

بیشتر بخوانید: مداخله در بحران خودکشی

روانشناسی سوگواری


مقدمه

از دست دادن فرد یا چیزی که شما دوست دارید و عمیقا برایتان مهم است تجربه دردناکی است. شما احتمالا انواع مختلفی از هیجانات را تجربه می کنید و ممکن است این درد و ناراحتی که شما تجربه می کنید هیچ گاه تمام نشود. بازخوردهای رایجی نسبت به سوگ وجود دارد، اما با وجود اینکه راههای صحیح و غلط زیادی برای سوگواری وجود دارد اما شیوه های سالم مقابله با این درد به شما اجازه می دهد تا خود را تجدید قوا و به جلو هدایت کنید.


سوگ عاطفی


معنی سوگ ( grief)

سوگ پاسخ طبیعی و چندگانه به فقدان است ،بالاخص فقدان شخص یا چیزی که باوی پیوند خاصی داشته ایم. اگر چه در این مورد بیشتر بر پاسخ هیجانی تاکید می شود اما سوگ جنبه های شناختی ، جسمی، رفتاری ، اجتماعی ، روحی، و فلسفی را نیز در بر می گیرد. سوگ وضعیت روانی یا شرایط ذهنی رنجش و زجر عاطفی و هیجانی است که نتیجه پیش بینی شده ی داغداری است. داغداری پروسه درگیر شدن افراد با تکالیف مرتبط با ادامه زندگی بدون فرد یا شیء از دست رفته می باشد. سوگ برای بیشتر افراد با مرگ تداعی می شود ، اما شامل هرگونه ازدست دادن مانند طلاق یا جدایی از یک رابطه ، از دست دادن سلامتی ، ازدست دادن شغل یا موقعیت اجتماعی ، بازنشستگی، مرگ یا بیماری سخت عزیزان ، و زنده ماندن پس از یک حادثه و... می شود.


انواع سوگ


1. فقدان سوگ(absent grief) : احساس سوگواری اصلا وجود ندارد . فرد در حالت شوک و بهت زدگی است. انکار کامل مسئله وجود دارد.

2.سوگ بازداری شده (inhibited grief) : وقتی فرد جلوی خود را گرفته و هرگز مراحل سوگواری را تمام نمی کند اما کم و بیش درباره جنبه های خاصی داغدار می شود.

3. سوگ تاخیری (delayed grief) : فرایند سوگواری به مدت طولانی به تعویق می افتد و با یک رویداد فشارزای دیگر یا فقدان مجدد ، خود را نشان می دهد.

4. سوگ مزمن (chronic grief) : طولانی شدن و حاد شدن سوگ به گونه ای که باعث روان رنجوری فرد و واکنش های افسردگی ، کناره گیری ، وحشت زدگی و... شود.

5. سوگ غیر منتظره(unexpected grief) : وقتی فقدان ناگهانی و فاجعه آمیز باشد فرد دچار شوک شدید می شود. با گذر زمان و ترغیب فرد فرایند سوگواری شروع می شود. یعنی حادثه چنان شدید است که فرد شروع به سوگواری نمی کند.

6. سوگ سلب شده (disenfranchised grief) : سوگی که فرد نمی تواند آشکارا فقدان را بپذیرد و به طور عمومی سوگواری کند و از حمایت برخوردار شود. مانندک مرگ همسر طلاق گرفته ، و سقط


انواع واکنش به سوگ

 هیجانی : مانند خشم ، غم ، احساس گناه ، اضطراب ، خستگی ، تنهایی و ...

 جسمی : خالی بودن معده ، سفتی عضلات سینه ، حساسیت به صدا ، ضعف عضلات و ...

 شناختی : ناباوری ، سردرگمی ، اشتغال ذهنی ، خیال پردازی و...

 رفتاری : اختلال خواب ، اختلال خورد و خوراک، گوشه گیری اجتماعی، رویا دیدن، گریه کردن، کاهش فعالیت، و...


تکالیف سوگ

1. پذیرفتن واقعیت فقدان

2. تجربه کردن ناراحتی و سوگ

3. سازگاری با زندگی تازه

4. تداوم بخشیدن به زندگی ( ادامه زندگی )


رویکردهای مرتبط با داغداری و سوگ


1. نظریه مرحله ای کوبلر راس

احتمالا معروف ترین مدل فقدان شناخته شده ، مدل معروف الیزابت کوبلر راس است که مراحل پنج گانه سوگ را در بر می گیرد. انکار ، خشم ، چانه زنی ، افسردگی ، و پذیرش مراحلی هستند که افراد هنگام رویارویی با مرگ یکی از عزیزان ، از آن عبور می کنند. البته این مراحل مختص همه افراد نیست و هر فردی به شیوه مخصوص خود به آنها پاسخ می دهد.

انکار 

اولین مرحله از مراحل پذیرش مرگ است. کوبلر راس معتقد است که انسان در ناخودآگاه خود مرگ خود را ناممکن می داند و به همین دلیل تقریباً غیر قابل تصور است که بپذیریم ما نیز روزی با مرگ روبرو خواهیم شد. بنابراین، اولین مرحله در مواجهه با خبر بیماریِ مهلک خود یا یکی از عزیزان، انکار  آن است.

جمله ای که اغلب در این مرحله از بیماران شنیده می شود این است : من؟ نه ممکن نیست

در این مرحله بیمار می کوشد تا با انکار بیماری خود شرایط روحی خود را حفظ کند. کوبلر راس معتقد است این مرحله در کلیۀ بیماران در آستانۀ مرگ مشاهده می شود، چه آنهایی که صراحتاً از بیماری خود مطلع شده اند و چه آنهایی که به صورت غیر مستقیم به این مسأله پی برده اند. همچنین کوبلر راس بیان می دارد که بسیاری از بیماران، زمانی به انکار متوسل می شوند که با کادر درمانی بیمارستان مواجهه دارند، یعنی با کسانی که خود به دلایلی از شیوه انکار در مواجهه با مرگ استفاده می کنند، در حالی که همین بیماران با بعضی افراد در باب بیماری یا مرگ خود به راحتی صحبت می کنند

خشم

در پایان مرحلۀ اول که دیوار انکار فرو می ریزد، انکار جای خود را به خشم ،غیظ، حسادت و تنفر می دهد و بیمار خشم خود را بدون هیچ نظم و قاعده ای متوجه محیط پیرامون خود می کند. در این شرایط همه چیز باعث نارضایتی بیمار می شود و همین خشم سبب خواهد شد که اطرافیان اعم از پزشک، پرستار و حتی خانواده بیمار نسبت به بیمار کم توجهی کنند و خود را در معرض خشم وی قرار ندهند، که البته همین کم توجهی خشم بیشتر وی را در پی خواهد داشت. کوبلر راس معتقد است که اشکال کار از آنجا آغاز می شود که ما نمی توانیم خود را جای بیمار بگذاریم و از احساسات او آگاه شویم.


چانه زنی 

مرحله سوم از مراحل پذیرش مرگ مرحله چانه زنی  است. کوبلر راس معتقد است که مطالعه و بررسی این مرحله به این دلیل که اغلب میان بیمار و خداوند صورت می گیرد، امری سخت و دشوار است. وی در شرح این مرحله می گوید:
چنانچه در مرحلۀ نخست موفق نشده باشیم واقعیت های غم انگیز را هضم کنیم و در مرحلۀ دوم بر خدا و مردم خشم گرفته باشیم، آنگاه به خود می گوییم شاید بتوانیم به نوعی به توافق برسیم، شاید که این واقعۀ محتوم به تعویق افتد. اگر خداوند بر آن است تا مرا از زمین بردارد و به درخواست های خشم آلود من وقعی نمی نهد، پس با زبان خوش پیش می روم، بلکه ترتیب اثر دهد.  بیمار بیشتر این قول و قرارها را که با خداوند گذاشته است، همچون رازی پنهان نگه می دارد، اما گاهی در مصاحبت های خصوصی یا اعترافات خود تلویحاً به آنها اشاره می کند. بسیاری از بیماران عهد می کنند که در قبال باز یافتن سلامتی خود و داشتن عمری طولانی تر، عمر خود را وقف خداوند کنند.

افسردگی 

بالاخره زمانی فرا می رسد که بیمار نیاز به عمل جراحی و بستری شدن های متمادی پیدا می کند و به تدریج نشانه های بیماری در وجود او ظاهر می شود. در این مرحله بیمار دیگر قادر به انکار بیماری خود نیست و احساس خشم و غضب او جای خود را به احساس زوال و در نتیجه افسردگی  می دهد. البته کوبلر راس میان دو نوع افسردگی تفاوت قائل می شود و معتقد است که برای برون رفت بیمار از این شرایط، باید میان این دو نوع افسردگی تمایز گذاشته شود. نوع اولِ افسردگی، افسردگی واکنشی است.
این نوع افسردگی نتیجۀ از دست دادن چیزی در گذشته است. از دست دادن توانمندی، شغل، قطع عضو و اختلال در شرایط خانواده از جمله علل بروز این نوع از افسردگی است.  اما نوع دیگر افسردگی، افسردگی مقدماتی یا افسردگی تدارکاتی  است که در آن بیمار برای پذیرش مرگ آماده می شود. این نوع از افسردگی بر خلاف افسردگی واکنشی، ناشی از پرداختن به امور پیش رو است. در این زمان بیمار خود را برای از دست دادن همه چیز آماده می کند. در واقع در این حالت بیمار می کوشد تا پذیرش مرگ را برای خود تسهیل کند. در این نوع افسردگی، توجه دادن بیمار به جنبه های مثبت زندگی و سعی و تشویق برای مبارزه با بیماری به معنای تلاش برای نادیده گرفتن مرگ محتوم است.

پذیرش

بر اساس نظریه کوبلر راس، پذیرش  آخرین مرحله از فرآیند رویارویی با مرگ است و تنها زمانی بیمار به این مرحله خواهد رسید که توانسته باشد با کمک دیگران از مراحل پیشین عبور کند. در این مرحله بیمار دیگر نه افسرده است و نه خشمگین. البته نباید گمان برد که این مرحله، مرحله خوشی است، بلکه این بازۀ زمانی تهی از هر احساسی است، گویی دیگر درد به پایان آمده و به گفتۀ یکی از بیمارانِ مورد مصاحبه، زمانِ فرا رسیده است. » واپسین استراحت پیش از سفری طولانی « اگر چه توضیحات کوبلر راس در تبیین این مرحله بسیار مبهم می نُماید، اما به نظر می رسد که وی میان تسلیم و پذیرش تفاوت قائل می شود و معتقد است آن دسته از بیماران که تا آخرین لحظه در جهت انکار مرگ با بیماری خود می جنگند، در انتها با این بیان  به واقع تسلیم مرگ می شوند. اما گروهی دیگر با پذیرش نزدیک شدن به زمان پایان زندگی  ،با بیان " دیگر از پا افتاده ام " ، شروع به دل کندن از علایق خود و این دنیا می کنند.

کوبلر راس این پنج مرحله را به عنوان سازوکار دفاعی انسان در مواجهه با شرایط سخت و خبرهای مصیبت بار معرفی می کند و بیان می دارد که اگر چه این مراحل به صورت جدای از یکدیگر مطرح شدند، اما در بسیاری از مواقع همپوشانی دارند؛ همچنین همۀ این مراحل دارای عنصری مشترک به نام امیداند. وی در این باره چنین می گوید:
واقع بین ترین و پذیرنده ترین بیماران هم روزنه ای برای امید باز گذاشته اند، امکان اینکه راه درمان قطعی وجود داشته باشد، یا داروی تازه ای کشف شود… یا پروژه تحقیقاتی در آخرین لحظه به نتیجه برسد. با همین بارقۀ امید است که بیمار می تواند هفته ها و ماه ها درد و رنج را تحمل کند.


2.نظریه دلبستگی بالبی

معروف ترین مدل درمانی برای همگان نظریه بالبی است، که به مطالعات وی بر سر جدایی و باز پیوست فرزندان و والدینشان بر می گردد. نظریه دلبستگی مدلی خطی-مرحله ای است که متمرکز بر رابطه فرد با عزیز از دست رفته اش است. شکستن مرزهای هیجانی و قطع ارتباط با فرد از دست رفته به واسطه فقدان، نیاز به سوگواری دارد. شکست در سوگواری به شدت با کنار نیامدن با فقدان ارتباط دارد. نیاز به تفکیک هیجانی( جدایی هیجانی) از فرد یا شیء از دست رفته ، هدف نهایی فرایند سوگ به حساب می آید. شکست در سوگواری می تواند نشانه سرکوب آسیب گونه ی احساسات باشد. نهایتا تفکیک( جدایی) باعث گسستن پیوندها و خاطرات با فرد یا شیء از دست رفته می شود.


3. نظریه رشدی اشنایدر

به نظر می رسد مدل رشدی اشنایدر که یک مدل فرایند هشت مرحله ای است مدل خوبی برای فقدان باشد. نظریه وی یک نظریه جامع رشدی است که به منظور رشد فردی در بافتهای استرس ، فقدان و سوگ به کار می رود. مدل رشدی اشنایدر شامل مراحل زیر است:

1. آگاهی از فقدان اولیه که عمدتا یک عامل فشار(استرسور) قوی به حساب می آید.

2. تلاش برای محدود کردن آگاهی از فقدان، متمرکز کردن انرژی روانی خود بر جنبه ها و خاطرات فرد از دست رفته ، استفاده از منابع درونی برای دفع کردن آنی عدم تعادل خویش.

3. تلاش برای محدود ساختن آگاهی بااستفاده از رهاسازی، که شامل تشخیص محدودیت های فردی با توجه به فقدان ، رها کردن اهداف تخیلی، فرضیات بی مورد و توهمات نامناسب است.

4. آگاهی از بافت فقدان که با عزاداری قابل تشخیص است. این مرحله سخت ترین مرحله مقابله است که با تنهایی ، رنج ، و احساس گناه مشخص می شود.

5. به دست آوردن دیدگاهی پیرامون فقدان، رسیدن به نقطه پذیرش و به سازش رسیدن در گذر زمان است.

6. فرمول بندی مجدد فقدان، حل فقدان، که با بازگشتن به فعالیت های روزمره و از سر گرفتن زندگی مشخص می شود.

7. فرمول بندی مجدد فقدان در بافت رشدی جدید که شامل کشف پتانسیل ها به جای محدودیت ها، دیدن مشکلات به عنوان چالش ها و ایجاد تعادل در خویش است.

8. تبدیل فقدان به سطوح یکپارچه که شامل ترکیب ابعاد شناختی، هیجانی ، فیزیکی ، رفتاری و روحی فرد است. رسیدن به پذیرش کامل فقدان و حل آن در خود است.


خلاصه و تنظیم : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی


جهت مطالعه بیشتر کلیک کنید:

- اختلال افسردگی چیست؟ علائم افسردگی کدامند؟

- انواع افسردگی

- رهایی از افسردگی شدید


درمان افسردگی



بخش اول

درمان دارویی افسردگی مقاوم به درمان


لیست داروهای ضد افسردگی

  1. داروهای سه حلقه ای مثل ایمیپرامین
  2. بازدارنده های مونوآمین اکسیداز ( MAOI ها)،  مثل ترانیلسپرومین
  3. بازدارنده های انتخابی باز جذب سروتونین ( SSRI ها ) ، مثل پروزاک ( فلوکستین)


مکانیزم اثر داروهای ضد افسردگی

داروهای نوع 1 و 2 هم میزان سروتونین و هم میزان نور اپی نفرین مغز را افزایش می دهند، ولی SSRI ها فقط سروتونین را انتخاب می کنند و اجازه نمی دهند که نورون های پری سیناپتیک آنها را دوباره جذب کنند. همه دارو های ذکر شده انتقال نوروترانسمیترها بین نورون ها را تسهیل می کنند.

یکی از مزایای SSRI ها ، در مقایسه با داروهای سه حلقه ای و MAOI ها این است که عوارض جانبی آنها کم ، و احتمال اوردوز شدن آنها کمتر است و به همین دلیل میتوان گفت پرمصرف ترین داروی ضد افسردگی ، SSRI ها مثل فلوکستین ( پروزاک) می باشند.

عوارض قرص های اعصاب بر بدن

هر چند دارو ها نسبتا مفید واقع می شوند، چند نوع عوارض جانبی فیزیکی و روانی مهم نیز دارند.

عوارض جانبی داروهای سه حلقه ای مثل ایمیپرامین عبارتند از: بینایی تار و مبهم دیدن ، اضطراب ، خستگی مفرط، خشکی دهان ، افزایش احتمال حمله قلبی و سکته مغزی ، یبوست ، ناراحتی معده، کاهش فشار خون، اختلالات جنسی، افزایش وزن.

عوارض جانبی بازدارنده های مونوآمین اکسیداز مثل ترانیلسپرومین عبارتند ازافزایش فشار خون، خشکی دهان ، سرگیجه، سردرد ،و حالت تهوع

عوارض جانبی بازدارنده های باز جذب انتخابی سروتونین(SSRI ها) مثل فلوکستین عبارتند از اضطراب ، خستگی مفرط ، اختلال در معده ، سردرد ، سرگیجه، اختلال خواب

فرا تحلیل های جدید نشان داده است که استفاده از SSRI ها خطر خود کشی را افزایش می دهد ولی تأثیر SSRI ها در درمان افسردگی نیز بسیار زیاد است . از این رو در انتخاب درمان مناسب برای افسردگی و همچنین تجویز دارو بایستی این موارد مد نظر قرار گیرند و بین منافع حاصل از مصرف دارو و عوارض دارو برای فرد افسرده ، تعادل برقرار شود.

درمان سریع افسردگی حاد

به رغم همه عارضه های جانبی منفی ، داروهای ضد افسردگی واقعا مؤثرند و در اکثر موارد از شدت علائم می کاهند. حدود نیمی از افرادی که آنها را مصرف می کنند به سرعت از شدت علائمشان کم می شود. این داروها نه تنها از شدت افسردگی عمده می کاهند، بلکه به درمان افسردگی های طولانی مدت، مثل اختلال افسردگی دایم ( دیستیمیا) ، نیز کمک می کنند. اما یکی از مشکلات این است که وقتی درمان دارویی متوقف می شودافسردگی معمولا عود می کند و درمان مؤثر تر این است که دارودرمانی با نوع دیگری از روان درمانی مثلا CBT ( درمان شناختی-رفتاری)، ترکیب شود.

درمان دارویی افسردگی دوقطبی

یک داروی پر طرفدار کربنات لیتیوم است . این دارو می تواند هم از سمپتوم های اپیزود افسردگی عمده و هم از سمپتوم های اپیزود مانی بکاهد. به اکثر کسانی که از لیتیوم استفاده می کنند توصیه می شود که استفاده از آن را همیشه ادامه دهند زیرا توقف استفاده ممکن است باعث بازگشت اختلال شود. اشکال دیگر لیتیوم این است که تجویز مقدار یا دوز مناسب برای تک تک درمانجویان بسیار دشوار است. لیتیوم یک ماده سمی است و دوز مؤثر برای بهبود سمپتوم های افسردگی اغلب نزدیک به مرز سمی است. در نتیجه مقدار زیاد آن ممکن است هالوسینیشن ( توهم) و تشنج به همراه آورد و در موارد نادر ، منجر به مرگ شود.


نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی 


بیشتر بخوانید:

اختلال افسردگی چیست ؟ علائم افسردگی کدامند؟


منبع:

برگرفته از کتاب آسیب شناسی روانی تالیف دکتر مهدی گنجی

کاتاتونیا، افسردگی کاتاتونیک، درمان بیماری کاتاتونیک، علائم کاتاتونیک


 کاتاتونیا چیست؟

 معنی کلمه کاتاتونیک 

کاتاتونیا ( کاتاتونیک )به دوره هایی از بی حرکتی فیزیکی گفته می شود. کاتاتونیا یک حالت و وضعیتی روانی-حرکتی در فرد است که در آن به محرک‌های خارجی واکنش نشان نمی‌دهد، در حالی که بیدار است قادر نیست اندام‌های خود را به طور طبیعی تکان دهد. اصطلاحا مانند مجسمه می‌مانند و ممکن است ساعت‌ها در یک وضعیت ثابت قرار بگیرند.

کاتاتونیا

کاتاتونیا عارضه ای است که در آن فرد بی حرکت می ماند ، انگار که بدنش خشک شده است ، یا منگ است ، یا اینکه فعالیت ها و حرکات بدنی او به شدت زیاد است بدون آنکه این حرکات هدفی داشته باشند یا محرک هایی بیرونی آنها را به فعالیت درآورده باشند.

کاتاتونیا می تواند در زمینه چندین اختلال روانی روی دهد از جمله : اختلال افسردگی اساسی ، اختلال دو قطبی ، اسکیزوفرنی و سایر اختلالات سایکوتیک ، اختلالات عصبی -رشدی ، اختلال استرس پس از سانحه ، سوء مصرف دارو یا مواد.

افسردگی کاتاتونیکزمانی اتفاق می افتد که عارضه و حالات کاتانونیک همزمان با افسردگی اتفاق می افتند.


 انواع کاتاتونیا 

  •  کاتاتونیا همراه با اختلال روانی دیگر مانند افسردگی ،  اختلال دوقطبی ، اسکیزوفرنی و ...

  •  کاتاتونیا به علت وضعیت پزشکی (بیماری­ های جسمانی مثل کمبود فولیت مغزی، اختلالات خودایمنی )

  •  کاتاتونیا نوع نامشخص

 Catatonia نامشخص تمام مواردی است که در آن هیچ اختلالی روانی، عاطفی یا پزشکی وجود ندارد که   قابل تشخیص باشد.


 علائم کاتاتونیک 

dsm-5 اسپسیفایر کاتاتونیا را مطرح می کند که علاوه بر اختلالات دو قطبی و افسردگی در بعضی اختلالات روانی نیز مشاهده می شود. برای تشخیص این عارضه وجود حداقل سه ویژگی از ویژگی های زیر لازم است :

کاتالپسی : زمانی است که بدن فرد کاملا خشک و بی حرکت می شود . اکثر اوقات بیماران در حالت نشسته یا سر پا می مانند و بسیار کم حرکت می کنند. مثلا در پدیده ای به نام بالش پسیکولوژیک ( psychological pillow ) ، فرد روی زمین خالی بدون بالش دراز می کشد اما سر و شلنه هایش اندکی بالاتر می مانند انگار که روی یک بالش نامرئی قرار دارند، و او در مقابل هر گونه تلاش برای پایین آوردن سرش مقاومت می کند.

انعطاف مومی شکل چیست

 انعطاف پذیری مومی : بدن فرد بی حرکت می ماند اما اگر روانشناس، مثلا دست فرد را تکان دهد، دست در حالت جدید بدون حرکت خواهد ماند. روانشناس در ابتدا با یک مقاومت مواجه می شود ، اما این مقاومت خیلی زود جای خود را به یک آزاد شدن آهسته می دهد. انگار که روانشناس می خواهد یک شمع گرم را نرم کند.

استوپر : ( منگی ، نیمه کما ) حالتی است که در آن فرد مات و مبهوت است و نمی تواند به طور شفاف فکر کند، بشنود، یا حرف بزند. 

نگاتیویسم : مشخصه اصلی آن مقاومت دایم بدون دلیل آشکار یا منطقی، در مقابل انجام دادن کارهای خود یا دستورات دیگران است. مثلا مقاومت در برابر روانشناس که می خواهد بازوی او را حرکت دهد ، یا مقاومت در مقابل تلاش پرستاران برای لباس پوشاندن ، استحمام کردن ، یا غذا خوردن .

میوتیسم : زمانی است که فرد بیدار و هشیار به نظر می رسد و ظاهرا حواسش جمع و سر جایش است ، اما ساکت و به طور خشک و انعطاف ناپذیر بی حرکت است .

پوسچرینگ : گرفتن یک ژست بر خلاف نیروی جاذبه زمین ، به طور خودجوش و سعی در حفظ آن.

مانریسم : در پیش گرفتن رفتارهایی شبیه رفتارهای عادی، اما به صورت عجیب و غریب ، خنده دار ، و در مواردی خاص.  برای مثال راه رفتن روی نوک پاها ، ریتم گرفت با انگشتان ، دایم به قسمتی از بدن خود یا به اشیا دست کشیدن ، اخم کردن ، خیس کردن لب ها ، شکلک در آوردن ، چشم ها را ریز یا درشت کردن.

حرکات کلیشه ای : حرکات تکراری ، با فراوانی غیر عادی ،و بدون هدف یا فایده خاص. مثلا فرد دستش را به طور دایم به حالت بای بای کردن تکان می دهد یا دایم سرش را به دیوار می کوبد.

پر تحرکی بدون قرار گرفتن تحت تأثیر محرک های بیرونی

شکلک در آوردن

اکولالیا : فرد حرفهای دیگران را بلافاصله یا با تأخیر تقلید می کند.

اکوپراکسیا : فرد حرکات دیگران را بلافاصله یا با تأخیر تقلید می کند.


علل کاتاتونی چیست؟

در حالی که مشخص نیست دقیقا چه چیزی باعث کاتاتونیا می شود، تعدادی از نظریه ها مطرح شده اند، از جمله:

درمان بیماری کاتاتونیک

درمان پزشکی ممکن است برای هر کسی که کاتاتونیک دارد متفاوت باشد، بسته به شرایط همراه . 

بنزودیازپینها و درمان الکتروشوک ECT)) ، دو روش اصلی برای درمان کاتاتونیا هستند :


  • بنزودیازپین ها - بنزودیازپین ها اولین انتخاب برای درمان کاتاتونی هستند. آنها با افزایش اثرات انتقال دهنده عصبی GABA کار می کنند. این نوع دارو همچنین قادر است به سرعت از عوارض جانبی مانند اضطراب، بی خوابی، آشفتگی و اسپاسم عضلانی بکاهد . حدود 70 درصد افراد مبتلا به کاتاتونیا با بنزودیازپین به نام لورازپام خوب عمل می کنند.
  • درمان الکتروشوک - ECT بهترین درمان برای catatonia است. برای حدود 85 درصد از بیماران کار می کند. بنزودیازپین ها معمولا برای اولین بار مورد آزمایش قرار می گیرند. دو درمان ممکن است ترکیب شوند.

داروهای ضد افسردگی، ریلکس کننده های عضلانی و داروهای ضد روان پریشی نیز البته با احتیاط  شدید ، معمولا برای درمان کاتاتونی استفاده می شوند. تشخیص سریع و درمان در ابتدای حالت کاتاتونیک برای بهترین نتایج ضروری است.



منابع :

کتاب چکیده روانپزشکی بالینی تالیف بنیامین سادوک ، و ویرجینیا سادوک

کتاب آسیب شناسی روانی بر اساس dsm-5 تالیف دکتر مهدی گنجی

مهمترین علت افسردگی



علل افسردگی / چرا افسرده می شویم؟

بیشتر بدانید:

افسردگی


 بررسی علل افسردگی از دیدگاه نظریه های مختلف 


 نظریه زیست شناختی ( بررسی عوامل نوروبیولوژیک ) 

  1. عوامل ژنتیک : بر طبق شواهد افسردگی در خانواده ها از نسلی به نسل دیگر ادامه می یابد. مطالعات دو قلوها نیز نشان می دهد که در اختلالات خلقی عامل ارثی دخیل است.
  2. عوامل نوروشیمیایی : افسردگی و اختلالات خلقی می توانند با ناهنجاری در سطح نوروترانسمیترهای مغز ، از جمله سروتونین و نوراپی نفرین ارتباط داشته باشند. افسردگی یا به علت فعالیت اندک نوراپی نفرین یا به علت فعالیت اندک سروتونین به وجود می آید. میزان سروتونین ، در افسردگی عمده نقش اساسی دارد . در مقابل این باور نیز وجود دارد که در اختلال دو قطبی  میزان نور اپی نفرین نقش مهمتری بر عهده دارد، به این ترتیب که میزان اندک نوراپی نفرین با افسردگی ، و میزان بالای آن با مانی ارتباط دارد. بعضی محققان عقیده دارند که علت اصلی افسردگی ، عدم تعادل بین نوروترانسمیترهاست و نه کمبود در بعضی از آنها. 

           در اینجا به برخی از علل کم شدن هورمون سروتونین در مغز که می تواند در بروز

        افسردگی اثرگذار باشد می پردازیم:

        الف ) سطوح پایین اسید آمینه ال تریپتوفان در مواد غذایی مصرفی

        ال تریپتوفان مورد نیاز بدن را می توانیم از طریق مصرف این موادغذایی تأمین کنیم :

        شیر و پنیر ، گوشت کم چربی گوسفند ،سینه مرغ ، بوقلمون ، ماهی تن ،

        ساردین ، آزاد ، سرخو ، میگو ، تخم کتان ، تخمه کدو ، گردو ،جو دوسر ،

        و میوه هایی مثل موز ، سیب ، پرتقال

        ب ) کمبود ویتامین ب6 در رژیم غذایی

        برخی مواد غذایی حاوی  ویتامین ب6 : موز ، حبوبات ، گوشت گاو ، آجیل ها ، مرغ

        ، آووکادو ، ذرت

        ج ) مصرف تانن

        یک اسید آمینه که در برگ چای سبز فراوان است و مصرف ان موجب کاهش ترشح

        سروتونین در مغز می شود.

        د ) قرار گرفتن در معرض سوء استفاده جسمی و روحی در دوران کودکی


 3. نابهنجاری های مغزی : سطح بسیار پایین فعالیت کورتکس پریفرانتال ، کاهش فعالیت کورتکس آنتریور سینگولیت ، اختلال عملکرد در هیپوکامپ ، و ناهنجاری های ساختاری و عملکردی خصوصا افزایش فعالیت در آمیگدالا( بادامه ) زمینه ساز بروز مشکلاتی است که در اکثر افراد افسرده وجود دارد از جمله :

  • ناتوانی در پیش بینی محرک ها و مشوق ها و ناتوانی در آماده سازی خود برای مقابله با آنها
  • ضعف در تلاش ذهنی به منظور انجام تکلیف یا حل مسئله
  • احساس غم و ناراحتی ، مستقل از شرایط محیطی
  • اولویت دادن به پردازش محرک های تهدید آمیز و تفسیر منفی آنها
  1. عوامل نورو آندوکرین : نابهنجاری های هیپوکامپی معمولا با سطح بالای هورمون کورتیزول همراه است. افزایش بیش از حد کورتیزول باعث می شود که غده های آدرنال بزرگ شوند و در نتیجه، فراوانی انتقال دهنده های سروتونین در مغز کاهش یابد و به دنبال آن ، افسردگی به وجود آید. همچنین کورتیزول هورمون استرس است و اینکه دوره های افسردگی معمولا بلافاصله بعد از دوره های استرس روی می دهند، تصادفی نیست.

 نظریه های پسیکولوژیک 


نظریه های سایکودینامیک : در مورد افسردگی چند نظریه مبتنی بر اصول سایکودینامیک وجود دارد . مهمترین آنها نظریه زیگموند فروید و کارل آبراهام است. طبق این نظریه افسردگی نوعی واکنش در مقابل فقدان ( از دست دادن ) است ، خصوصا واکنش به از دست دادن یکی از عزیزان مثل پدر یا مادر. اولین مرحله این واکنش درون فکنی ((introjection است که طی آن ، فرد به مرحله دهانی رشد برمی گردد تا بتواند هویت کسی را که از دست داده است با هویت خود ادغام کند.

همچنین درون فکنی اجازه می دهد که افراد احساساتی مانند خشم و عذاب وجدان را که نسبت به عزیز از دست رفته دارند به سمت خود معطوف کنند . این افراد به تدریج از خود متنفر شده و به دنبال آن عزت نفس شان پایین می آید و به دنبال آن احساس افسردگی و درماندگی خواهند کرد.

روان کاوی اعتقاد دارد که افسردگی نوعی وظیفه  دارد که بایستی ایفا کند : برگرداندن افراد به دوره ای از زندگی که در آن به دیگران ( والدین ) خود نیازمند بوده اند. آنها در دوره افسردگی ،به علت بازگشت به مرحله دهانی ، فرصت پیدا می کنند که به روابط خود با دیگران وابسته شوند تا از حمایت ناشی از این کار بهره مند شوند.

فروید مفهوم از دست دادن سمبولیک را ارائه داد. مفهومی که در آن انواع دیگر از دست دادن ها ( مثلا از دست دادن شغل) معادل از دست دادن یکی از عزیزان به حساب می آید. و باعث می شود که فرد به دوره دهانی رشد برگردد و به این فکر بیافتد که در کودکی از طرف والدین خود حمایت کافی دریافت نکرده است. از این رو از دست دادن پدر یا مادر شرط لازم برای ایجاد افسردگی تلقی نمی شود بلکه کیفیت پایین تربیت فرزندان عامل خطر مهمتری محسوب می شود.

چنانچه  مطالعات نشان داده اند بین خطر ابتلا به افسردگی و سبک فرزند پروری کنترل بدون عاطفه ، رابطه وجود دارد. در این سبک تربیتی والد یا والدین بیش از حد مواظب کودکان هستندو در عین حال از خود محبت و صمیمیت نشان نمی دهند.


 نظریه های رفتارگرا 

بارزترین ویژگی های افراد افسرده عبارت است از نداشتن انگیزه و ابتکار عمل( پیشقدم شدن در کارها) ، خزانه رفتاری بسیار ضعیف ، و این نگرش که آینده عاری از نکات و تجربیات مثبت است. به عقیده بعضی روانشناسان ویژگی های فوق نشان می دهند که افسردگی در اثر عدم تقویت مناسب رفتارهای مثبت و سازنده به وجود می آید. عدم تقویت رفتارهای مثبت و سازنده موجب خاموشی آنها و نوعی خلأ رفتاری می شود که باعث انزوا و خمودگی فرد می شود.

فقدان ها و از دست دادن ها موجب کاهش رویدادهای تقویت کننده برای افراد می شود و از طرفی انزواطلبی و پیش قدم نشدن در کارها در فرد افسرده نیز موجب عدم دریافت تقویت اجتماعی و به تبع آن افسردگی در فرد می شود.

افراد افسرده در مقایسه با افراد سالم ، بیشتر باعث ایجاد واکنش های منفی در دیگران می شوند . در تعامل با دیگران مهارت های کمتری دارند. آنها معمولا افکار منفی خود را به دیگران انتقال می دهند. منزوی هستند و به پیشنهادات دیگران واکنش سریع و مناسب نشان نمی دهند ، و دایما از دیگران تایید و حمایت می خواهند. در واقع افراد افسرده در یک دور باطل می افتند. رفتار و افکار منفی فرد افسرده موجب بروز واکنش های منفی در دیگران ( بستگان ، دوستان و ...) شده و در ادامه موجب تشدید سمپتوم ها ( علائم) افسردگی می شود.

مسئله دیگر ناتوانی افراد افسرده در دلگرمی گرفتن از کسانی است که با آنها حرف می زنند. از انجا که افراد افسرده نسبت به خودشان ، دنیا ، و آینده باورهای منفی دارند، این موضوع باعث می شود که در مورد هرگونه دلگرمی دریافتی از جانب دوستان و بستگان تردید کنند. این شک دایمی باعث ناراحتی دوستان و بستگان می شود و در نتیجه آنهادست از دلگرمی دادن بر می دارند.


 نظریه های شناخت گرا 

نظریه شناختی آرون بک می گوید : افسردگی ممکن است به علت سوگیری در پردازش اطلاعات و طرز تفکر به وجود آید. افراد افسرده دایما در حال تفکر منفی هستند و در مقایسه با افراد سالم بیشتر دستخوش افکار مزاحم و ناخواسته می شوند. طرز تفکر همراه با سوگیری ، باعث ظهور سمپتوم های افسردگی مثل نابسامانی در عملکرد انگیزشی ، عاطفی ،شناختی ، و رفتاری می شود.

به نظر بک اسکیما یا طرحواره منفی افراد افسرده موجب شکل گیری مثلث شناختی منفی در آنها می شود. 1 ) افراد افسرده درباره خودشان افکار منفی دارند مثلا" من زشت هستم".  2) درباره آینده بدبینانه فکر می کنند مثلا " هرگز در هیچ کاری موفق نخواهم شد" .  

3) درباره دنیا نیز عقاید منفی دارند مثلا " دنیا مکان خطرناک و پر از دشمنی است ". این مثلث منفی افکار موجب بروز تعدادی سوگیری (تحریف) شناختی در افراد افسرده می شود .


 تحریف های شناختی 

قضاوت شتابزده : نتیجه گیری عجولانه بر اساس شواهد ناکافی. برای مثال " مردم از من خوششان نمی آید چون در اتوبوس یا آسانسور با من حرف نمی زنند".

انتزاع گزینشی : انتخاب و جدا کردن یکی از جزئیات از کل جزئیات یک رویداد و ناتوانی در دیدن کل ماجرا. مثلا یک ایراد جزئی از فرد گرفته می شود و او این موضوع را دلیلی بر بی عرضگی  و بی لیاقتی خود می داند.

تعمیم بیش از حد : فرد بر اساس فقط یک بار وقوع یک اتفاق ، بدون دلیل منطقی ،آن را به سایر رویدادها تعمیم می دهد. برای مثال فرد در یک درس نمره پایینی گرفته و نتیجه می گیرد که نمی تواند به شغل مورد علاقه اش برسد.

بزرگنمایی و کوچک نمایی : فرد اتفاقات را یا کاملا بد یا کاملا خنثی و بی اهمیت می بیند. فاجعه انگاری یا اصطلاح " از کاه کوه ساختن" نمونه ای از بزرگ نمایی است. مثلا یک خراش کوچک روی اتومبیل را به معنی اوراق شدن آن می داند.

شخصی سازی : یعنی به خود گرفتن ، مثلا در جمعی یک نفر لحظه ای اخم می کند و فرد نتیجه می گیرد که از دست او عصبانی و ناراحت است.

تفکر همه یا هیچ : فرد رویدادها را سیاه یا سفید می بیند. همه چیز یا خوب است یا بد . یا عالی است یا تاسف بار. مثلا می گوید : اگر نمی توانم کاری را به بهترین نحو انجام دهم ، بهتر است ان را انجام ندهم.


طرحواره های افراد افسرده 

  1. مرتبط با وابستگی ( از دست دادن ها باعث آغاز افسردگی می شوند )
  2. مرتبط با انتقاد ( عدم موفقیت ها یا شکست ها باعث آغاز افسردگی می شوند)

 درماندگی آموخته شده 

مارتین سلیگمن معتقد است که رویدادهای منفی غیر قابل کنترل و غیر قابل اجتناب با افسردگی ارتباط خاصی دارند و باعث ایجاد یک ذهنیت ثابت در افراد می شوند.  افراد یاد می گیرند درمانده ، خموده، و افسرده شوند چون درآنها این باور منفی به وجود آمده که هر کاری کنند نمی توانند از وقوع رویدادهای منفی پیشگیری کنند.

اسنادها : توضیحاتی که افراد در مورد رفتارها و رویدادهایی که برایشان اتفاق می افتد، ارائه می دهند.


 نظریه های اسناد در مورد افسردگی 

به نظر سلیگمن و همکارانش کسانی که احتمال افسرده شدن دارند معمولا رویدادهای منفی زندگی را به موارد زیر نسبت ( اسناد ) می دهند:

  1.  عوامل درونی ( صفات شخصی )
  2. عوامل ثابت ( عواملی که احتمال تغییر آنها در آینده وجود ندارد).
  3. عوامل کلی  (عواملی که در بسیاری از زمینه های زندگی آنها تأثیر می گذارند ).

همه اینها به تفکر بدبینانه که از ویژگی های اصلی افسردگی است منجر می شوند. برعکس کسانی که رویدادهای منفی را به عوامل بیرونی ، متغیر ، و خاص نسبت می دهند کمتر احتمال دارد که به افسردگی مبتلا شوند.

       نظریه ناامیدی 

ناامیدی یعنی انتظار این که نتایج مثبت هرگز حاصل نخواهد شد، نتایج منفی حتما حاصل خواهند شد، و فرد هیچ کاری از دستش بر نمی آید تا بتواند این حالت را عوض کند.

بعضی از روانشناسان معتقدند که تمایل به نسبت دادن رویدادهای منفی به علت های کلی و ثابت نوعی diathesis   (دیاتز : آمادگی ، آسیب پذیری) است که باحضور رویدادهای منفی زندگی و عزت نفس پایین در فرد ، می تواند موجب افزایش آسیب پذیری در مقابل گروهی از سمپتوم ها ( نشانه ها) ی افسردگی مثل تأخیر در واکنش، بی حسی ، بی رمقی، کم تحرکی روانی –فیزیکی ، وناتوانی در تصمیم گیری شود که این مجموعه سمپتوم های ناامیدی نامیده می شوند.

ناامیدی علاوه بر پیش بینی بسیاری از سمپتوم های افسردگی ، می تواند تمایل به خودکشی ، و مخصوصا اقدام به خودکشی یا خودکشی موفقیت آمیز را نیز پیش بینی کند.


 نظریه نشخوار فکری 

نظریه مثلث شناختی آرون بک و نظریه درماندگی آموخته شده سلیگمن ، روی ماهیت افکار تمرکز کرده اند اما سوزان نولن – هوکسما روی نحوه تفکر تاکید دارد. او می گوید یک طرز تفکر خاص به نام نشخوار فکری می تواند احتمال ابتلا به افسردگی را افزایش دهد.

نشخوار فکری یعنی تمایل به فکر کردن دایم به تجربه ها و افکار غمگین ، یا جویدن مکرر افکار. افرادی که به طور دایم به این فکر می کنند که چرا فلان اتفاق بد روی داد یا چرا چنین مشکلی برای آنان به وجود آمده است ، بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی قرار دارند.

شاید به دلیل هنجارهای اجتماعی –فرهنگی موجود درباره احساسات و نحوه ابراز آنها ، زنان بیشتر از مردان به نشخوار فکری مبادرت می ورزند. همین موضوع می تواند به توضیح این واقعیت کمک کند که چرا نرخ افسردگی در زنان بیشتر از مردان است.


 عوامل اجتماعی 

  1. رویدادهای استرس زای زندگی : 70 درصد دوره های افسردگی عمده بعد از یک رویداد استرس زای مهم در زندگی روی می دهند. مثل اخراج شدن از کار یا از دست دادن یک رابطه میان فردی مهم. البته این احتمال وجود دارد که افسردگی و عوامل استرس زای محیطی ، ارتباط متقابل داشته باشند.
  2. طرد اجتماعی : افرادی که به حاشیه اجتماع رانده می شوند و یا از سوی دیگران تحویل گرفته نمی شوند ، بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی قرار دارند. برای مثال مبتلایان به ایدز ، سالمندان ، کسانی که به طبقات فقیر تعلق دارند ، کسانی که در بزرگسالی به دلیل سکته مغزی یا آسیب به سر معلول می شوند ، بیشتر در خطر ابتلا به افسردگی قرار دارند.
  3. تعامل اجتماعی : احساسات و هیجانات تا اندازه ای می توانند مسری باشند. وقتی مردم با افراد افسرده نشست و برخاست می کنند ممکن است به افسردگی ، غم ، اضطراب ، یا خشم دچار شوند.

         افسرده دل ، افسرده کند انجمنی را.


بیشتر بخوانید:

کاتاتونیا، افسردگی کاتاتونیک، درمان بیماری کاتاتونیک


منبع : کتاب آسیب شناسی روانی براساس dsm-5 تالیف دکتر مهدی گنجی ، نشر ساوالان

انواع افسردگی


 انواع افسردگی 


بیشتر بخوانید:


افسردگی


 اختلال افسردگی عمده 

برای تشخیص اختلال افسردگی عمده ،حضور حداقل پنج نشانه از نشانه های زیر در طول یک دوره دو هفته ای که حداقل یکی از معیارها نشانه 1 یا 2 باشد ، لازم است:

1) فرد بیشتر روز و تقریبا هر روز خلق افسرده دارد. این موضوع را خودش اظهار می کند ( احساس می کند غمگین ، تهی و خالی ، یا ناامید است ) یا دیگران می بینند ( دایم گریه می کند ، در شرف گریه کردن است ، یا چشمهایش همیشه پر اشک هستند ). در مورد کودکان این حالت ممکن است به صورت زودرنجی ، زود خشمی و خلق تحریک پذیر نشان داده شود.

2) فرد بیشتر طول روز و تقریبا هر روز به تقریبا تمام فعالیت ها به شدت بی علاقه است ( این موضوع را خود او می گوید یا دیگران مشاهده می کنند).

3) تغییر در اشتها و لاغر یا چاق شدن چشمگیر به گونه ای که فرد در عرض یک ماه بیش از 5% وزن خود را از دست بدهد یا بیش از 5% به وزنش اضافه شود. در مورد کودکان ممکن است اضافه وزنی را که از مرحله رشدی آنها انتظار می رود نشان ندهند.

4) بی خوابی یا پر خوابی تقریبا در همه روزها

5)کم تحرکی روانی-حرکتی یا پر تحرکی روانی-حرکتی

6) تقریبا هر روز احساس می کند بی حال و بی رمق است یا انرژی از دست داده است.

7) تقریبا هر روز احساس می کند بی ارزش است یا بی دلیل احساس گناه یا عذاب وجدان شدید می کند ( این احساس گناه علاوه بر احساس گناه به خاطر بیماربودن است).

8) تقریبا هر روز توانایی فکر کردن یا تمرکز حواس ضعیف است، یا نمی تواند تصمیم بگیرد و یا قاطع باشد ( بنا به گفته خود فرد یا اظهار دیگران ).

9) به طور دایم به مرگ فکر می کند( این فکر به ترس از مرگ محدود نمی شود )،به طور دایم به خودکشی فکر می کند بدون آنکه برنامه مشخصی برای آن داشته باشد، یا اقدام به خودکشی می کند یا برنامه مشخصی برای خودکشی دارد.

سایر معیارهای لازم برای تشخیص بیماری:

  • سمپتوم ها (نشانه ها) باعث می شوند فرد به رنج یا نابسامانی شدید در عملکرد تحصیلی ،شغلی ، اجتماعی ، یا سایر جنبه های مهم زندگی دچار شود.
  • علت این دوره افسردگی را نتوان به اثر فیزیولوژیک و مستقیم یک ماده یا یک عارضه پزشکی دیگر نسبت داد.
  • لازم است روانشناس یا روانپزشک از قضاوت بالینی خود بر اساس سابقه فرد و هنجارهای فرهنگی برای ابراز رنج به هنگام فقدان ، استفاده کند.
  • سایر اختلالات مثل اختلال اسکیزو افکتیو ، اسکیزوفرنی ، اختلال اسکیزوفرنی فرم ، اختلال دیلوژنال ، یا سایر اختلالات سایکوتیک مشخص یا نا مشخص دلیل بهتری برای دوره افسردگی فرد نباشند.
  • فرد هرگز یک دوره مانیک یا هیپومانیک را تجربه نکرده باشد. ولی اگر دوره های مانی -مانند، مخلوط-مانند،هیپومانی-مانند به علت مصرف بعضی مواد یا نوعی روان درمانی ، یا به علت تأثیر فیزیولوژیک و مستقیم یک عارضه پزشکی به وجود آمده باشند ، این استثنا کاربرد ندارد.

مشخص کردن دقیق اسپسیفایرها( نشانه های توصیفی اضافی) در صورت لزوم :

  •  شدت بر اساس تعداد نشانه ها و میزان رنج و نابسامانی عملکرد فرد تعیین می شود:

خفیف ، متوسط ، شدید

  •  بهبودی:

بهبودی جزئی ، بهبودی کامل

  • با دیسترس اضطرابی 
  • با ویژگی های مخلوط 
  • با ویژگی های ملانکولیک ( مالیخولیایی)
  • با ویژگی های آتیپیکال (غیر معمولی)
  • با ویژگی های سایکوتیک
  • با کاتاتونیا
  • با آغاز پریپارتوم
  • با الگوی فصلی

بیشتر بخوانید:

انواع اختلالات خلقی در dsm 5


 اختلال افسردگی دایم 

بیماران مبتلا اختلال افسردگی دائم به طور مزمن افسرده هستند. ویژگی اصلی اختلال افسردگی دایم مود افسرده است که اکثر ساعات روز و اکثر روزها ، به مدت حداقل دو سال روی می دهد( حداقل یک سال برای کودکان و نوجوانان). این یک اختلال جدید در DSM-5 است که از ترکیب دو اختلال قدیمی ، اختلال افسردگی عمده مزمن و اختلال دیستیمیک شکل گرفته است. قبل از اختلال افسردگی دایم ممکن استاختلال افسردگی عمده روی دهد و در طول اختلال افسردگی دایم ، ممکن است اپیزودها( دوره ها)ی افسردگی عمده روی دهند.

double depression : افرادی که به مدت دو سال علائمشان با معیارهای افسردگی عمده مطابقت دارند ، می توان هم مبتلا به افسردگی دایم و هم مبتلا به اختلال افسردگی عمده اعلام کرد.

افراد مبتلا به اختلال افسردگی دائم تقریبا همیشه غمگین هستند. آنها به مدت چند سال ، بسیاری از نشانههایی را که در دورههای افسردگی عمده یافت می شوند دارند، از جمله خلق پایین(افسرده)، احساس خستگی مفرط ، ناامیدی، دشواری در تمرکز حواس و تصمیم گیری ، مشکلاتی در اشتها و خواب، و عزت نفس پایین . اما احساس گناه بی مورد و فکر کردن به مرگ ، و یا افکار انتحاری وجود ندارند. اکثر این افراد ممکن است یک بیماری داشته باشند که مداوم اما نسبتا خفیف است. تفاوت افسردگی عمده با افسردگی دایم در تعداد علائم و همچنین مزمنیت آنهاست.

علاوه بر اسپسیفایرهایی که در مبحث اختلال افسردگی عمده به آنها اشاره شد و در صورت وجود بایستی دقیقا مشخص شوند، در اختلال افسردگی دایم ، اسپسیفایرهای  زیر نیز بایستی قید شوند:

 آغاز زودهنگام ( قبل از 21 سالگی )

 آغاز دیر هنگام ( بعد از 21 سالگی )

به همراه سندروم دیستیمیک خالص: در حداقل دو سال گذشته ، همه معیارهای لازم برای یک اپیزود افسردگی عمده برآورده نشده اند.

به همراه اپیزود افسردگی عمده دایم : در سرتاسر دو سال گذشته ، همه معیارهای لازم برای یک اپیزود افسردگی عمده برآورد شده اند.

به همراه اپیزودهای افسردگی عمده متناوب ، با اپیزود کنونی: در حال حاضر همه معیارهای لازم برای یک اپیزود افسردگی دایم برآورد شده اند، اما در حداقل دو سال گذشته ، دوره های حداقل 8 هفته ای وجود داشته اند که در انها سمپتوم های فرد زیر سطح آستانه لازم برای یک اپیزود افسردگی عمده تمام عیار قرار داشتند.

به همراه اپیزودهای افسردگی عمده متناوب ، بدون اپیزود کنونی : در حال حاضر ، فرد همه معیارهای لازم برای یک اپیزود افسردگی عمده را ندارد ، اما در حداقل دو سال گذشته ، حداقل یک اپیزود افسردگی عمده وجود داشته است.


 اختلال عاطفی فصلی (SAD)

اختلال عاطفی فصلی سمپتومی است که در طول زمستان پیش می آید ، در بهار یا تابستان سال بعد بهبود می یابد و از این رو به آن افسردگی زمستانی هم گفته می شود. علائم اصلی آن عبارتند از غمگینی ، بی رمقی ، پر خوابی ، اشتها و هوس شدید به هیدرات های کربن ، پرخوری و افزایش وزن . بر اساس شواهد علت ابتلای بعضی افراد به افسردگی فصلی احتمالا این است که دوره های طولانی تاریکی در زمستان ترشح هورمون ملاتونین را افزایش می دهد و افزایش ترشح این هورمون باعث کند شدن این افراد و در نتیجه احساس خواب آلودگی و بی رمقی می شود. 

برای درمان این اختلال می توان از نوردرمانی استفاده کرد. برای این منظور افراد را چند روز در هفته و هر بار چند ساعت ،زیر نور مصنوعی و شبیه نور خورشید قرار می دهند. 

لازم به ذکر است که در DSM-5 اسپسیفایر "الگوی فصلی "این اختلال را پوشش می دهد.


 سندروم خستگی مزمن(CFS)

در این سندروم هم افسردگی و نوسانات خلقی، و هم سمپتوم های فیزیکی مثل خستگی شدید، درد عضلات ، درد سینه ، سردرد، حساسیت به نور و صدا دیده می شود. علت CFS ( سندروم خستگی مزمن) هنوز شناسایی نشده است ، هرچند بعضی نظریه ها معتقدند عوامل ویروسی یا ایمونولوژیک و عوامل استرس زای محیطی مثل آلودگی هوا یا ارگانوفسفات ها، در آن دخالت دارند. رسیدگی به عوامل روانی در CFS می تواند در درمان موفقیت آمیز این سندروم نقش مهمی داشته باشد.


 اختلال دیسفوریای پیش از قاعدگی (PMDD)

در مورد زنانی به کار می رود که در هفت روز قبل از آغاز قاعدگی سمپتوم های روانشناختی قابل ملاحظه ای را تجربه می کنند( و در عرض چند روز بعد از شروع علائم ، از شدت آنها کاسته می شود و نهایتا از بین می روند).

دیسفوریا : ملال ، اندوه ، افسردگی

برای تشخیص این اختلال وجود حداقل پنج نشانه از نشانه های زیر لازم است که بایستی حداقل یک نشانه، از موارد1 تا 4 باشد :

1) عدم ثبات هیجانی (عاطفی) شدید برای مثال احساس غم ناگهانی یا جمع شدن اشک در چشم و یا گریه کردن ، یا افزایش حساسیت به بی محبتی یا تحویل گرفته نشدن از سوی دیگران

2) تحریک پذیری یا خشم شدید یا افزایش کشمکش های میان فردی و رفتار تند با دیگران

3) خلق افسرده قابل توجه، احساس ناامیدی ،و افکار خود تحقیری

4) اضطراب ، تنش ، و یا احساس عصبی بودن یا تحت فشار قرار داشتن ، و بی قراری کردن

5) کاهش علاقه به فعالیت های عادی ( مثل مدرسه ، شغل ، دوستان ، و سرگرمی ها)

6) دشواری در تمرکز حواس( البته این موضوع را خودش حس می کند و ممکن است دیگران متوجه آن نباشند)

7) بی رمقی یا عدم شوق ، احساس خستگی یا عدم انرژی به میزان قابل توجه

8) تغییر قابل توجه در اشتها( پرخوری یا هوس شدید برای بعضی خوراکی های خاص

9) پر خوابی یا بی خوابی

10) احساس کلافگی یا از دست دادن کنترل

11) علائم فیزیکی مثل دردناک شدن یا متورم شدن پستان ها ، درد مفاصل یا عضلات ، احساس بادکردگی بدن یا افزایش وزن


نکات مهم:

  • علائم بایستی در اکثر قاعدگی های ماهانه در یک سال گذشته حضور داشته باشند.
  • علائم با رنج شدید بالینی یا اجتناب از فعالیت های اجتماعی، کاهش کارایی و بازده در شغل ، تحصیل ( مدرسه یا دانشگاه) ، و یا خانه مرتبط هستند.
  • علائم قابل نسبت دادن به تاثیرات فیزیولوژیک یک ماده سوء مصرفی ، داروی تجویزی ، یا یک عارضه پزشکی دیگر نیستند.
  • علائم 1 تا 4 بایستی توسط رتبه بندی های روزانه پروسپکتیو در طول حداقل دو دوره قاعدگی که علائم حضور دارند، تایید شوند.

پروسپکتیو به این موضوع اشاره دارد که درمانجویان شدت سمپتوم های جسمی و روانی و روند بروز آنها ( زمان و ترتیب بروز علائم ) را درجه بندی و یادداشت می کنند و در ملاقات بعدی با پزشک یا روانشناس ، این علائم ارزیابی خواهند شد.


 اختلال نامنظمی خلقی اخلال گرانه (DMDD)

ویژگی اصلی عبارت است از تحریک پذیری دایمی و شدید که به دو شیوه نشان داده می شود:

1) انفجارهای خشم به دفعات که معمولا در واکنش به ناکامی روی می دهندو می توانند کلامی یا رفتاری باشند. این انفجارهای خشم باید حداقل سه بار در هفته روی دهند و به مدت حداقل یک سال ادامه داشته باشند و در حداقل دو محیط از سه محیط مطرح شده ( خانه ، مدرسه ، جمع دوستان ) حضور داشته باشند. و نباید با سن کودک مطابقت داشته باشند.

2) در فاصله انفجارهای شدید خشم، فرد به طور دایم تحریک پذیر یا عصبانی است، و این حالت اکثر ساعات روز، تقریبا هر روز وجود دارد و اطرافیان کودک به آسانی متوجه آن می شوند.

نکته : قبل از 6 سالگی و بعد از 18 سالگی نباید برای اولین بار این اختلال برای فرد تشخیص داده شود. بر اساس سوابق فرد یا مشاهده از سوی دیگران ، شروع علائم قبل از 10 سالگی است.

نکته : قرار دادن اختلال نامنظمی خلقی اخلال گرانه(DMDD) در طبقه اختلالات افسردگی سه علت دارد:

  • سمپتوم های خلقی در این اختلال بارز هستند.
  • بسیاری از کودکان مبتلا به آن بعدها به اختلالات افسردگی و اختلالات اضطرابی مبتلا می گردند.
  • کودکان مبتلا به تحریک پذیری مزمن از کودکان مبتلا به اختلال دو قطبی کلاسیک، تفکیک می شوند.


در ادامه بخوانید:

مهمترین علت افسردگی


منبع : آسیب شناسی روانی بر اساس dsm5 تالیف دکتر مهدی گنجی



اختلال افسردگی چیست ؟ علائم افسردگی کدامند؟


 تعریف افسردگی 


بیشتر بخوانید:

همه انسان ها در مقطعی از زندگی خود احساس افسردگی می کنند و معمولا می توانند علت این افسردگی را به رویدادهای مشخصی ربط دهند. در ایجاد افسردگی دو نوع رویداد اهمیت ویژه دارند:

1) فقدان یا از دست دادن : برای مثال فوت بستگان نزدیک ، و یا از دست دادن شغل می تواند باعث آغاز دوره ای از غم ، خمودگی ، و تکرار دایمی بعضی از  افکار منفی شود.

2) شکست : اتفاقاتی مثل رد شدن در امتحان ، و یا عدم موفقیت در قانع کردن فرد مورد علاقه برای ازدواج نیز می توانند به ناامیدی و ایجاد احساسات و افکار منفی مثل بدبینی و تردید درباره خود ، منجر شوند.

اکثر مردم می توانند این احساسهای منفی را  در عرض چند روز یا چند هفته از بین ببرند و به زندگی عادی خود بازگردند. اما برای بعضی افراد نشانه های افسردگی به مدت طولانی باقی می مانند و همه جوانب زندگی آنها را فرا می گیرند. همچنین در جنبه های هیجانی ، رفتاری ، شناختی ، و فیزیکی افراد تاثیر می گذارند و این تاثیر ممکن است به افسردگی بالینی منجر شود. افسردگی بالینی و قابل تشخیص با معیارهای DSM-5 ، باعث می شود که فرد نتواندکارهای عادی زندگی روزمره خود را به خوبی انجام دهد. گاهی افسردگی بدون حضور رویدادهای منفی مثل از دست دادن ها یا شکست ها ، به وجود می آید و گاهی بسیار بیشتر از آنچه انتظار می رود طول می کشد.

افسردگی


 مهمترین علائم افسردگی 


علائم هیجانی و انگیزشی

تجربه های هیجانی افراد افسرده منفی هستند و دیگران آنها را معمولا غمگین ، نا امید ، پریشان ، محزون ، بی نشاط ، و دلسرد توصیف می کنند . این افراد زود به گریه می افتند و دوره های گریه کردن آنها نزدیک به هم و فراوان هستند. به ندرت پیش می آید که هیجان های مثبت و لذت بخش داشته باشند ، آنها حس شوخ طبعی را کاملا از دست می دهند و به ندرت لبخند می زنند. اضطراب نیز معمولا به همراه افسردگی وجود دارد . 

افراد افسرده معمولا بی انگیزه هستند ، برای مثال علاقه خود را به کارهایی که تا قبل از ابتلا به افسردگی از انجام دادن آن لذت می بردند از دست می دهند. این افراد در تعامل با دیگران یا انجام دادن کارها پیشقدم نمی شوند. یعنی برای انجام دادن هیچ کاری انگیزه درونی ندارند و باید تحت محرک های خارجی قرار بگیرند تا کاری را انجام دهند( مثل فشار از طرف دیگران یا وظایف زندگی ) . دائما اعلام می کنند که دیگر هیچ چیزی برایشان اهمیت ندارد . عدم پیشقدم شدن در کارها ممکن است به صورت انزواطلبی اجتماعی ظاهر شود . از تمایلات جنسی آنها نیز به شدت کاسته می شود.

علائم شناختی

افراد افسرده معمولا احساس بی فایدگی ،خلأ ،تهی بودن، و نا امیدی دارند . برخی افکار و باورهای افراد افسرده با واکنش های افسردگی مرتبط هستند. افراد افسرده درباره توانایی های خود باورهای بسیار بدبینانه دارند ، معتقدند که دیگران نمی توانند به آنها کمک کنند ، و مطمئنند که آینده ای تیره و تار در انتظارشان است.

افراد افسرده معمولا خودشان را به بی عرضگی و بی لیاقتی متهم می کنند ، از خودشان عیب و ایراد بیجا و غیر منطقی می گیرند ، خودشان را مسخره و تحقیر می کنند، فکر می کنند مرگشان به نفع اطرافیان است و به خودکشی فکر می کنند. از دیگر علائم شناختی افسردگی ، ناتوانی در تمرکز حواس ، باورهای غیر منطقی یا نا موجه ، و ناتوانی در تصمیم گیری سریع و آسان می باشد.

علائم رفتاری : 

از جمله علائم رفتاری افسردگی ،آهسته شدن گفتار و رفتار است . افراد افسرده با جملات کوتاه به دیگران جواب می دهند ، از لحاظ فیزیکی غیر فعال هستند، ساعت ها در رختخواب می مانند ، و به طور دایم به خستگی ، بی رمقی ، و کمبود انرژی دچار می شوند. کند شدن همه حرکات بدنی، ژست های بیانی ، و واکنش های خودجوش ، کندی روانی -حرکتی نامیده می شود. 

کم تحرکی روانی- حرکتی در اکثر افسرده ها مشاهده می شود اما بعضی افراد افسرده حالتی از پر تحرکی روانی-حرکتی و علائم بی تابی و بی قراری نشان می دهند. مثلا نمی توانند یک جا آرام بنشینند ، تند تند راه می روند ، دست های خود را دور هم می چرخانند.

از دیگر سمپتوم ها ( نشانه های) رفتاری افراد افسرده ، پوشیدن لباس های شلخته یا کثیف ، ژولیدگی موها ، و اهمیت ندادن به بهداشت و تمیزی شخصی است.

علائم فیزیولوژیک ( معرفی علائم جسمی افسردگی ) :

اشتها و تغییر وزن : در طول افسردگی بعضی افراد ممکن است کمتر یا بیشتر از قبل بخورند یا لاغرتر و یا چاقتر از قبل شوند. آنهایی که پرخوری می کنند ممکن است حتی زمانی که گرسنه نیستند نیز به خوردن ادامه دهند. بعضی هم اشتهای خود را از دست می دهند و برای آنها خوراکی ها و غذاهای مختلف بی مزه است. در افسردگی شدید ، از دست دادن وزن ممکن است زندگی شخص را به خطر بیاندازد.

یبوست : فرد مبتلا ممکن است حتی چند روز پشت سر هم اجابت مزاج نداشته باشد.

اختلال خواب : فرد نمی تواند راحت به خواب برود ، زود از خواب بیدار می شود ، در طول شب چند بار از خواب می پرد ، بی خوابی یا اینسومنیا ( insomnia ) دارند ، و کابوس های زیادی می بینند. همه اینها باعث می شوند که فرد در طول روز خسته و بی رمق باشد. اما بعضی افراد افسرده بیش از حد می خوابند یا هایپرسومنیا (hypersomnia) دارند. آنها با اینکه ساعت ها خوابیده اند، باز هم به طور مداوم احساس خستگی می کنند.

اختلال در سیکل ماهانه عادی در زنان : سیکل یا پریود معمولا بیشتر از معمول ادامه می یابد، و زنان افسرده ممکن است یک یا چند ماه پریود نشوند. حجم مایعات پریودیک نیز ممکن است کاهش یابد.

بیزاری از فعالیت جنسی : بسیاری از افراد افسرده می گویند که میل و برانگیختگی جنسی آنها به شدت کاهش یافته است.


در ادامه بخوانید:

انواع افسردگی


منبع: کتاب آسیب شناسی روانی بر اساس DSM 5 تالیف دکتر مهدی گنجی


اختلالات خلقی pdf - انواع اختلالات خلقی در dsm 5


 اختلالات خلقی 

اختلالات خلقی


بیشتر بخوانید :

اختلال افسردگی چیست ؟ ( علائم افسردگی کدامند ؟)



اصطلاح اختلالات خلقی برای اشاره به اختلالات افسردگی و اختلالات دو قطبی به کار می رود.

DSM 5 از سه نوع معیار برای تشخیص اختلالات روانی مرتبط با خلق ( mood ) استفاده می کند :


1 ) اپیزودهای خلقی : به طور خلاصه ، اپیزود خلقی به هر دوره زمانی که فرد در آن به طرز غیر عادی احساس شادی یا غم می کند گفته می شود . اپیزودهای خلقی آجرهای ساختمانی هستند که بسیاری از اختلالات خلقی قابل کدگذاری از آنها ساخته می شوند. اکثر بیماران مبتلا به اختلالات خلقی حداقل یکی از این سه اپیزود را خواهند داشت :

 اپیزود افسردگی عمده : به مدت حداقل دو هفته ، بیمار احساس می کند غمگین است یا نمی تواند از زندگی لذت ببرد ، در خوردن و خوابیدن مشکل دارد ، احساس گناه می کند ، بی حال و بی حوصله است ، در تمرکز حواس مشکل دارد ، و راجع به خود کشی فکر می کند.

 اپیزود مانیک : به مدت حداقل یک هفته ، بیمار احساس می کند خیلی خوشحال است ( یا گاهی فقط تحریک پذیر و اعصابش خرد است ) ، ممکن است احساس خود بزرگ بینی کند ، پر حرف است ، بیش فعال است ، حواسش به آسانی پرت می شود ، قضاوت های غلط ( تصمیم گیری های اشتباه ) به ناکارآمدی در شغل یا مشکلات با دیگران منجر می شود به گونه ای که گاهی مسئولان مجبور می شوند این افراد را بستری کنند.

 اپیزود هیپومانیک : عمدتا شبیه به اپیزود مانیک است ، اما کوتاه تر است و شدت کمتری دارد . این افراد نیاز به بستری شدن ندارند.


2 ) اختلالات خلقی: که عبارت است از مجموعه سمپتوم های ناشی از یک خلق غیر عادی یا آنرمال . اکثر بیماران مبتلا به اختلالات خلقی در یکی از طبقات قابل کدگذاری زیر قرار می گیرند . 

الف ) اختلالات افسردگی                    ب ) اختلالات دو قطبی و اختلالات مرتبط با آنها


3 ) اسپسیفایرها : یعنی سمپتوم های اضافی ، این سمپتوم ها ممکن است به همراه اختلالات خلقی باشند و درمانگر باید ، در صورت حضور آنها ، این موضوع را دقیقا قید کند. اسپسیفایر ها ، در صورتی که به همراه اختلال خلقی باشند ، به درمانگر کمک می کنند تا بهترین درمان ممکن را انتخاب کند و خط سیر یا روند بیماری را بهتر حدس بزند.  

 انواع اسپسیفایرها :

  • اسپسیفایرهای توصیف کننده اپیزود کنونی یا آخرین اپیزود قبلی :

با ویژگی های آتیپیکال ( غیر معمولی ) : بیماران مبتلا پرخوری می کنند و دچار اضافه وزن می شوند ، بیش از حد می خوابند ، احساس می کنند که تنبل ، کند یا زمین گیر شده اند ، انها معمولا نسبت به تحویل گرفته نشدن از جانب دیگران به شدت حساس هستند.

با ویژگی های ملانکولیک ( مالیخولیایی ) : بیماران مبتلا صبح زود بیدار می شوند و با پیشروی روز احساس می کنندحالشان بدتر می شود. آنها اشتها و وزن خود را ازدست می دهند ، احساس گناه ( عذاب وجدان ) می کنند، یا بیش ازحد کند هستند یا بیش از حد مشوش (حرکات تند دارند) ، وقتی رویدادی رخ می دهد که معمولا از آن خوششان می آید ، حالشان بهتر نمی شود.

با دیسترس اضطرابی : این بیماران سمپتوم های اضطراب ، تنش ، بی قراری ، نگرانی ، یا ترسی را که به همراه یک اپیزود خلقی می آید دارند.


با ویژگی های کاتاتونیک : حرکات بدنی فرد یا بیش فعالی دارند یا عدم فعالیت .

شاخصه کاتاتونیک، عدم توانایی حرکت دادن بدن به طور طبیعی می باشد. علائم آن نیز می تواند شامل موارد زیر باشد:

  • بی تحرکی
  • صحبت نکردن
  • داشتن حرکات سریع
  • داشتن حرکات غیر طبیعی

با ویژگی های مخلوط : اپیزودهای مانیک ، هیپومانیک ، یا افسردگی عمده ممکن است  مخلوطی از سمپتوم های مانیک و افسردگی داشته باشند.


با آغاز پریپارتوم : زمانی است در طول بارداری یا در عرض یک ماه بعد از زایمان ، زنان اپیزود مانیک ، یا هیپومانیک ، یا افسردگی عمده یا یک اختلال سایکوتیک کوتاه مدت را تجربه می کنند.

با ویژگی های سایکوتیک : اپیزود مانیک و اپیزود افسردگی عمده ، فرقی نمیکند خفیف یا شدید ، ممکن است به همراه دیلوژن ها و هالوسینیشن ها باشند ، که می توانند وابسته به خلق باشند برای مثال شنیدن صداهایی که به فرد می گویند چقدر انسان بد و گناهکاری است . یا می توانند نا وابسته به خلق باشند برای مثال این باور که بدن فرد از درون در حال گندیدن است و در حال تبدیل شدن به هیچ.


  • اسپسیفایرهای توصیف کننده روند یا اپیزودهای مکرر

به همراه چرخه سریع : در عرض یک سال ، بیمار حداقل چهار اپیزود داشته  که معیارهای لازم برای اپیزودهای افسردگی عمده ، مانیک ، یا هیپومانیک را برآورده کرده اند( ممکن است فرد در یک اپیزود یک معیار را داشته اما در اپیزود دیگر یک معیار دیگر را داشته است) .

به همراه الگوی فصلی : این افراد به طور مرتب در مواقع خاصی از سال ، مثلا پاییز یا زمستان ، به اختلالات خلقی مبتلا می شوند.

  • اسپسیفایر شدت 

اپیزود افسردگی عمده و اپیزود مانیک مجهز به اسپسیفایرهای شدت هستند :

خفیف  

متوسط

شدید

  • اسپسیفایر بهبودی

در بهبود جزئی : این بیماران که قبلا همه معیارها را داشته اند ، اکنون تعداد سمپتوم هایشان کمتر از تعداد لازم است و یا اینکه هیچ سمپتومی نداشته اند اما مدت دوره بی سمپتومی کمتر از دو ماه است.

در بهبود کامل : این افراد به مدت حداقل دو ماه ، هیچیک از سمپتوم های مهم اپیزود خلقی مورد نظر را نداشته اند.


 انواع افسردگی 

  • اختلال نامنظمی خلقی اخلال گرانه (ِDMDD) 
  • اختلال افسردگی عمده
  • اختلال افسردگی دائم ( دیستیمیا )
  • اختلال دیسفوریای پیش از قاعدگی
  • اختلال افسردگی ناشی از یک عارضه پزشکی دیگر
  • اختلال افسردگی ناشی از ماده یا دارو
  • دیگر اختلالات افسردگی مشخص ( یا نا مشخص )

 انواع اختلالات دو قطبی 

  • اختلال دو قطبی I
  • اختلال دو قطبی II
  • اختلال سیکلوتیمیک
  • اختلال دو قطبی ناشی از ماده یا دارو
  • اختلال دو قطبی ناشی از یک عارضه پزشکی دیگر
  • دیگر اختلال دو قطبی مشخص یا (نا مشخص)


بیشتر بخوانید :

اختلال افسردگی چیست ؟ ( علائم افسردگی کدامند ؟)



منبع : آسیب شناسی روانی بر اساس DSM-5 تالیف دکتر مهدی گنجی


اختلال وحشت زدگی

 

 اختلال پنیک یا panic disorder

اختلال وحشت زدگی


اختلال وحشت زدگی همان طور که از نامش پیداست ، حملات مکرر وحشت یا اضطراب همراه با بعضی سمپتوم های فیزیکی از جمله تپش قلب ، تنفس سریع ، سرگیجه ، تعریق زیاد ، تهوع ، و لرزش می باشد. ممکن است فرد به شدت احساس رعب و دیپرسونالیزیشن نماید. دیپرسونالیزیشن حالتی است که در آن فرد احساس می کند، خودش نیست ، و اعمال خود را از نگاه فرد دیگری تماشا می کند و هیچ کنترلی روی شرایط محیطی ندارد. یا ممکن است فرد احساس دیریا لیزیشن ( احساس عدم واقعیت ) نماید ، یعنی احساس می کند که دیگران واقعی نیستند.

اکثر مردم در زندگی خود حداقل یک بار به حمله وحشت زدگی دچار می شوند اما اختلال وحشت زدگی زمانی دیاگنوز می شود که حملات وحشت زدگی به طور دائم و غیر منتظره روی بدهند و تا یک ماه بعد احتمال روی دادن دوباره آنها وجود داشته باشد.


اختلال وحشت زدگی با تعدادی ترس و نگرانی که در فرد ایجاد می شود مرتبط است:

1. ترس از اینکه مباداحملات وحشت زدگی علت های پزشکی حاد داشته باشند،( مثلا بیماری قلبی ، صرع)، هرچند آزمایش های پزشکی مکرر نشان می دهند که هیچ مشکل پزشکی وجود ندارد.

2. بعضی فکر می کنند که در حال از دست دادن کنترل بر زندگی خود و یا در حال دیوانه شدن هستند.

3. کسانی که از این اختلال رنج می برند در رفتار و زندگی خودتغییرات عمده ای به وجود می آورند. برای مثال همیشه اطمینان حاصل می کنند که محلی امن در دسترس است تا در صورت روی دادن حمله وحشت زدگی بتوانند به آنجا پناه ببرند و همین موضوع باعث می شود که آنها از موقعیت های اجتماعی  دور شوند و حتی شغل خود را ترک کنند.

4. نگرانی درباره حملات آینده رفتارهای اجتنابی ( کناره گیری از مشکل به جای مواجه شدن یا روبرو شدن با آن ) ایجاد می کند و ترک امنیت خانه خود  و رفتن به درون اجتماع را مشکل می سازد. در این صورت گفته می شود که فرد به اختلال وحشت زدگی و آگورافوبیا مبتلاست ( دو اختلال که اغلب کاموربید هستند).

تعداداندکی از موارد این اختلال در کودکی آغاز می شوند و شروع این اختلال بعد از 45 سالگی غیر معمول اما امکان پذیر است. هم در شیوع و هم در نحوه بروز اختلال وحشت زدگی تفاوت های فرهنگی وجود دارد. برای مثال در بعضی کشورهای آسیایی مثل تایوان شیوع اختلال وحشت زدگی بسیار پایین است  و علت آن احتمالا استیگمای ( ننگ ، برچسب خوردن ) مربوط به اعتراف یا اعلام اختلالات روانی است.

در بعضی جوامع و فرهنگ ها اختلال وحشت زدگی  به صورت سمپتوم های بسیار متفاوت نشان داده میشود مثلا پاراستسیاس( paresthesias )  احساس بی حس شدن یا سوزن سوزن شدن بدن ، در سیاهپوستان آمریکایی و احساس سرگیجه در زرد پوستان فراوانی بیشتری دارد.



منبع :  کتاب آسیب شناسی روانی تالیف دکتر مهدی گنجی