نگاه نو

ارائه مطالب عمومی و تخصصی در حوزه روانشناسی و سبک زندگی سالم

نگاه نو

ارائه مطالب عمومی و تخصصی در حوزه روانشناسی و سبک زندگی سالم

مداخله در بحران ( حمایت از بیماران صعب العلاج)


مقدمه

بیماری ها را می توان به دو دسته بیماری های عمومی که با پیگیری اندک و مصرف دارو به سلامت بیمار می انجامد. و بیماری های صعب العلاج (incurable) که همواره با ریسک و خطر مرگ همراه است تقسیم کرد. از جمله بیماری های صعب العلاج می توان به انواع سرطان ها اشاره نمود. بیش از دویست نوع متفاوت از بیماری های سرطان وجود دارد که هر کدام به شیوه خاص ایجاد می شوند. اما چیزی که در همه آنها مشترک است این است که همه ی آنها با یک روش مشابه شروع می شوند، با یک تغییر در ساختار طبیعی یک سلول. سرطان زمانی شروع می شود که ساختار ژنتیکی سلول تغییر کند. در این حالت سلول های سرطانی سریعا رشد می کنند و تکثیر می شوند اما برعکس سلول های طبیعی بعد از زمان معین ، از بین نمی روند بلکه با ادامه رشد و تکثیر  به هم می چسبند و ایجاد توده سلولی به نام تومور می کنند.

پس از اینکه تومور در بدن شکل گرفته و توسط متخصصین پزشکی تشخیص داده شد، بیمار و نیز نزدیکان بیمار در شرایط خاص روحی و روانی قرار می گیرند. در این شرایط و نیز در فرایند بیماری  و درمان آن ، آنچنان که در کشورهای پیشرفته رایج شده است، نیاز مبرم به روانشناس و مشاور وجود دارد تا در کنار فرد قرار گرفته و نحوه مواجهه و کنار آمدن با بیماری و عوارض آن را با بیمار و نزدیکان وی ، به بحث بگذارد.


مراحل مواجهه با بیماری (مدل کوبلر راس)

از لحلاظ روانی اولین و سخت ترین مرحله ای که بیمار و خانواده اش  با آن روبرو هستند، اطلاع از ابتلا به بیماری است. از نظر کوبلر راس ، افرادی که به بیماری های صعب العلاج دچار می شوند پنج مرحله را سپری می کنند:

1. انکار : عدم پذیرش تشخیص پزشک و مراجعه از پزشکی به پزشک دیگر برای اطمینان از صحت تشخیص بیماری.

2.خشم: زمانی که صحت تشخیص تایید می شود، بیمار به شدت خشمگین و عصبانی می گردد.

3.چانه زنی: بیمار اگرچه احساس می کند که فرصت زیادی ندارد ولی تلاش می کند مدت بیشتری زنده بماند. 

4.افسردگی: بیمار دچار یاس و ناامیدی می شود.

5.پذیرش: بیمار وضعیت خودش را می پذیرد و در انتظار شرایط بد می ماند که حالت مطلوبی نیست.


البته درمانگران عقلانی-عاطفی-رفتاری مثل آلبرت الیس معتقدند که وقتی حادثه ای روی می دهد افراد به شیوه های متفاوتی فکر می کنند و احساسات متفاوتی را تجربه می کنند و بر اساس آن رفتارهای متفاوتی را بروز می دهند. بنابراین تعمیم مراحلی که کوبلر مطرح ساخته در مورد همه بیماران صادق نیست. هر بیمار به نوع خاصی با مشکل مواجه می شود و از روش هایی برای رسیدن به آرامش نسبی و موقتی استفاده می کند . فردی با گریه کردن، دیگری با صحبت کردن، نفر سوم با سکوت کردن و خلوت کردن با خود و ... لذا بایستی به بیمار اجازه داده شود به شیوه خودش نسبت به مشکل به وجود آمده واکنش نشان دهد.

بسیار مهم است که درباره شیوه ی مناسب اطلاع رسانی به بیمار در مورد بیماری ، اندیشیده شود و متناسب با روحیه او این کار انجام شود. وقتی بیمار از بیماری اش اطلاع یافت به او فرصت دهید تا پس از کنار آمدن با بیماری اش درمان را شروع کند.مسلما روند درمان تغییراتی را در زندگی ایجاد می کند که ممکن است سریعا آمادگی روبرو شدن با آنها را نداشته باشد. در مورد شدت بیماری و مدت زمان لازم برای اماده شدن بیمار جهت درمان با پزشک معالج او صحبت کنید.

آشنایی اعضای خانواده با فنون برقراری ارتباط کلامی و غیر کلامی مناسب هم می تواند بیمار را در رسیدن به آرامش یاری دهد. لازمه برقراری ارتباط کلامی و غیر کلامی مناسب خانواده با بیمار ، گوش دادن فعال است. این مهارت می تواند یکی از روش های مؤثر برای کاهش ناراحتی بیمار باشد. وقتی بیمار درباره ی غم و اندوهش صحبت می کند ، بهتر است نزدیکان با توجه به او گوش دهند و به او بگویند:" درست است که ما به جای تو نیستیم اما می فهمیم که پذیرش این بیماری چقدر برایت سخت است، ما در تمام مراحل درمان همراهت هستیم و تو تنها نیستی".

 

آموزش فنون آرام سازی به بیمار ، طرح سوالات مناسب که موجب ابراز احساسات عمیق فرد نسبت به بیماریش می شود ، و تشویق بیمار به خاطر همکاری در روند درمان و پیشرفت بیمار در تغییر افکار استرس زا ، برخی از روش های مؤثر بر قراری ارتباط کلامی با گروه بیماران خاص است. 

توجه:

دستور دادن و ارائه طریق ، آگاهاندن و ترساندن، اخلاقی کردن موضوع و نصیحت کردن، قضاوت کردن، روش های غیر موثری هستند و کمکی به بیمار نمی کنند.


مشاوره روانشناسی بیماران سرطانی


امید درمانی و بیماران صعب العلاج

بیماری های صعب العلاج من جمله سرطان ، تغییرات ، فشارها و تاثیرات متفاوتی بر زندگی بیمار و خانواده وی می گذارد. پاسخ به سرطان یا سایر بیماری های از این دست، به مواردی از جمله بیمار و ساختار روانشناختی وی ، خانواده و محیط اجتماعی ، میزان ناتوانی و بدشکلی های ایجاد شده بستگی دارد و می تواند بر تمام سطوح فعالیت های بیمار اثر بگذارد.

بحران های ناشی از این بیماری ها سبب عدم تعادل و ناهماهنگی فکر، جسم، و روح می شود. اما بیشترین حالت در این دوره برای بیمار احساس یاس و ناامیدی است. از واکنش های احتمالی دیگر افسردگی را می توان نام برد که در این افراد باعث می شود که دیگر برای زنده ماندن تلاش نکنند و فرصت های بهتر زندگی کردن در باقیمانده عمر را از دست بدهند. امید با شاخص های آسیب های روانی مرتبط با افسردگی و ناامیدی ، همبستگی منفی دارد. امید و امیدواری پیش بینی کننده شاخص های سلامت جسمی و روانی است. از این رو به نظر می رسد مداخلات روانشناختی بتوانند گامی مؤثر در جهت افزایش امید و کاهش افسردگی  های ناشی از این دست بیماری های صعب العلاج بردارند.

در چند دهه اخیر روانشناسی مثبت گرا و روانشناسی سلامت به افزایش شادمانی، سلامت، و مطالعه علمی در مورد نقش نیرومندی های شخصی و سامانه های اجتماعی مثبت در ارتقای سلامت بهینه تاکید دارند. مضامین اصلی روانشناسی مثبت گرا شامل شادمانی ، امید، خلاقیت ، و خرد می باشند. در بررسی اثربخشی رویکرد امید درمانی بر مولفه های امید ، معنای زندگی ، عزت نفس، افسردگی ، و اضطراب نشان داد که این مداخله باعث افزایش امید ، معنای زندگی ، عزت نفس، و کاهش نشانگان افسردگی و اضطراب شده است.

دو رویکرد مهم در امید درمانی


امید درمانی اسنایدر

دربین درمان های روان شناختی ، امید درمانی اسنایدر ، درمانی است که امید را به عنوان هدف اصلی درمان مد نظر قرار داده است. ریک اسنایدر بنیانگذار نظریه امید و درمان مبتنی بر آن ، امید را به عنوان سازه ای شامل دو مفهوم این گونه تعریف می کند:" توانایی طراحی گذرگاه هایی به سوی اهداف مطلوب به رغم موانع موجود و کارگزار یا عامل انگیزش لازم برای استفاده از این گذرگاه ها".

امید درمانی از نظریه امید اسنایدر و اندیشه های برگرفته از درمان شناختی-رفتاری ، درمان راه حل مدار ، داستان درمانی یا روایت درمانی مشتق می شود. و بر این هدف استوار است که به درمانجویان کمک کند تا اهداف را فرمول بندی کرده و گذرگاه های متعددی را برای رسیدن به آنها بسازند و خود را برای دنبال کردن اهداف برانگیزانند و موانع را به صورت چالش هایی برای غلبه از نو چهار چوب بندی کنند.

تفکر امید و بیماری های صعب العلاج به شدت با یکدیگر مرتبطند از آن جهت که افراد امیدوار بیشتر بر مشکل متمرکز شده و در حل آن فعالانه عمل می کنند و دوم اینکه در مواجهه با بیماری، پریشانی کمتر و تطابق بیشتری از خودشان نشان می دهند. در مراحل درمان نیز افراد امیدوار در تحمل درمان های دردناک و طولانی و عوارض شیمی درمانی یا پرتو درمانی از خود مقاومت بیشتری نشان می دهند و در مرحله بهبود نیز افراد امیدوارتر افکار مثبت تری راجع به زندگی شان دارند و گرایش بیشتری به شناسایی جنبه های مثبت از خود نشان می دهند.


روش های درمانی مبتنی بر نظریه امید 

معرفی امید و جنبه های مختلف آن

معرفی اهداف و انواع آن به عنوان بخشی از فرایند افزایش امید

ایجاد ساختاری برای کشف اهداف

ارائه راهکارها برای تنظیم هدف واضح و عملی در سطوح مختلف

تهیه لیست اهداف، اولویت بندی آنها و انتخاب یک هدف

آشنایی با شیوه های افزایش انگیزه و نیروی اراده جمعی در پیگیری اهداف

تغییر خودگویی های منفی

ساختن فیلم درونی با استفاده از تصویر سازی مثبت گرایانه و ارائه جملات و حکایات امیدبخش جهت تقویت نیروی اراده ذهنی

رژیم غذایی مناسب و فعالیت بدنی

استفاده از پیوستار پیشرفت برای ارزیابی فرایند پیگیری هدف و ارائه بازخورد مناسب

آشنایی با شیوه های غلبه بر موانع و چالش ها

ترسیم رابطه تفکر و احساس مثبت ناشی از رسیدن به هدف در افزایش امید


بیشتر بخوانید: پروتکل درمان سوگ


رویکرد افزایش و ارتقاء امیدواری سیمونتن

وقتی فردی با بیماری های صعب العلاجی همچون سرطان مواجه می شود ممکن است با تصور جسمش همچون یک دشمن، با آن احساس بیگانگی کند در این حالت توانمندی جسمش برای مبارزه با بیماری را نادیده می گیرد و یا به آن بی اعتماد می شود. لذا پیشنهاد می شود از روش تصورات ذهنی هدایت شده سیمونتن استفاده کرده و مراحل زیر را ، 3 بار در روز و هر بار به مدت 15-10 دقیقه انجام دهند.


روش تصویر سازی ذهنی هدایت شده سیمونتن

لطفا چشمانتان را ببندید و چند نفس عمیق بکشید ، عضلات بدنتان را در وضعیت آرامی قرار دهید. بدنتان را کاملا رها کنید تا در صندلی فرو رود. حالا روی عضلات بدنتان متمرکز شوید و اگر عضله ای گرفتگی دارد آن را رها کنید تا به آرامش برسد مطمئن شوید دست ها، شانه ها، عضلات ناحیه صورت ، شکم ، و پاها در وضعیت راحت و آرامی قرار دارند.حالا روی تنفستان متمرکز شوید به اینکه چطور با ورود هوا به شش ها سینه و شکم شما بالا و پایین می رود. دقت کنید نفس عمیق بکشید و با هر نفس هوا را از بینی به درون شش ها بفرستید و از راه دهان به آرامی خارج سازید. سعی کنید هر نفس را با سه شماره به داخل شش ها ببرید و تا سه شماره نگه دارید و با سه شماره از راه دهان به بیرون بفرستید. تنش ها را از خود دور سازید و کاملا آرام باشید.

حالا تصور کنید مقابل درب بزرگی ایستاده اید آن را به آرامی باز کنید و وارد دنیای شگفت انگیز بدنتان شوید و به اندام های درونی بدنتان توجه کنید. نظمی که خداوند در آنها قرار داده است را با دقت نظاره کنید. همان طور که می دانید هر کدام از اندام های بدن از تعدادی سلول تشکیل شده است. حالا وارد سلول های بدنتان شوید مثل اینکه جنگ سختی بین سلول های بدن شما و سلول های سرطان یدرگرفته است . اصلا نگران نباشید چون سربازان شما بسیار مقاوم تر از سربازان دشمن هستند و با تمام قوا آنها را نابود خواهند کرد.

با هر درمانی که دریافت می کنید یک قدم به سلامتی کامل نزدیک می شوید. سرانجام پس از مبارزه سخت سلول های بدن ،تمامی عوامل بیماری زا را نابود می کنند ، بیماری از بین می رود و سلامتی به شما بر می گردد. سرطان را مجسم کنید که کوچک و کوچک تر می شود و در نهایت از بین می رود. سلول های سرطانی را تصور کنید که به صورت ادرار و مدفوع از بدن دفع می شوند و مجسم کنید که اکنون انرژی و اشتهای بیشتری دارید و احساس راحتی می کنید.

حالا روی سلامتی بدنتان متمرکز شوید و از سلامت ایجاد شده لذت ببرید ، لذت را با عمق وجودتان حس کنید. مطمئن باشید که سیستم ایمنی بدن شما قدرت مقابله با انواع بیماری ها را دارد. شما ذهن توانمندی دارید که می تواند روی این سیستم تاثیر مثبت بگذارد. پس با کمک ذهن قوی و سیستم توانمندی که در بدن دارید می توانید با انواع بیماری ها مبارزه کنید و در یک وضعیت سلامت از زندگیتان لذت ببرید پس هیچگاه درباره بیماری نگران نشوید. حالا کم کم آماده شوید تا از این سفر برگردید و از همان راهی که آمده بودید بر می گردید تا دوباره به جلوی درب بزرگ برسید ان را به آرامی باز کنید و از آن خارج شوید حالا چند نفس عمیق بکشید و با شمارش معکوس چشمانتان را به آرامی باز کنید 1،2،3،4،5 .

منابع:

کتاب کاربرد پذیری فنون مشاوره جهت بهزیستی بیماران سرطانی و خانواده هایشان تالیف دکتر عبدالله شفیع آبادی و دکتر کاترین فکری

مقاله بررسی اثر بخشی گروه درمانی مبتنی بر رویکرد امید درمانی بر افزایش میزان امید به زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان تالیف هانیه بیجاری و همکاران


نویسنده: نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی


ارائه خدمات مشاوره تلفنی و حضوری در زمینه فردی ، خانواده  و کودک 09305785683


جهت مشاهده ویدئوهای متنوع انگیزشی و موفقیت کلیک کنید




نظریه فروید درباره شخصیت




برخی از موارد برجسته زندگینامه فروید

زیگموند فروید با عصب شناس معروف به نام "ژان مارتین شارکو" در کار تحقیق همکاری داشت و فن هیپنوتیزم را برای درمان هیستری از شارکو آموخت. از علائم هیستری فلج یا عملکرد نامناسب برخی از اندام های بدن است. از طریق فن هیپنوتیزم، فروید متقاعد شد که نشانه های هیستری علت روان زاد و جنسی دارد. فروید پالایش روانی را از" ژوزف بروئر" پزشک سرشناس وینی آموخت و از این طریق تکنیک تداعی ازاد را کشف کرد و به عنوان روش درمانی اصلی، جایگزین هیپنوتیزم کرد. پالایش روانی ( catharsis) یا تخلیه هیجانی فروید به معنی تصفیه و پاکسازی روان ، پاکسازی احساسات و عواطف و خالی کردن عقده های روانی، و فرایند برطرف کردن نشانه های هیستری از طریق حل و فصل کردن آنها می باشد.


فروید در اواخر دهه 1890 ، دچار انزوای حرفه ای و بحران های شخصی شد. در این زمان او به تحلیل کردن رؤیاهای خودش و خودکاوی پرداخت. دومین بحرانی که فروید با آن مواجه شد بحران میانسالی بود. مهم ترین و بهترین کتاب فروید، کتاب تعبیر رؤیا بود که برای فروید شهرت به ارمغان آورد. برخی دیگر از آثار فروید: کتاب های درباره رؤیاها ، مطالعاتی درباره هیستری، آسیب شناسی زندگی روزمره، سه رساله درباره نظریه میل جنسی، و جوکها و رابطه آنها با ناهشیار می باشند.  فروید ، آدلر، ویلهلم استکل، مکس کاهان، و رودلف ریتلر به همراه هم انجمن روانشناسی چهارشنبه را تشکیل دادند که دراین انجمن فروید اداره کننده بحث بود. در سال 1908 ، نام این انجمن به انجمن روانکاوی وین تغییر کرد. فروید در سال 1930 به دریافت جایزه گوته برای ادبیات مفتخر شد که این نشانه ای از مهارت های ادبی عالی او بود.


برخی از خصوصیات فروید: 

توالی قطع روابط میان فردی، وجود مشکلاتی در زندگی جنسی، کنجکاوی عقلانی شدید، خودکاوی روزمره، احساس های تردید شدید نسبت به پدرش و سایر مظاهر پدرگونه، گرایش به کینه ورزی بیش از حد به کسانی که بی حرمتی می کردند، جاه طلبی شدید، احساس های نیرومند انزوا، قریحه نویسندگی، تسلط به آلمانی و آشنایی به چند زبان خارجی، و مترجم.

سطوح زندگی روانی

مهم ترین خدمت نظریه فروید درباره شخصیت، کاوش او در ناهشیار و تاکید وی بر این موضوع بود که افراد عمدتا توسط نیروهای غریزی ای برانگیخته می شوند که آگاهی کمی از آنها دارند یا اصلا  از آنها آگاه نیستند. در واقع فروید از یک مدل مکان نگاری فرضی بهره برد. از نظر فروید زندگی روانی به دو سطح ناهشیار و هشیار تقسیم می شود. ناهشیار به نوبه خود دو سطح متفاوت دارد: ناهشیار تمام و کمال و نیمه هشیار.

ناهشیار

ذهن ناهشیار دربرگیرنده تمام سایقها، امیال، یا غرایزی است که خارج از آگاهی ما هستند، ولی اغلب کلمات، احساس ها ، و اعمال ما را برمی انگیزند. تجربیات اوایل کودکی که اضطراب زیادی به وجود می آورند در ناهشیار سرکوب شده اند و در آنجا سال ها بر رفتار، هیجان و نگرش ها تأثیر می گذارند. ناهشیار توجیهی است برای معنی نهفته در رؤیاها، لغزش های زبان، نشانه های روان رنجوری، و برخی فراموشی ها که سرکوبی نامیده می شود. فرایندهای ناهشیار فقط زمانی می توانند وارد هشیاری شوند که به قدر کافی تغییر شکل یافته باشند تا از چنگ سانسور بگریزند. فروید از قیاس نگهبان یا سانسورچی استفاده کرد که راهروی بین ناهشیار و نیمه هشیار را می بندد و اجازه نمی دهد خاطرات اضطراب آور وارد آگاهی شوند.

نیمه هشیار

نیمه هوشیار فروید شامل تمام عناصری است که هشیار نیستند، اما می توانندبه راحتی هشیار شوند. محتوای نیمه هشیار صرفا رویدادهایی هستند که با اضطراب ارتباط ندارند ولی صرفا فراموش شده اند. محتوای نیمه هشیار از دو منبع حاصل می شود: اولین منبع ادراک هشیار است. آنچه را که ما درک می کنیم، فقط برای مدت کوتاهی هشیار است و زمانی که توجه خود را به موضوع دیگری متمرکز می کنیم، آن چیز فورا به نیمه هشیار منتقل می شود. 

دومین منبع تصورات نیمه هشیار، ناهشیار است. فروید معتقد بود که تصورات می توانند از دست سانسورچی هوشیار و گوش به زنگ بگریزند و به شکل مبدل وارد نیمه هشیار شوند. برخی از این تصورات هرگز هشیار نمی شوند، زیرا اگر تشخیص دهیم که آنها مشتقات ناهشیار هستند، دچار اضطراب بیشتری خواهیم شد. بنابراین سانسورچی نهایی ما ، این تصورات مملو از اضطراب را به ناهشیار پس می راند. سایر تصورات موجود در ناهشیار، اجازه ورود به هشیاری را کسب می کنند، اما فقط به این علت که ماهیت واقعی آنها از طریق فرایند رؤیا ، لغزش زبان، و مکانیزم های دفاعی، با ظرافت و ماهرانه تغییر شکل یافته اند.

هشیار

هشیاری که نقش کم اهمیتی در نظریه روانکاوی دارد، آن دسته از عناصر ذهنی موجود در آگاهی، در هر لحظه از زمان است.هشیاری تنها سطح دنیای روانی است که مستقیما در دسترس ما قرار دارد. تصورات از دو مسیر به هشیاری می رسند. مسیر اول از طریق سیستم هشیار ادراکی است، یعنی آنچه که از طریق اندام های حسی مان درک می کنیم. که اگر خیلی تهدیدکننده نباشند ، وارد هشیاری می شوند. دومین منبع عناصر هشیار از درون ساختار ذهن حاصل می شود و تصورات تهدید کننده، اما تغییر شکل یافته ناشی از ناهشیار و تصورات ناشی از نیمه هشیار  را که تهدید کننده نیستند، شامل می شود.

حوزه های عمل ذهن

ساختار شخصیت از نظر فروید

فروید ذهن را به لحاظ ساختاری به سه بخش تقسیم کرد. این تقسیم بندی به فروید کمک کرد تا تصورات ذهنی را طبق عملکرد یا مقاصد آنها توضیح دهد.

id ( نهاد) : بخشی از عمق شخصیت که فرد کاملا نسبت به آن ناهشیار است.نهاد ناهشیار، بی نظم، بدون تماس با واقعیت، و در خدمت اصل لذت است. نهاد مخزن غرایز از طریق فرایند نخستین عمل می کند یعنی به جای رفع نیاز مستقیم ، از طریق خیال بافی و تخیل، تنش و ناراحتی را برطرف می کند.رفع مستقیم و مؤثر تنش از طریق فرایند ثانوی امکان پذیر می گردد. فرایند ثانوی مربوط به بخش "خود" شخصیت انسان است.

ego( خود) : حوزه ای از ذهن است که با واقعیت تماس دارد. مجری شخصیت است  و تحت سلطه اصل واقعیت قرار دارد و می کوشد این اصل را جایگزین اصل لذت نهاد کند.  خود یا من در دوران نوباوگی از نهاد به وجود می آید و تنها منبع ارتباط فرد با دنیای بیرونی می شود. خود مرتبا سعی می کند بین درخواست های کورکورانه و نامعقول نهاد و فراخود با درخواست های معقول دنیای بیرونی سازش برقرار کند. و زمانی که از طرف نیروهای متخاصم تحت فشار باشد، مضطرب می شود. از آن پس مجبور می شود برای دفاع خودش در برابر اضطراب، از سرکوبی و سایر مکانیسم های دفاعی استفاده کند.خود در سه سطح هشیار، نیمه هشیار، و ناهشیار می تواند تصمیم گیری کند. خود تابع فرایند ثانوی می باشد. منظور از فرایند ثانوی این است که زمانی که خواسته ها و تمایلات نهاد از طریق قوانین و محدودیت های محیطی با مشکل مواجه می شوند، "خود" سعی می کند از طریق مکانیسم های عقلانی و شناختی از قبیل تفکر، خلاقیت، حل مسئله، ادراک و غیره مشکل را با توجه به واقعیت حل کند. در نتیجه از طریق فرایند ثانوی ارضاء مستقیم و از طریق فرایند اولیه ارضاء غیر مستقیم برای انسان فراهم می گردد.

super ego( فراخود) : فرا خود یا فرامن ، بیانگر جنبه های اخلاقی و آرمانی شخصیت است و اصول اخلاقی یا آرمانی آن را هدایت می کنند که با اصل لذت نهاد و اصل واقعیت خود مغایر هستند. فراخود از خود به وجود می آید و مانند خود از خودش انرژی ندارد و به صورت نامعقول تقاضای کمال دارد.فراخود به اصول اخلاقی و آرمانی خدمت می کند و بعد از حل شدن عقده ادیپ شکل می گیرد. در واقع آغاز فراخود 5 یا 6 سالگی کودک و زمانی است که باوالدین همانندسازی می کند. فراخود دو زیر سیستم دارد ، 1) وجدان: که از تنبیه شدن به خاطر رفتار نامناسب به وجود می آید و به ما می گوید که چه نباید بکنیم.   2) خود آرمانی : که از تقویت شدن به خاطر رفتار مناسب حاصل می شود و به ما می گوید که چه باید بکنیم. احساس گناه حاصل وجدان است، و احساس حقارت از خودآرمانی ناشی می شود.

تعامل حوزه های عمل ذهن با سطوح زندگی روانی

خود از میان سطوح مکانی گوناگون عبور می کند و عناصر هشیار، نیمه هشیار، و ناهشیار دارد. فراخود نیمه هشیار و ناهشیار، و نهاد کاملا ناهشیار است.


اصل پویشی یا انگیزشی فروید: افراد برای کسب لذت و کاهش دادن تنش و اضطراب برانگیخته می شوند. همه انگیزه ها را می توان در سایق های جنسی و پرخاشگری ردیابی کرد. رفتارهای کودکی مرتبط با میل جنسی و پرخاشگری معمولا تنبیه می شوند که این به سرکوبی یا اضطراب می انجامد.

غریزه ازنظر فروید: نوعی سایق یا تکانه درونی که به صورت نیروی انگیزشی مداوم عمل می کند. غرایز از نهاد سرچشمه می گیرند اما به کنترل خود در می آیند. دو غریزه اساسی،  غریزه زندگی ( اِروس یا میل جنسی) و غریزه مرگ( ویرانگری یا پرخاشگری) است.

لیبیدو ( انرژی روانی): نیرویی است که غریزه زندگی یا جنسی بر طبق آن عمل می کند.

هر غریزه با موارد زیر مشخص می شود:

نیروی محرک: مقدار نیرویی که غریزه به کار می برد.

منبع: ناحیه ای از بدن که در حال تنش یا برانگیختگی است.

هدف: جستجوی لذت یا برطرف کردن برانگیختگی یا کاهش دادن تنش است.

شیء: شخص یا چیزی که هدف از طریق آن برآورده می شود.


اضطراب به سه صورت وجود دارد:

اضطراب روان رنجور: نگرانی از خطر نامعلوم

اضطراب اخلاقی: پیامد تعارض بین نیازهای معقول و دستورات فراخود است.

اضطراب واقعی( عینی): احساس ناخوشایند و نامشخص در مورد خطری احتمالی


مکانیسم های دفاعی فروید

مکانیسم های دفاعی از "خود" در برابر اضطراب محافظت می کنند ، عمومیت دارند، معمولا به حال فرد مفید و برای جامعه بی ضرر هستند، اما هر مکانیسم دفاعی با سرکوب آمیخته شده و هر کدام می توانند به مرحله آسیب روانی کشیده شوند.

سرکوبی

یکی از اساسی ترین مکانیسم های دفاعی ،  مکانیسم دفاعی سرکوب است. یعنی راندن احساس های ناخوشایند و تهدید کننده به ناهشیار. برای مثال دختری برای همیشه خصومت نسبت به خواهر کوچکترش را سرکوب می کند. 

سایق های جنسی سرکوب شده به صورت نشانه های جسمانی( مثلا ناتوانی جنسی)، در رویاها، لغزش زبان، یا یکی از مکانیزم های دفاعی راه خروج و نمود پیدا می کنند.

عمل زدایی

نوعی سرکوبی که به موجب آن خود می کوشد تجربیات ناخوشایند و پیامدهای آنا را نادیده بگیرد. برای مثال ناپدید کردن افکار و رویدادهای ناخوشایند از طریق رفتارهای تشریفاتی و وسواسی.

جداسازی

در این مکانیسم دفاعی "خود" می کوشد به منظور جلوگیری از هرگونه عاطفه ای که بلافاصله بعد از رویداد ناخوشایند حاصل می شود، آن را از طریق افکار وسواسی جدا سازد. مکانیسم های دفاعی عمل زدایی و جداسازی ، با هم ارتباط نزدیک دارند.

واکنش وارونه

تکانه سرکوب شده به منظور هشیار شدن ظاهر مبدلی  می گیرد ، به گونه ای اغراق آمیز که کاملا با شکل اصلی آن مغایر است. برای مثال کسی که توسط تمایلات جنسی تهدید شده است شاید آنها را وارونه کند و مبارز متعصبی علیه هرزه نگاری شود. یا فرد دیگری که به وسیله تکانه های شدیدا پرخاشگرانه آشفته شده است، شاید بیش از حد دلواپس و مهربان شود.

جابجایی

اگر چیزی که تکانه نهاد را ارضاء می کند در دسترس نباشد، امکان دارد فرد آن تکانه را با چیز دیگری جابجا کند. فردی که عصبانیت خود از کسی یا چیزی را بر سر کس یا چیز دیگر خالی می کند از   مکانیسم دفاعی جابجایی استفاده کرده است. در واقع موضوعی که تهدید نیست، جایگزین موضوع اصلی تکانه پرخاشگری شده است.

تثبیت

دلبستگی لیبیدو به مرحله رشد قبلی که ابتدایی تر است. هنگامی که دورنمای طی کردن مرحله بعدی خیلی اضطراب آور می شود، خود به راهبرد باقی ماندن در مرحله موجود که از لحاظ روانی آرامش بخش تر است متوسل می شود. مثال : تثبیت در مرحله دهانی، تثبیت در مرحله مقعدی

واپس روی

بعد از اینکه لیبیدو مرحله ای از رشد را طی کرده، در مواقع استرس و اضطراب به مرحله پیشین برمی گردد. برای مثال کودک چهار یا پنج ساله در اثر اضطراب و یا حسادت حاصل از تولد خواهر یا برادر جدید، دوباره به  شیشه شیر رو می آورد. شباهت واپس روی با تثبیت این است که هر دو رفتار خشک و بچه گانه هستند. تفاوتشان در این است که واپس روی ها معمولا موقتی هستند در حالی که تثبیت ها به مصرف انرژی کم و بیش دائمی نیاز دارند.

فرافکنی

دیدن احساس ها یا گرایش های نامعقول در دیگران که واقعا در ناهشیار خود فرد قرار دارد. نوع شدید فرافکنی، پارانویا( هذیان های نیرومند حسادت، گزند و آسیب) است.

درون فکنی

ادغام کردن ویژگی های مثبت دیگران در ایگو، پذیرفتن یا درونی کردن ارزش ها،عقاید و طرز رفتار دیگران. از نظر فروید حل شدن عقده ادیپ نمونه نخستین درون فکنی است.

والایش

در حالی که مکانیسم دفاعی جابجایی مستلزم یافتن موضوعی جانشین برای ارضا کردن تکانه های نهاد است، مکانیسم دفاعی والایش( sublimation) مستلزم تغییر دادن تکانه های نهاد است. در این حالت انرژی  غریزی  به مجاری دیگر ابراز منحرف می شود، مجاری ای که جامعه قابل قبول و تحسین برانگیز می داند. برای مثال انرژی جنسی می تواند به رفتارهای هنری خلاق منحرف شده یا والایش یابد. مانند جابجایی ( که والایش شکلی از آن است)، والایش نوعی مصالحه است. بدین ترتیب که این مکانیزم ارضای کامل به بار نمی آورد بلکه به تراکم تنش تخلیه نشده می انجامد.


افکار زیگموند فروید

فروید معتقد بود مکانیزم های دفاعی انکار ناهشیار یا تحریفهای واقعیت هستند. وقتی که از این مکانیزم ها استفاده می کنیم در واقع خودمان را گول می زنیم، ولی از انجام این کار آگاه نیستیم. علت اینکه دفاع ها خوب عمل می کنند این است که مواد تهدید کننده یا ناراحت کننده را خارج از آگاهی هشیار نگه می دارند. در نتیجه ما از واقعیت درباره خودمان آگاه نمی شویم ولی تصویر تحریف شده ای از نیازها، ترس ها و امیال خود داریم. به عقیده فروید نیروهایی درونی و بیرونی که از آنها ناآگاهیم و کنترل منطقی کمی بر آنها داریم، ما را هدایت می کنند. 

موقعیت هایی وجود دارند که از واقعیت آگاه می شویم و آن زمانی است که دفاع ها شکسته می شوند و نمی توانند از ما محافظت کنند. این در مواقع استرس غیر عادی یا زمانی که تحت روانکاوی قرار می گیریم اتفاق می افتد. وقتی دفاع ها شکست می خورند غرق در اضطراب کوبنده می شویم.فروید معتقد بود همه رفتارها دفاعی هستند، ولی هرکسی از دفاع های یکسان و به صورت مشابه استفاده نمی کند. همه ما به وسیله تکانه های نهاد یکسانی هدایت می شویم ولی ماهیت خود و فراخود عمومیت ندارد. آنها به این علت تفاوت دارند که از طریق تجربه شکل می گیرند و امکان ندارد دو نفر تجربیات یکسانی داشته باشند.

نظریه رشد فروید

شخصیت بی همتای فرد عمدتا از تعامل های والد- فرزند در کودکی شکل می گیرد.کودک می کوشد با ارضاکردن درخواست های نهاد لذت را به حداکثر برساند، اما والدین که نمایندگان جامعه هستند سعی می کنند درخواست های واقعیت و اخلاقیات را تحمیل کنند. فروید به تعارض های جنسی نیرومندی در اطفال و کودکان پی برد، تعارض هایی که به نظر می رسیدند بر نواحی خاصی از بدن متمرکز هستند. او متوجه شد که در سنین مختلفف هر ناحیه بدن به عنوان کانون تعارض، اهمیت بیشتری پیدا می کند. او از این مشاهدات نظریه مراحل روانی- جنسی رشد را ساخت.

مرحله دهانی (oral stage)

اولین مرحله رشد روانی-جنسی، یعنی مرحله دهانی از تولد تا حدود دو سالگی ادامه دارد. در طول این دوره منبع اصلی لذت کودک دهان است. کودک از مکیدن، گازگرفتن، و بلعیدن لذت می برد. در این مرحله "نهاد" مسلط است.  کودک در حال وابستگی به مادر یا مراقبت کننده قرار دارد و او شیء اصلی لیبیدوی کودک می شود.کودک از مادر یاد می گیرد دنیا را به صورت خوب یا بد ، ارضاکننده یا ناکام کننده، امن یا ناامن برداشت کند. در این مرحله دو شیوه رفتارکردن وجود دارد: رفتار جذب دهانی( فرو دادن) و رفتار پرخاشگر دهانی( گاز گرفتن یا تف کردن). 

شیوه جذب دهانی ابتدا روی می دهد و تحریک لذت بخش دهان توسط دیگران و غذا را شامل می شود. بزرگسالان تثبیت شده در مرحله جذب دهانی بیش از حد به فعالیت های دهانی، مانند خوردن، نوشیدن، سیگار کشیدن،و بوسیدن می پردازند. اگر آنها در کودکی بیش از حد ارضا شده باشند، شخصیت دهانی بزرگسالی آنها برای خوش بینی و وابستگی غیر معمول آمادگی خواهد داشت.چون آنها در کودکی بیش از حد نازپرورده بودند، برای ارضا کردن نیازهایشان، وابستگی به دیگران را ادامه می دهند.در نتیجه آنها بیش از اندازه ساده لوح و سطحی هستند یا هر چیزی که به آنها گفته شود باور می کنند. به این افراد تیپ شخصیت منفعل دهانی گفته می شود.

دومین رفتار دهانی، یعنی پرخاشگر دهانی یا آزارگر دهانی، هنگام بیرون زدن دردناک و ناکام کننده ی دندان ها روی می دهد. کودکان در نتیجه این تجربه، مادر را با نفرت و عشق برداشت می کنند. افراد تثبیت شده دراین سطح برای بدبینی شدید، خصومت، و پرخاشگری آمادگی دارند. افراد تیپ شخصیتی پرخاشگر دهانی ، اهل جر و بحث و طعنه زدن هستند، اظهارات گزنده می کنند و با دیگران رفتار ظالمانه ای دارند. آنها نسبت به دیگران حسادت می ورزند و می کوشند برای تسلط یافتن از آنها بهره کشی کنند و آنها را به بازی بگیرند.

مرحله مقعدی( anal stage)

مرحله مقعدی ( دو تا سه سالگی) تأثیر بسزایی در رشد شخصیت دارد . عمل دفع برای کودک لذت شهوانی تولید می کند ولی با شروع آموزش استفاده از توالت، کودک باید یاد بگیرد که این لذت را به تأخیر اندازد. برای اولین بار ارضاء تکانه ای غریزی  با تلاش والدین برای تنظیم کردن زمان و مکان عمل دفع ، دچار اختلال می شود. کودک یاد می گیرد که سلاحی در اختیار دارد که می تواند علیه والدین به کار ببرد. اگر آموزش استفاده از توالت خوب پیش نرود یعنی اگر کودک در یادگیری مشکل داشته باشد یا والدین بیش از حد پرتوقع باشند- امکان دارد کودک به یکی از دو روش زیر واکنش نشان دهد: 

روش اول دفع کردن در زمان و مکانی است که والدین تایید نمی کنند. اگر کودک این روش را راه رضایت بخشی برای کاستن از ناکامی تشخیص دهد و بارها از ان استفاده کند، در این صورت امکان دارد شخصیت پرخاشگر مقعدی را پرورش دهد. از نظر فروید، این مبنای شکل های متعدد رفتار خصومت آمیز و سادیستی در زندگی بزرگسالی ، از جمله سنگدلی، ویرانگری، و قشقرق است. چنین فردی احتمالا نامنظم خواهد بود و دیگران را اشیایی در تصرف خود می داند.

روش دومی که کودک به ناکامی آموزش استفاده از توالت واکنش نشان می دهد نگهداشتن مدفوع است. این کار احساس لذت شهوانی به وجود می آورد و می تواند روش موفقیت آمیز دیگری برای به بازی گرفتن و جلب محبت و توجه والدین باشد. این رفتار مبنای رشد شخصیت نگهدارنده مقعدی است. چنین فردی که لجوج و خسیس است، اشیاء را احتکار می کند و نگه می دارد زیرا احساس امنیت به چیزی که ذخیره و تملک شده و به ترتیبی که اموال و جنبه های دیگر زندگی نگهداری می شوند، بستگی دارد. این فرد احتمالا مقرراتی، به طور وسواسی تمیز، لجوج، و بیش از حد با وجدان خواهد شد.

مرحله آلتی (phallic stage)

در حدود چها تا پنج سالگی ، زمانی که تمرکز لذت از مقعد به اندام های تناسلی جابجا  می شودف مجموعه مشکلات تازه ای پدیدار می شود. بار دیگر کودک با مبارزه ای بین تکانه نهاد و درخواست های جامعه که در انتظارات والدین انعکاس یافته است روبرو می شود. کودک در مرحله التی به کاوش کردن و دستکاری اندام های تناسلی خودشان و دیگران علاقه زیادی نشان می دهند. در این مرحله لذت از ناحیه تناسلی  از طریق رفتارهایی چون استمنا و خیال پردازی ها حاصل می شود. کودک درباره تولد و اینکه چرا پسرها آلت مردی دارند و دخترها ندارند کنجکاو می شود. امکان دارد کودک در این باره صحبت کند که می خواهد با والد جنس مخالف ازدواج کند. مرحله آلتی آخرین مرحله پیش تناسلی و حل کردن تعارض های آلتی بسیار پیچیده است.

عقده ادیپ مردانه

مراحل آلتی مردانه:

1. عقده ادیپ( تمایلات جنسی به مادر / خصومت نسبت به پدر)

2. عقده اختگی به شکل اضطراب اختگی، عقده ادیپ را از بین می برد.

3. همانند سازی با پدر

4. فراخود قوی ، جایگزین عقده ادیپی می شود که تقریبا به طور کامل حل شده است.

عقده ادیپ زنانه

مراحل آلتی زنانه:

1. اضطراب اختگی به شکل رشک آلت مردی

2. عقده ادیپ به عنوان تلاشی برای کسب آلت مردی به وجود می آید( میل جنسی به پدر/ خصومت نسبت به مادر)

3. آگاهی تدریجی از اینکه امیال ادیپی خودشکن هستند.

4. همانند سازی با مادر

5. فراخود ضعیف ، جایگزین عقده ادیپی می شود که تا اندازه ای حل شده است.

مرحله نهفتگی

فروید معتقد بود که از چهار یا پنج سالگی تا بلوغ ، پسرها و دخترها معمولا، اما نه همیشه، دوره رشد روانی-جنسی نهفته را می گذرانند. مرحله نهفتگی تا اندازه ای در نتیجه تلاش های والدین برای تنبیه کردن یا منع کردن  فعالیت جنسی در فرزندشان به وجود می اید. اگر ممانعت والدین موفقیت آمیز باشد، کودکان غریزه جنسی خود را سرکوب می کنند و انرژی روانی خود را به سمت درس خواندن ، روابط دوستی، سرگرمیها، و فعالیت های غیر جنسی دیگر هدایت می کنند.البته غریزه جنسی در دوره نهفتگی هنوز وجود دارد، اما هدف آن بازداری شده است. اکنون لیبیدوی والایش یافته، در دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی جلوه گر می شود.

مرحله تناسلی

این دوره در طول زندگی فرد ادامه دارد. بلوغ از بیدار شدن دوباره هدف جنسی و آغاز دوره تناسلی خبر می دهد. هنگام بلوغ زندگی جنسی فرد وارد دومین مرحله می شود که با دوره کودکی تفاوت های اساسی دارد.  اولا نوجوانان خودانگیز گرایی را رها می کنند و انرژی جنسی خود را به جای اینکه به سمت خودشان هدایت کنند، به سمت دیگری هدایت می کنند. ثانیا اکنون امکان تولید مثل وجود دارد و ثالثا با اینکه رشک آلت مردی می تواند هنوز در دخترها وجود داشته باشد، سرانجام واژن همان جایگاهی را کسب می کند که آلت مردی به هنگام کودکی برای آنها داشت. رابعا کل غریزه جنسی سازمان کاملتری می یابد و غرایز مجزا که در اوایل کودکی تا اندازه ای مستقل عمل می کردند، در نوجوانی نوعی حالت ترکیبی کسب می کنند. بنابراین دهان ، مقعد و سایر نواحی لذت بخش ، به اندام های تناسلی که اکنون ناحیه شهوتزای برتر است ، کمک می کنند. 

مرحله پختگی

بعد از این که فرد مراحل پیشین رشد را به صورت ایده آل گذرانده باشد ، به این مرحله می رسد. متأسفانه پختگی روانی به ندرت روی می دهد زیرا افراد برای ابتلا به اختلال های روان رنجوری آمادگی زیادی دارند.

توصیف افرادی که از لحاظ روانکاوی پخته هستند:

این افراد ساختارهای ذهنی متعادلی دارند به طوری که خود( ایگو) ، نهاد و فراخود آنها را کنترل می کند و در عین حال به امیال و درخواست های معقول اجازه بروز می دهد. تکانه های نهاد آنها صادقانه و هشیارانه ، بدون اثری از شرم و گناه ابراز می شوند، فراخود آنها از همانندسازی با والدین و کنترل آنها فراتر می رود و بقایای تعارض یا زنای با محارم در آن وجود ندارد. خود آرمانی آنها واقع بین است و با خود موجودشان همخوانی دارد، و در واقع مرز بین فراخود و خود آنها نا محسوس می شود. 

در رفتار افراد پخته که نیاز کمی به سرکوب کردن امیال جنسی و پرخاشگرانه دارند، هشیاری نقش مهمی ایفا می کند. در حقیقت اغلب سرکوبی های افراد پخته، به جای نشانه های روان رنجور،  به شکل والایش صورت می گیرد. چون عقده ادیپ افراد پخته تقریبا به طور کامل حل شده است، لیبیدوی آنها که قبلا به سمت والدین هدایت شده بود، در جهت عشق مهرآمیز و شهوانی آزاد می شود.


کلیک کنید: اصول انتخاب همسر و راز خوشبختی در زندگی زناشویی

نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره از دانشگاه علامه طباطبایی

ارائه خدمات مشاوره در حوزه فردی ، تحصیلی، اعتیاد، پیش از ازدواج، خانواده، و کودک

تماس از طریق: 09305785683


منابع:

- کتاب  نظریه های شخصیت تالیف جس فیست و گریگوری جی فیست

- کتاب  نظریه های شخصیت تالیف دوان شولتز و سیدنی الن شولتز

نظریه ها و اصول بازی درمانی

روی لینک زیر کلیک کنید:

بازی درمانی چیست؟ انواع رویکردهای بازی درمانی کدامند؟

بازی درمانی

 

نظریه های خاص بازی درمانی

این نظریه ها ، نظریه هایی هستند که به طور خاص برای بازی درمانی مطرح شده اند:

بازی درمانی ولی- فرزندی : در این نوع بازی درمانی از والدین به عنوان عوامل درمانی استفاده می شود. بازی درمانی ولی-فرزندی به حذف مشکلات فعلی، بهبود روابط ولی-فرزندی و قدرتمند کردن سیستم خانواده به عنوان یک کل کمک می کند. در این شیوه چون والدین می کوشند احساسات کودکشان را درک کنند کودک نیز به درک جدیدی از والدینش نائل می شود. والدین در این شیوه درمانی قادرند حین بازی تغییراتی در رفتارشان ایجاد کنند، بدون اینکه بعد از برگشت به شیوه های رفتاری خاص خودشان احساس گناه کنند. در این روش درمانگر طی چهار جلسه مفاهیم اصلی بازی درمانی شامل ساختاربندی، گوش دادن همدلانه، تصویرسازی کودک مدار، و تنظیم محدودیت را به والدین آموزش می دهد. سپس امتحانی برگزار می کند و والدین جلساتشان را با کودکانشان شروع می کنند.

در این جلسات معمولا یکی از والدین با فرزند مورد نظر جلسه دارد. البته کل اعضای خانواده هم می توانند حضور داشته باشند. درمانگر جلسات اول درمان را بررسی می کند و بازخوردهای لازم را به والدین می دهد تا بتوانند بدون حضور او جلسات را اداره کنند. در عین حال جلسات ملاقاتی ، در فواصل زمانی گوناگون با خانواده تشکیل می دهد تا ضمن ارزیابی عملکرد آنان زمینه مشورت را برایشان فراهم کند. این روش را که ون فیلت (Van Fleet) برای خانواده هایی با مشکل مزمن ارائه کرده است، خلاقیت درمانگر آموزش دیده به افزایش اعتماد به نفس والدین کمک می کند.

تراپلی: در این رویکرد مستقیم از والدین کودک ابتدا به عنوان مشاهده گر و سپس به عنوان کمک درمانگر استفاده می شود. مشاوران و والدین در این شیوه از طریق تشویق کودکان به فعالیت های شاد و لذت بخش زمینه تقویت دلبستگی ایمن را فراهم می آورند.

بازی درمانی گروهی ساختاربندی شده: اوکانر این روش درمانی را که عملکرد اولیه اش بهبود تعامل اجتماعی با کودک است معرفی می کند. در این مدل اتاق بازی درمانی به سه بخش تقسیم می شود: 1) اتاق نشیمن که برای بحث ها و فعالیت های آرام مناسب است. 2) بخشی که برای بازی های رومیزی یا طرح های هنری مناسب بوده و شامل یک میز و چند صندلی است. 3) یک فضای خالی بزرگ که به منظور فعالیت ها  و بازی های حرکتی مورد استفاده قرار می گیرد.

فرایند درمان در این روش به چها بخش تقسیم می شود: تمرین ریلکسیشن ( تن آرامی)، صحبت درباره عملکرد اعضای گروه، کار با درمانگر و ارائه 15 دقیقه آزادی عمل برای انتخاب اقدامات مد نظر کودک، که این مورد بخش اعظم فعالیت ها را به خود اختصاص می دهد. وظیفه درمانگر در این مدل شامل تشکیل گروه، انتخاب و ارائه فعالیت ها و حفظ اهداف است.

بازی درمانی رشدی: این رویکرد زمانی مورد استفاده قرار می گیرد که اکثر ارتباطات کودک دچار مشکل باشد. در این شیوه اعتقاد بر این است که ارتباط کودک با یک بزرگسال حین بازی او را برای برقراری ارتباط مناسب با سایر افراد آماده می سازد.

بازی درمانی مشارکتی: اساس این مدل نظریه ساخت اجتماعی و روایت درمانی است که نحوه رشد هویت را بر اساس داستان هایی که کودک درباره خودش می گوید یا دیگران درباره او می گویند، توضیح می دهد. در این روش بر رابطه بین درمانگر و کودک، توافق مشترک بین آنان در معنادهی به بازی ها، نگاه انسان به عنوان بخشی از یک نظام و نه یک فرد مجزا و تشویق کودک به نوسازی زندگی خود با توجه به داستان های هویتی جدید تأکید فراوان می شود.

بازی درمانی تجویزی: نوعی رویکرد التقاطی است که با ترکیب فنون گوناگون از شیوه های مختلف بازی درمانی، راهبرد درمانی مناسبی را برای مواجهه با مشکلات خاص کودکان ارائه می دهد.

اصول بازی درمانی

1) کودک باید مورد پذیرش بی قید و شرط قرار گیرد و با او رابطه مناسب برقرار شود.

2) کودک باید آزاد گذاشته شود تا به میل خود آنطور که می خواهد بازی کند.

3) اتاق بازی باید مناسب و آرام باشد و کودک به همکاری و مشارکت تشویق شود.

4) کودک به دلیل اشتباهاتش هیچ گاه شماتت و سرزنش نشود.

5) قوانین وضع شده باید تا حد امکان ساده و قابل درک باشد و کودک بتواند آنها را اجرا کند.

6) محدودیت های تعیین شده برای کودک به حداقل ممکن کاهش یابد.

7) به گفتار و احساسات کودک ضمن بازی توجه شود.

8) زمان و نوع بازی با سن کودک متناسب باشد.

9) به کودک اجازه برون ریزی هیجانات و عواطف داده شود و از بروز خشم و ترس او ممانعت نشود.

10) مشاور به اعمال و گفتار کودک جهت ندهد و فقط در صورت تقاضای کودک به او یاری رساند.

11) مشاور به هیچ وجه در درمان کودک شتاب نکند، زیرا درمان به تدریج انجام می شود.

12) مشاور از سکوت در برابر سؤالات و تردیدهای کودک بپرهیزد.

 

ویژگی های اتاق بازی درمانی

نسبتا بزرگ

دیوارهای صاف و قابل شستشو

نور و دمای مناسب

جای کافی برای بازی های پر جنب و جوش

سقف آکوستیک

رنگ ملایم و روشن و کمدی برای قرار دادن اسباب بازی های مورد نیاز

بخشی از آن مفروش به پوشش پلاستیکی و بقیه اش موکت یا فرش باشد تا کودک به راحتی بتواند بنشیند.

مجهز به دوربین ویدئویی و آینه یک طرفه که استفاده از آنها باید با اطلاع قبلی کودکان و والدین و دریافت رضایت نامه کتبی باشد.

تجهیزات کافی برای بازی از جمله: 

وسایل آشپزخانه اسباب بازی

خانه و خانواده عروسکی

وسایل نقلیه اسباب بازی

حیوانات مزرعه و باغ وحش اسباب بازی

مجسمه های کوچک افراد مشهور و قهرمان

ماسک های مختلف

کتابهای قصه

کارتهای بازی

مکعبهای چوبی

کشتی عروسکی

جعبه رنگ، قلم ، مداد رنگی ، ماژیک، سه پایه نقاشی

قیچی ، مقوا، کاغذ، تخته ، و گچ

جعبه های شن و ماسه

قطعات چوب برای خانه سازی و چکش اسباب بازی

  • تعیین برخی محدودیت ها نیز در بازی درمانی لازم است از جمله:بیرون نبردن اسباب بازی ها از اتاق بازی ، ترک نکردن اتاق بازی به دلخواه ،نریختن مقدار زیادی آب در جعبه شن، نریختن شن در اتاق بازی، رنگ نکردن و علامت نگذاشتن روی دیوارها، حفظ حرمت کلامی در اتاق بازی.

نویسنده: نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره  از دانشگاه علامه طباطبایی

ارائه خدمات مشاوره فردی ، پیش از ازدواج، خانواده ، و کودک ( شماره تماس : 09305785683)

منبع: کتاب راهنمایی و مشاوره کودک تالیف دکتر عبدالله شفیع آبادی

بیشتر بخوانید: فنون قصه گویی برای کودکان


برای مشاهده ویدئوهای متنوع کلیک کنید


 کتاب در مورد بازی درمانی

- کتاب بازی درمانی (نظریه ها، انجام پژوهش و روش های مداخله)تالیف سید علی صمدی

- کتاب بازی درمانی: نظریه ها ، روش ها و کاربردهای بالینی تالیف الهه محمد اسماعیل


بازی درمانی چیست؟ انواع رویکردهای بازی درمانی

تعریف علمی بازی 

بازی در لغت به معنای حرکت ، جنبش ، فعالیت، سرگرمی یا ورزش است. از نظر مفهومی بازی یک فعالیت لذت بخش است که ضمن افزایش خودآگاهی و قدرت ابراز وجود انسان، او را به سمت خودشکوفایی و خودکارآمدی سوق می دهد.این عمل خودجوش یا طرح ریزی شده که کودکان به صورت فردی یا گروهی به انجام آن می پردازند یک نوع تمرین مقدماتی برای فعالیت های آینده به شمار می رود و پنج ویژگی اساسی دارد:از درون برانگیخته می شود، لذت بخش است، آزادانه انتخاب می شود، با وانمودسازی یا واقعیت گریزی همراه است،و ضرورت دارد که بازیکن به طور فعال در آن شرکت کند.

تقسیم بندی انواع بازی 

بازی های سنین کودکی به سه گروه تقسیم می شود: 1) بازی های مهارتی     2) بازی های تقلیدی یا نمادین      3) بازی های با قاعده

بازی های مهارتی هرگونه جنبش و حرکت نظیر پریدن و لی لی کردن را شامل می شود برای نمونه، کودکی که سوار تاب می شود، علاوه بر احساس شادی و لذت یاد می گیرد که روی تاب چگونه کنترل خود را حفظ کند.

کودک بازی های تقلیدی را بر اساس تجارب و آموخته های قبلی اش انجام می دهد، مثل بازی کردن با عروسک. این نوع بازی ها تنها جنبه تقلیدی از بزرگترها را ندارد، بلکه در آن خلاقیت و ابتکار مشاهده می شود. کودکان در سنین دو تا پنج سالگی با بهره گیری از قوه تخیل و ابتکار به گونه ای خاص با اسباب بازی هایشان بازی می کنند. کودک ممکن است با عروسکش چنان بازی کند که گویا با یک فرد واقعی در تماس است یا بر قطعه چوبی سوار شود و چنان عمل کند گویا بر اسبی سوار شده است. استفاده از این گونه بازی ها کودک را از محدودیت های محیطی رها می کند و موجب برآورده شدن آرزوهایش می شود.

بازی های با قاعده از چهار تا هفت سالگی در بین کودکان رواج و در طول زندگی ادامه می یابد و با گذشت زمان به تدریج کاملتر می شود. کودک از طریق بازی های با قاعده همکاری و مشارکت با دیگران و قوانین اجتماعی را یاد می گیرد.


چه بازی هایی برای کودکان مناسب است؟

برای آنکه بازی در رشد کودکان مؤثر  و برای آنان لذت بخش باشد باید با وضعیت سنی و روانی کودک متناسب باشد ، با موقعیت مکانی و اوضاع فرهنگی و اجتماعی کودک تناسب داشته باشد، متنوع و آموزنده باشد، جنبه تحمیلی نداشته باشد و کودک آزادانه به بازی کردن با وسایل بپردازد.



بازی درمانی چیست؟

بازی درمانی نوعی روان درمانی است که طی آن نیروهای موجود در بازی مثل شکل گیری دلبستگی ها، ایفای نقش، و تخلیه هیجانی برای حل مشکلات روانشناختی کودکان و پیشگیری از وقوع مجدد آنها مورد استفاده قرار می گیرد. در این روش امیال ، احساسات، عواطف،مشکلات و استرس های زندگی کودک با استفاده از انواع و اقسام اسباب بازی ها از جمله رس، رنگ، نقاشی و عروسک ها برون ریزی می شود و درمانگر از معانی نمادین و خیالی موجود در بازی بچه ها برای برقراری ارتباط با آنها استفاده می کند. سن بازی درمانی 3 تا 8 سال است.


اهداف بازی در کودکان

بازی فعالیتی انتخابی و داوطلبانه است که به منظور سرگرمی، شادی، تفریح، و صرف انرژی انجام می شود.

کودک از طریق بازی خیلی چیزها را می آموزد.

به مکاشفه می پردازد.

کنجکاوی اش را ارضا می کند.

میل به برتری جویی را بروز می دهد.

برای عهده دار شدن امور زندگی آینده اش به تمرین می پردازد.

عواطف و هیجانات خود را به صورت بی خطر و بی ضرر آشکار می سازد.

به تعادل روانی می رسد.

درباره خود، اطرافیان و محیط اطلاعات جدیدی به دست می آورد.

به خلاقیت و ابتکار می پردازد.

ناراحتی ها و نگرانی های خود را بیان می کند.

رعایت قوانین و مقررات را می آموزد.

بازی موجب حفظ سلامتی می شود و زمینه ایجاد و گسترش مهارت های حرکتی را فراهم می آورد.

کودک از طریق بازی هماهنگی جسمانی به دست می آورد و به تقویت حواس مختلف می پردازد.


اهداف بازی درمانی

بازی درمانی وسیله ای تشخیصی است که به کودک امکان می دهد تاعقایدش را آزادانه بیان کند، همچنین بازی روش مناسبی برای برقراری ارتباط مناسب بین کودک و مشاور است، کودک از طریق بازی نگرانی ها و احساساتش را بروز می دهد ، کودک از طریق بازی در محیطی آرام و پذیرا به یادگیری و تجربه زندگی می پردازد، و نحوه سازش با اطرافیان را می آموزد.


تاریخچه بازی درمانی

اولین بار فروید در سال 1909 بازی درمانی را برای رفع مشکل پسری پنج ساله که مبتلا به فوبی بود به کار برد. به دنبال او هلموت در سال 1921 از اولین کسانی بود که بر بازی به عنوان ابزاری برای تحلیل روانی کودک تأکید کرد. آلن و تافت در سال 1933 بازی درمانی ارتباطی را توسعه دادند. آنان بر اهمیت احترام به کودکان به عنوان اشخاصی دارای نیروی درونی و قابلیت تغییر در جهت مطلوب تأکید کردند. لویس در سال 1938 خاصیت رهابخشی عاطفی بازی درمانی را مورد توجه قرار داد. او اعتقاد داشت که اجرای مجدد یک واقعه آسیب زا در قالب بازی درمانی به کودک اجازه می دهد تا از درد و اضطراب موجود در آن واقعه رهایی یابد.

اکسلاین در سال 1947 رویکرد درمانی راجرز را با کار خود روی کودکان تلفیق کرد. او معتقد بود که برخی عوامل محیطی موجب افت خودپنداره کودکان می شود و تلاش آنان را برای خودشکوفایی خنثی می کند، در حالی که از طریق بازی درمانی می توان به کودک کمک کرد تا نسبت به رفتارش بینش پیدا کند. ملانی کلاین در سال 1955 بازی را جانشینی برای تداعی آزاد دانست و معتقد بود همان طور که روش تداعی آزادمحتوای ناهشیار ذهن بزرگسالان را آشکار می کند ،بازی محتوای ناهشیار ذهن کودکان را مشخص می سازد. 

آنا فروید در سال 1965 در حین کار با کودکان از بازی به عنوان وسیله ای برای ایجاد دلبستگی عاطفی بین کودک و درمانگر و همچنین روشی مشابه تعبیر خواب بزرگسالان استفاده کرد. طی دهه 1960 استفاده از بازی درمانی در مدارس ابتدایی برای کمک به کودکان ناسازگار مورد توجه قرار گرفت، در سال 1982 انجمن بازی درمانی پایه گذاری شد و در سال 1988 مرکز برای بازی درمانی  در محوطه دانشگاه تگزاس شمالی بنا گردید که به عنوان بزرگ ترین اقدام آموزشی در زمینه بازی درمانی در دنیا شناخته شده است.

سایر افرادی که افکارشان تأثیر مهمی در گسترش بازی درمانی داشته است یا اقدامات مهمی در این زمینه انجام داده اند عبارتند از: فروبل که معتقد بود کودکان طی بازی فعالانه یاد می گیرند و سوزان ایزاک تحت تأثیر او بازی را وسیله ای برای ابراز احساسات کودک می دانست، وینی کات که بازی را برای رشد و تحول اجتماعی کودک ضروری می شمرد، برونر که بازی را وسیله فعالیت کودکان و احساس تجارب دسته اول به وسیله آنها محسوب می کرد، گروس که معتقد بود بازی نوعی تمرین برای رفتارهایی است که کودک در بزرگسالی  انجام می دهد مثلا عروسک بازی دختر تمرین مادر شدن در آینده است،.

اسپنسر و شیلر بازی را راهی برای تخلیه انرژی اضافه بدن می دانستند و لازاروس که معتقد بود بازی وسیله ای برای استراحت و رفع خستگی است. آدلر معتقد بود با بررسی بازی کودک می توان به شیوه زندگی او پی برد و راهنمایی اش کرد ، پیاژه معتقد بود بازی در رشد کودک مؤثر بوده و راهی برای دسترسی  به جهان بیرون است، اتو رنک بازی را وسیله ای برای برقراری ارتباط می دانست، موستاس نوع رابطه لازم برای تضمین موفقیت در بازی درمانی را شرح داد، اریکسون به مقایسه بازی کودکان و بزرگسالان پرداخت و کریس آتی طرح و برنامه آموزشی را در بازی مطرح کرد.


نظریه های مربوط به بازی


1) رویکرد های کلاسیک بازی درمانی 

دیدگاه پاتریک پاتریک معتقد است که بدن بعد از مدتی فعالیت خسته می شود و برای رفع خستگی نیاز به کاری انرژی زا دارد. در این نظریه نوع بازی اهمیت چندانی ندارد، بلکه پیشگیری از خستگی و ترمیم کارکردهای حرکتی بدن به عنوان دلایل بازی  مورد توجه است.

دیدگاه هال : به نظر هال رشد هر فرد نشان دهنده روند رشد تکاملی نوع بشر است. یعنی کودک برای رسیدن به رشد درست، همان مراحلی را طی می کند که بشر اولیه برای تبدیل شدن به انسانی متمدن طی کرده است. مثلا سینه خیز رفتن نوزاد هنگام بازی ممکن است بیانگر دوره نامشخصی از تکامل نوع بشر باشد که انسان ها چهار دست و پا راه می رفتند. همچنین بازی دزد و پلیس کودکان می تواند بیانگر وضعیت نیاکان ما باشد که فعالیت های روزمره شان شکار کردن و جمع آوری غذا بوده است.

2) رویکردهای معاصر بازی درمانی

انواع بازی درمانی ها که از نظریه های مشاوره مشتق شده اند عبارتند از:

بازی درمانی روان تحلیلی: بر اساس این نظریه بازی وسیله ای برای رهایی کودک از اضطرابهاست که امکان جمع آوری اطلاعات وسیعی را در مورد کودک برای روان تحلیل گر فراهم می کند، به نحوی که می توان آن را جایگزینی برای تداعی آزاد دانست. بازی به کودکان اجازه می دهد تا بدون مواجهه با مخالفت بزرگسالان احساسات ناخوشایند خود را بروز دهند.

بازی درمانی تحلیلی یونگ: یونگ معتقد بود که رابطه درمانی به طور خود به خود نیروی بالقوه درمان را که در درون بشر جای دارد فعال می کند. به محض فعال شدن این نیروی بالقوه شفابخش، کودک در مواردی بازی خواهد کرد که برایش ایجاد تنش و کشمکش می کند. بازی درمانگران پیرو یونگ با توجه به ویژگی های کودکان و نیازهای رشدی آنها از رویکردهای رهنمودی و غیر رهنمودی توأما استفاده می کنند.

بازی درمانی شناختی-رفتاری: در این رویکرد برخلاف رویکرد روان تحلیل گری ، تمرکز بر اینجا و اکنون است و گفته می شود که احساسات و رفتار ما از افکارمان تأثیر می پذیرد. بازی درمانی شناختی-رفتاری اصول نظریه شناختی-رفتاری را با بازی درمانی سنتی ترکیب می کند. برخی از تکنیک های شناختی مورد استفاده در کنار بازی عبارتند از : خودگویی مثبت و آموزش خود کنترلی ،و بعضی از تکنیک های رفتاری مورد استفاده همراه بابازی عبارتند از: حساسیت زدایی منظم ، تقویت مثبت ، و الگوسازی است. بازی درمانگران شناختی- رفتاری براستفاده از اسباب بازیها و روش های رهنمودی تمرکز می کنند.

بازی درمانی آدلری:  آدلر بازی را وسیله ای برای ارضای غیر واقعی تمایلاتی چون برتری جویی و خودنمایی می داند. به اعتقاد او از طریق بازی اطلاعاتی به دست می آید که مربوط به حال و آینده است. بازی رابطه کودک با محیط و همنوعانش را نشان می دهد و شیوه زندگی او را آشکار می سازد. بازی به کودک می آموزد که جهت رسیدن به تفاهم با دیگران باید از مقررات و اصولی که مورد قبول همگان است پیروی کند وگرنه طرد می شود. بازی درمانگران آدلری بیشتر رهنمودی هستند و به کودکان کمک می کنند تا مهارت های ارتباطی ،مذاکره و حل مسئله را یاد بگیرند و شیوه های جدیدی را برای مقابله با مشکلات بیابند.

بازی درمانی کودک محور: این نوع بازی درمانی بر مبنای نظریه راجرز شکل گرفته است. در این نظریه فرض بر این است که کودکان بهترین منبع اطلاعات درباره خودشان هستند و قادرند به سوی تحقق خویش قدم بردارند و فقط باید شرایط آن مهیا شود. توجه گرم و درک همدلانه مشاور این موقعیت را فراهم می آورد. بازی درمانگران مراجع محور بر برقراری رابطه گرم و دوستانه با کودک، پذیرش وی و اعتماد به توانایی ذاتی کودک برای خودرهبری در درمان تأکید دارند.


تکنیک های بازی درمانی

مراحل بازی درمانی

1) برقراری ارتباط از طریق تشویق و تایید تلاش های کودک در بازیهای انتخابی به همراه تعیین نوع مشکلات و انتخاب راهبردهای مناسب درمانی

2)کاوش یعنی همدلی عمیق مشاور جهت جلب اعتماد کودک و فراهم آوردن فرصتی برای او تا به کشف احساسات خود بپردازد

3) گسترش آگاهی یعنی افزایش آگاهی کودکان نسبت به تعاملات خودشان با درمانگر

4) استقلال یعنی پذیرش مسئولیت به وسیله کودکان و طرح انتخاب ها، احساسات و امیال به طور آزادانه

5) ارزیابی و خاتمه به معنای تعیین میزان نیل به اهداف و کمک به کودکان برای ترک اتاق بازی درمانی

روش های بازی درمانی

مشاور برای اداره جلسات بازی درمانی می تواند از سه روش مستقیم، غیر مستقیم ، و انتخابی استفاده کند. در روش غیر مستقیم مسئولیت اداره جلسه به کودک محول می شود و مشاور تنها به بررسی اعمال و حرکات او می پردازد. در روش مستقیم مسئولیت اداره جلسه به عهده مشاور است و وی از کودک می خواهد تا مشکلاتش را از طریق بازی با وسایل مطرح کند و پس از شناخت مشکل راه حل هایی را ارائه دهد. در روش انتخابی پس از اینکه کودک بازی با وسایل را آغاز کرد مشاور به دقت اعمال و رفتار او را مشاهده می کند و بنا به اقتضا در مواردی به بازی کودک جهت می دهد و در نهایت پس از شناخت مشکل راهکارهای مناسبی را ارائه می دهد.

جلسات بازی درمانی همچنین ممکن است به صورت فردی و گروهی اجرا شود. در روش فردی درمانگر فقط با یک کودک کار می کند. این روش در مواردی ممکن است با نظر درمانگر مقدمه ای برای حضور کودک در جلسات درمان گروهی باشد. درمان گروهی به دلیل حضور چند کودک در اتاق موجب کاهش تنش کودکان و واکنش طبیعی آنان نسبت به خود و درمانگر می شود. درمانگر در اجرای این شیوه باید محتاط باشد و به همه کودکان گروه توجه داشته باشد و از حرکات و رفتارهای هیچ کودکی غافل نماند.

سایر تکنیک های بازی درمانی

  • پیگیری یا توصیف کلامی بدون تفسیر فعالیت های کودک در جلسات بازی
  • بازگویی محتوای کلمات کودکان بدون تفسیر
  • انعکاس احساس کودکان ضمن بازی
  • ایجاد محدودیت های ضروری در اتاق بازی
  • سپردن مسئولیت به کودکان در قبال انتخابهایشان


جهت مطالعه بیشتر کلیک کنید:  نکات کلیدی تربیت فرزند


نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی

ارائه خدمات مشاوره در زمینه های فردی، تحصیلی ،اعتیاد،  پیش از ازدواج، خانواده، و کودک

شماره تماس: 09305785683

منبع:

کتاب راهنمایی و مشاوره کودک (مفاهیم و کاربردها) تالیف دکتر عبدالله شفیع آبادی

ویژگی های نظریه علمی


مقدمه


یک نظریه سودمند باید بر اساس شواهد علمی و هم بر پایه گمانه زنی خیالی کنترل شده استوار باشد. سودمندی یک نظریه به توانایی آن در تولید پژوهش و توضیح دادن داده های پژوهش و مشاهدات دیگر وابسته است.


معنی نظریه

نظریه یک رشته فرض های مرتبط است که امکان تدوین کردن فرضیه های آزمون پذیر را از استدلال استنتاجی منطقی، به دانشمندان می دهد. نظریه را نباید با فلسفه، گمانه زنی، فرضیه، یا طبقه بندی اشتباه کرد، با این حال نظریه با هر یک از این اصطلاحات ارتباط دارد.

فلسفه یعنی عشق به خرد

نظریه با فلسفه ارتباط دارد ولی بسیار محدودتر از آن است. نظریه با یکی از شاخه های فلسفه یعنی معرفت شناسی  (ماهیت دانش) ارتباط نزدیکی دارد. نظریه ها بر خلاف فلسفه با "بایدها" سر و کار ندارند. نظریه ها با یک رشته اظهارات "اگر- در این صورت" سروکار دارند ولی خوب و بدی نتیجه این اظهارات از قلمرو نظریه خارج است.

گمانه زنی

نظریه ها به گمانه زنی متکی هستند، اما از گمانه زنی بدون عمل فراتر می روند.

تفاوت نظریه و فرضیه

فرضیه حدس یا پیش بینی فرهیخته ای است که اعتبار آن را می توان از طریق روش علمی آزمایش کرد. نظریه از فرضیه گسترده تر است. یک نظریه خوب می تواند چندین فرضیه تولید کند.

طبقه بندی

طبقه بندی ، رده بندی چیزها طبق روابط طبیعی آنهاست . طبقه بندی ها موجب پیشرفت علم می شوند اما بر خلاف نظریه ها ، مولد نیستند.


چرا نظریه های متفاوت داریم؟

1) ماهیت نظریه به نظریه پرداز اجازه می دهد که از دیدگاه خاصی به گمانه زنیهایی بپردازد. نظریه ها بر فرض هایی استوارند که در معرض تعبیر فردی قرار دارند.

2) نظریه ها بازتابی از پیشینه شخصی، تجربیات کودکی، فلسفه زندگی، روابط میان فردی، و دیدگاه منحصر به فرد نظریه پرداز نسبت به دنیا هستند.


روانشناسی علم

روانشناسی علم درباره تأثیر فرایندهای روانشناختی و ویژگی های شخصی دانشمند بر پیدایی نظریه ها و پژوهش علمی او تحقیق می کند. روانشناسی علم ،صفات شخصی دانشمندان را بررسی می کند و به بررسی علم و رفتار دانشمندان می پردازد. 

فرایند علمی می تواند تحت تأثیر ویژگی های شخصی دانشمند قرار داشته باشد، اما سودمندی فرآورده علمی را باید مستقل از فرایند و بر اساس ملاک های علمی (عینی) ارزیابی کرد.


موازین قابل قبول بودن یک نظریه

در ادامه به شش ملاک سودمندی نظریه های علمی اشاره می کنیم:

1) توانایی آن در برانگیختن و هدایت کردن پژوهش بیشتر

دو نوع پژوهش وجود دارد: الف) پژوهش توصیفی       ب) فرضیه آزمایی

2) ابطال پذیر است. به عبارت دیگر نظریه باید به قدر کافی دقیق باشد و پژوهشی را توصیه کند که از اصول اساسی  آن حمایت یا آنها را رد کند.

3) اطلاعات را سازمان میدهد. یک نظریه سودمند یافته های پژوهشی را در یک چارچوب روشن و واضح سازمان می دهد.

4) اقدامات را هدایت می کند. در واقع ملاک دیگر سودمندی نظریه، توانایی آن در هدایت کردن کاربندان به جهت حل مشکلات روزمره است.

5) همسانی درونی دارد. اجزای تشکیل دهنده یک نظریه قابل قبول ، به لحاظ منطقی سازگارند. یعنی در آن زبان همسان به کار رفته و مفاهیم و اصطلاحات به صورت عملیاتی تعریف شده اند.

تعریف عملیاتی 

تعریف عملیاتی، تعریفی است که بر ویژگی های قابل مشاهده استوار است.  تعریف عملیاتی فعالیت های محقق را در اندازه گیری یا دستکاری یک متغیر مشخص می سازد. به عبارت دیگر تعریف عملیاتی راهنمای محقق است در آنچه که باید انجام گیرد و شیوه ی انجام گرفتن آن را مشخص می کند. محقق ممکن است با یک سری از سازه‌ها مثل یادگیری یا اضطراب، سر و کار داشته باشد؛ قبل از آن که وی بتواند آن ها را به صورت تجربی مورد مطالعه قرار دهد، باید تصمیم بگیرد که چه نوع رویدادهای قابل مشاهده‌ای معرّف این سازه‌ها می‌باشند. زمانی که یک مفهوم یا سازه به صورت عملیاتی تعریف شود، نشان‌گر‌ها و اعمالی که بتوانند اطلاعات مربوط به آن مفهوم یا سازه را فراهم کنند، مشخص می‌شوند. تعریف عملیاتی باید طوری انجام پذیرند که اگر پژوهش‌‌گران مختلفی در شرایط مشابه، به اندازه‌گیری سازه یا مفهوم مورد مطالعه بپردازند، نتیجه یکسانی به دست آورند. باید توجه داشت که تعریف عملیاتی سازه‌ها، به آسانی صورت نمی‌گیرد؛ زیرا تنها یک تعریف تجربی از آنها وجود ندارد، برای مثال تعاریف مختلفی برای پرخاشگری وجود دارد.


6) تبعیت از قانون ایجاز. یک نظریه قابل قبول و سودمند، ساده و روشن بوده و از کلی گویی و ابهام دوری می کند.


به عنوان مثال برای نظریه ، میتوان نظریه روانکاوی فروید را نام برد. اگر بخواهیم ارزیابی مختصری از نظریه فروید بر اساس ملاک های ذکر شده در بالا داشته باشیم، می توانیم بگوییم: 

به رغم مشکلاتی که در آزمودن فرض های فروید وجود دارد، پژوهشگران تحقیقاتی را اجرا کرده اند که به طور مستقیم یا غیر مستقیم به نظریه روانکاوی مربوط می شوند. نتایج نشان می دهند که نظریه فروید از لحاظ توانایی تولید پژوهش عالی بوده است. 

بسیاری از شواهد پژوهشی هماهنگ با دیدگاه های فروید را می توان با مدل های دیگر هم توضیح داد. بنابراین باطل کردن نظریه فروید تقریبا غیر ممکن است. بنابراین ما روانکاوی را از نظر تولید فرضیه های ابطال پذیر، خیلی ضعیف ارزیابی می کنیم.

متاسفانه چارچوب نظریه شخصیت فروید، با تأکیدی که بر ناهشیار دارد، به قدری انعطاف پذیر است که اطلاعات ظاهرا ناهماهنگ می توانند همراه با هم در چارچوب آن وجود داشته باشند. روانکاوی در مقایسه با سایر نظریه های شخصیت ، به خود اجازه می دهد به سؤالهایی در مورد اینکه چرا افراد این گونه رفتار می کنند، پاسخهای بیشتری بدهد. اما فقط تعدادی از این پاسخ ها از تحقیقات علمی حاصل می شوند، در حالی که اغلب آنها صرفا گسترش فرض های اساسی فروید هستند. از آنجایی که خیلی از روانشناسان دیگر اغلب این فرض ها را قبول ندارند، پس توانایی روانکاوی در سازمان دادن دانش ، متوسط است.

از آنجا که نظریه فروید فوق العاده جامع است، خیلی از روانکاوان برای یافتن راه حلهایی برای مشکلات روزمره، به آن اتکا می کنند. با این حال روانکاوی دیگر بر حوزه روان درمانی حاکم نیست و اغلب درمانگران امروزی از سایر گرایش های نظری استفاده می کنند. با این حال آنها که به نظریه بنیادی فروید اعتقاد دارند،در درمان بیماران خود و همین طور در برخورد با افراد خارج از درمان، به اصول روانکاوی متکی هستند. در مجموع روانکاوی از نظر راهنمایی برای مشکلات عملی و روزمره ، ضعیف است.

روانکاوی نظریه ای است که همسانی درونی دارد ، زیرا فروید بیش از 40 سال روی آن کار کرد و به تدریج در این مدت معنی برخی مفاهیم را تغییر داد.

روانکاوی نظریه ساده ای نیست و از اصل ایجاز پیروی نمی کند، اما با در نظر داشتن جامع بودن آن و پیچیدگی شخصیت انسان، این ویژگی لزوما مشکل ساز نیست.


بیشتر بخوانید: کاربردها و عوامل مشترک نظریه های مشاوره و روان درمانی

بیشتر بدانیدنظریه عقلانی عاطفی رفتاری آلبرت الیس

برای مشاهده ویدئوهای متنوع کلیک کنید: نماشا نگاه نو


نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی


منبع:

کتاب نظریه های شخصیت تالیف جس فیست و گریگوری جی فیست و ترجمه یحیی سید محمدی


در مورد مشکلات خواب کودکان بیشتر بدانیم



برای مشاهده بخش اول کلیک کنیدبا مشکلات خواب کودکان چه کنیم؟


بخش دوم :  برای راحت خوابیدن کودک در شب چه کنیم؟

برخی از کودکان گاها به منظور جلب توجه، نیمه های شب از خواب برمی خیزند. لازم به یادآوری است که رفتارهای کودکان تا زمانی که به صورت عادت در نیامده ،مشکل تلقی نمی شود. گاهی خواب بدون آرامش نشانه یک مشکل جسمی یا عاطفی است و اگر والدین به چنین مسئله ای مشکوک شدند، لازم است آن را بررسی کنند. ولی در اغلب موارد کودکی که نیمه شب هر شب از خواب بر می خیزد، صرفا عادت نامناسبی پیدا کرده که باید تغییر داده شود. اگر راهکارهایی که در ادامه ارائه می شوند برای فرزند شما مؤثر واقع نشد، لازم است تا با متخصص اطفال مشورت کنید- شاید مشکل کودک شما آنقدر جدی باشد که برای کمک به تغییر الگوی خواب کودک، نیاز به دارو باشد.


از خواب پریدن کودک



نحوه رفتار با کودکی که نیمه شب از خواب بلند می شود:


 استفاده ازروش نادیده گرفتن سنجیده

گاهی نوزاد نیمه های شب از خواب بیدار می شود و تقاضای توجه و کمک می کند، زیرا بدنش به او پیام می دهد که گرسنه ، خیس یا ناراحت است، این مسئله نباید مورد بی توجهی قرار گیرد. با این حال کودک بزرگتری که به طور جدی مورد توجه و مراقبت قرار می گیرد و اطرافیانش به او محبت می کنند را می توان با کمی بی توجهی، به وضعیت مطلوب و مناسب تشویق کرد،به طوری که عادت شبانه خود را ترک کند و شبها بیشتر بخوابد.

الف) الگوی رفتاری کودک را زیر نظر بگیرید تا متوجه شوید آیا کودک واقعا به شما نیاز دارد یا صرفا به منظور جلب توجه از رختخواب بیرون می آید؟  مثلا برای کودکی که اکثر شبها بلند می شود و تقاضای آب می کند، شبها یک لیوان آب در دسترسش بگذارید. 

ب) قاطعانه کودک را در رختخواب بگذارید ولی با محبت به او شب بخیر بگویید و اتاق را ترک گنید. از قبل تصمیم بگیرید که اگر کودک از خواب بلند شود و شما را صدا بزند، چقدر صبر می کنید. این زمان نباید بیشتر از بیست دقیقه طول بکشد و همچنین هرگز نباید کمتر از پنج دقیقه باشد، زیرا کودک به زودی یاد می گیرد که می تواند شما را وادار به تسلیم کند. اگر کودک شما گریه کردن و صدا کردن شما را تا زمان مشخصی متوقف نکرد، به سراغ او بروید و قاطعانه و با لحنی واقعی به او بگویید که همین الان باید بخوابد( او را در آغوش نفشارید و یا از تخت بیرون نیاورید) سپس اتاق را ترک کنید. نادیده گرفتن سنجیده را ادامه دهید و پنج دقیقه، پنج دقیقه به زمان اولیه خود اضافه کنید تا اینکه به زمان حداکثر حدود بیست دقیقه برسید. این روش برای اکثر والدین کار ساده ای نیست، چون صدای گریه کودک ممکن است سایر افراد خانه را بیدار کند و یا مزاحم همسایگان شود. ولی به تجربه دیده شده که معمولا نادیده گرفتن سنجیده به مدت بیست دقیقه ، در عرض چند روز مشکل را حل می کند.

اگر نگران این هستید که مبادا کودک شما دچار مشکل شده باشد ، ابتدا موضوع را بررسی کنید. اما با بچه حرف نزنید و سعی نکنید به او اطمینان بخشی کنید، چون توجه گرم و صمیمانه شما نوعی پاداش برای رفتار کودک بوده و باعث تکرار آن می شود. صرفا بررسی کنید که کودک صحیح و سالم است یانه، سپس شب بخیر بگویید و به او بگویید که دوباره برنمی گردید ، سپس اتاق را ترک کنید و بدین ترتیب نادیده گرفتن را شروع کنید. زمان گریه کردن کودک را اندازه بگیرید و آن را در جدولی یادداشت کنید تا بتوانید پیشرفت کودک را ثبت کنید. مطمئن باشید زمانی که کودک بفهمد شما به درخواست او جواب نمی دهید و به سراغش نمی روید، شاهد بیشتر شدن صدای گریه کودک ولی کم شدن مدت زمان آن خواهید بود.

مثال از تجربه والدین از اختلال خواب در کودک 2 ساله:

این کودک عادت کرده بود هرشب سه بار از خواب بلند شود و والدینش عاصی شده بودند. آنها پس از مراجعه به مشاور و گرفتن راهنمایی ، تصمیم گرفتند از روش نادیده گرفتن سنجیده استفاده کنند. در شب اول مادر با نگرانی پشت در اتاق ایستاده بود و به ساعت نگاه می کرد که کی بیست دقیقه تمام می شود و می تواند برود و به او بگوید که بگیرد بخوابد. بار دومی که کودک در همان شب از خواب بلند می شود، مادرش مجددا بیست دقیقه صبر کرد. ولی بار سوم کودک بعد از هفده دقیقه به خواب رفت. شب دوم مجددا گذاشتند کودک گریه کند. کودک بیست دقیقه گریه کرد ولی فقط یک بار از خواب بیدار شد. شب سوم دوبار از خواب بیدار شد ولی برای مدت زمان کوتاه تری گریه کرد. و در شب چهارم اصلا پدر و مادرش را صدا نکرد.


چگونه به کودک کمک کنیم تا دوباره راحت بخوابد؟

برای کودکان بزرگتر هم می توان از روش نادیده گرفتن سنجیده استفاده کرد ولی امکان دارد برای به خواب رفتن مجدد، به کمک نیاز داشته باشند.

1. از تمرین مثبت استفاده کنید. در طول روز با کودک کار کنید و راه هایی را به او نشان دهید که در هنگام شب می تواند با به کار گرفتن آنها به خواب برود. صحنه آرام ، زیبا و یکنواختی را به او پیشنهاد دهید تا در موردش فکر کند مانند صحنه امواج اقیانوس که به ساحل برخورد می کند و یا گوسفندی که از روی یک نرده در حال پریدن است. کودک را ترغیب کنید که با تکرار حروف الفبا یا یک ترانه کودکانه این کار را تمرین کند.

2. از موسیقی آرام بخش کمک بگیرید. نزدیک تخت کودک یک ضبط صوت یا یک نوار موسیقی ملایم بگذارید. به کودک نشان دهید که چطور در صورتی که شب از خواب بلند شد و نتوانست مجدد به خواب برود، آن را روشن کند.

3. برای کودک چندین فعالیت آرام که می تواند در رختخواب انجام دهد را تدارک ببینید. برای مثال وسایلی مثل کتاب ، نوار قصه، حیوانات پارچه ای، و عروسک را در دسترس قرار دهید تا وقتی از خواب بلند می شود، از آن وسایل استفاده کند و بدون نیاز به شما دوباره بخوابد.


اهمیت تشویق و چگونگی پاداش دادن به کودک

در مورد این رفتار کودک نیز ، برای کمتر بیدار شدن هنگام شب ، نمره و جایزه بدهید. اگر به عنوان مثال کودک هر شب سه بار از خواب بلند می شده، اگر دوبار از خواب بلند شد به او جایزه بدهید و بعد اگر یکبار از خواب بلند شد به او جایزه بدهید و نهایتا اگر اصلا نیمه شب از خواب بلند نشد به او جایزه بدهید. به مرور جایزه ها را با بیشتر کردن نمره هایی که کودک برای گرفتن جایزه بایستی کسب کند، کمتر کنید. برای نمونه در ابتدا کودک با یک شب بدون برخاستن از خواب، جایزه خاصی که می دانید به آن علاقه دارد  می گیرد، ولی به تدریج با دو شب بدون برخاستن، جایزه خاصی را می گیرد و بعد با سه شب بدون برخاستن، جایزه خاصی را می برد و الی آخر. 


برای مطالعه بیشتر روی عناوین زیر کلیک کنید:


- فنون قصه گویی برای کودکان

- نکات کلیدی تربیت فرزند


نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره از دانشگاه علامه طباطبایی

دوستان این هم لینک کانال ویدئویی من :  نماشا نگاه نو

منابع:

کتاب راهنمایی و مشاوره کودک نوشته دکتر عبدالله شفیع آبادی

کتاب چگونه با کودکم رفتار کنم نوشته دکتر گاربر

پروتکل درمان سوگ


 کلیک کنید : روانشناسی سوگواری


مهارت های مقابله با سوگ و فقدان


مهارت مقابله ای اول: شبکه حمایتی (Get support)

مهم ترین عامل در مقابله با فقدان و خصوصا درمان سوگ عاطفی ، بهره گیری از حمایت سایر افراد است. حتی اگر شما به اندازه کافی فرد راحتی نباشید که درباره احساسات خود در شرایط عادی صحبت کنید، بسیار مهم است که آنها را در هنگام سوگواری ابراز کنید. صحبت درباره فقدان حمل بار سوگ را برای شما آسانتر می کند. حمایت از هر کسی که باشد آن را بپذیرید و به تنهایی سوگواری نکنید.

چگونه حمایت پیدا کنیم؟

1. به سمت خانواده و دوستانتان بروید: این زمان ، زمان توجه دیگران به شماست حتی اگر شما سابقا به قوی بودن و خودمختار بودن معروف بوده باشید. سعی کنید به کسانی که دوستشان دارید نزدیک شوید و هرگونه همدردی را بپذیرید. اجتناب از دیگران کمکی به شما نمی کند.

2. با سرنوشتتان کنار بیایید: اگر دیدگاه مذهبی دارید از اصول مذهبی مربوطه استفاده کنید. فعالیت های معنوی که برای شما معنا دارند مثل دعا کردن، مراقبه کردن یا رفتن به مکان های مذهبی برای فرد آرام بخش است.

3. به یک گروه حمایتی ملحق شوید.

4. با یک درمانگر یا یک مشاور سوگ صحبت کنید.


مهارت مقابله ای دوم: از خودتان مراقبت کنید.

هنگامی که سوگواری می کنید بسیار مهم است که از خودتان مراقبت کنید. استرس یک فقدان بزرگ می تواند به سرعت انرژی و ذخیره احساسی شما را از بین ببرد. برآوردن نیازهای هیجانی و فیزیکی به شما کمک می کند که این مرحله سخت را بهتر پشت سر بگذارید.

1. با احساساتتان روبرو شوید: شما ممکن است بخواهید سوگ خود را سرکوب کنید اما هیچ وقت نمی توانید از آن اجتناب کنید. به منظور بهبودی شما باید درد رابپذیرید. اجتناب از احساسات ناراحتی و فقدان فقط فرایند سوگواری را به تعویق می اندازد. همچنین سوگ حل نشده می تواند منجر به مشکلاتی همچون افسردگی، اضطراب ، سوء مصرف مواد، و مشکلات سلامت شود.

2. احساساتتان را به شیوه ای خلاقانه بیان کنید: مثلا درباره فقدان چیزی بنویسید ویا اینکه اگر کسی راکه دوست داشته اید از دست داده اید برای او نامه ای بنویسید و چیزهایی را که می خواستید به او بگویید را در آن بیاورید . همچنین می توانید کتابچه عکسی از زندگی وی تهیه کنید.

3. مراقب سلامت جسمی خود باشید: ذهن و بدن با یکدیگر مرتبطند. اگر از نظر بدنی حس خوبی داشته باشید مطمئنا از نظر هیجانی هم احساس خوبی خواهید داشت . با استرس و هیجانات ناخوشایند به وسیله درست خوابیدن، تغذیه مناسب ، و ورزش کردن مقابله کنید. از الکل و مواد مخدر یا محرک برای تغییر خلق خود یا فراموش کردن درد سوگ استفاده نکنید.

4. برای شروع کننده های سوگ (Trigger)  از پیش برنامه ریزی کنید: مراسم ، تعطیلات و شرایطی وجود دارند که احساسات شما را برمی انگیزانند. برای واکنش های هیجانی خود آماده شوید و بدانید که کاملا طبیعی است. اگر می توانید آن تعطیلات یا مراسم را با بستگان انجام دهید.


سوگ درمانی چیست


مراحل سوگ درمانی

در سوگ درمانی چندین راهبرد مداخله ای برگرفته از رویکردهای مختلف وجود دارد که در ادامه به بحث در مورد آنها می پردازیم:

  • راهبردهای مداخله در سوگ از دیدگاه آلت مایر(2012) که متمرکز بر ساختن رابطه درمانی است:

کنار فرد سوگوار باشید: به محض شنیدن خبر مرگ، بودن در آنجا مهم ترین مؤلفه برای یک سوگ درمانگر است. انجا بودن یا کنار درمانجو بودن نشانگر کیفیت حضور همدلانه ، محاوره ملایم ، ایجاد اعتماد ، و فراهم آوردن فضای مناسب می باشد.

1. حضور همدلانه ( Emphathic presence) : شامل گوش دادن، سکوت به موقع و حمایت کردن از طریق پذیرش و تشویق به ابراز هیجانات، اجازه دادن به آشکار شدن درد و پاسخگویی به شیوه ای غیر انتقادی و بدون قضاوت در برابر داستان گویی سوگواران است. به نظر می رسد کاربردی ترین مهارت و راهبرد مداخله ای هنگام کار با خانواده های سوگوار گوش دادن همدلانه باشد.

2. محاوره ملایم(Gentle conversention) : شامل کلیشه و پاسخ های ساده نمی شود. جملاتی از این دست که: او در جای بهتری است، خواست خدا بوده، او الان در خانه خودش است، او دیگر درد نمی کشد، خدا کسانی را که دوست دارد می برد و...  . محاوره ملایم شامل سهیم شدن در خاطرات،گفتن و دوباره گفتن داستان های فرد، و جملات مشخص از جانب سوگ درمانگر است مانند: متاسفم، با هیچ کلمه ای نمی توانم احساسات شما را توصیف کنم، اما من اینجا هستم، پیش شما خواهم بود و به شما گوش خواهم داد اگر مایل به صحبت باشید.

3. ایجاد فضای مناسب به مراجع کمک می کند تا حمایت کسب کند و کارهایی انجام دهد که شاید در شرایط کنونی قادر به انجام آنها نیست. اما وقتی به آنها اجازه می دهیم درباره اش صحبت کنند، می توانند به حداقل کنترلی در زندگی خود دست یابند.

4.ایجاد اعتماد: ایجاد اعتماد امری کلیدی است، و  هنگام ارتباط برقرار کردن با مراجعین توانایی آنها برای سپری کردن آن دوره سخت را بهبود و رشد را تسریع می کند.

  • مدل فرایند دوگانه (Dual process model) : هنگامی که سوگ درمانگران با مدل های سوگ های موقت مواجه می شوند باید باهوش ، منعطف ، و با مراجعین سازگار باشند تا بتوانند بین مسیر فقدان و مسیر بهبود و باز سازی مجدد ،تعادلی برقرار نمایند. هام فری(Humphrey 2009) پیشنهادات زیر را برای استفاده از مدل فرایند دوگانه ارائه می دهد. 

الف) فقدان و تجدید قوای فردی را شناخته و کشف کنید و همچنین پاسخ های مواجهه ای و اجتناب های خاصی که هر مراجع به کار می برد را شناسایی کنید.

ب) در ذهن داشته باشید که دوره اولیه ثابت ماندن در جهت سوگ برای مراجع امری طبیعی است( یعنی اینکه فرد در مراحل اولیه نیاز به سوگواری دارد و این طبیعی است).

ج) اجتناب های درد سر ساز مراجع را مشخص کنید مانند مصرف بیش از حد الکل یا مواد، انکار شدید، سرکوب هیجانات و غیره...

د) مراجع را وادار به حرکت به سمت بهبودی نکنید( وی را تحت فشار نگذارید) و اجازه دهید با نوسانات خویش کار کند.

  • مدل شناختی - رفتاری: مدل شناختی رفتاری متمرکز بر تغییر تفکر ناسازگارانه است و اغلب به عنوان درمان برای کسانی که از سوگ مزمن ، پیچیده یا حل نشده رنج می برند کاربرد دارد. راهبردهای شناختی -رفتاری در مواجهه با هم فقدان و سوگ فرد و هم روش های باز سازی مجدد کاربرد دارد. مثلا انواع تکنیک های شناختی و رفتاری شامل آموزش آرام سازی، حساسیت زدایی منظم ، روش توقف فکر، بازسازی شناختی، به بحث گذاشتن باورهای غیر منطقی، و غیره برای اختلال هیجانی ، بدعملکردی رفتاری و شناخت های ناسازگار که در سوگ های مزمن به چشم می خورد، کاربرد دارد.
  • روایت درمانی (Narrative therapy): روایت درمانی یک رویکرد سازه نگر پست مدرن است که بر داستان ها و روایات زندگی افراد متمرکز است. در رویکرد سازه نگر استفاده از روش های تشخیصی و تشخیص مراجعان ، غیر مفید تلقی می شود، به دلیل آنکه در این نظریه اعتقاد بر این است که نشانه های مراجع نظیر اضطراب و افسردگی ماهیت عینی ندارند و بخشی از تجربه احساسی شخصی افراد هستند که درون روایت زندگی فردی مراجع قرار دارند. به جای استفاده از طبقه بندی های تشخیصی ، درمانگران سازه نگر بر نقاط قوت بی همتایی که هر یک از مراجعان با خود به درمان می آورند، تاکید می کنند. در این رویکرد دو مشخصه عمده درباره مشکلات مراجع ( فرد ، زوج ، یا خانواده) وجود دارد : اول اینکه مراجع در استفاده از راه حل های غیر موثر گرفتار می شود یعنی الگوهای رفتاری ناسازگارانه تکرار می شوند. دوم آنکه مراجع به یک روایت ناسالم در آسیب شناسی خود، زوج ، یا خانواده اعتقاد دارد. قصه درمانگران معتقدند که مشکلات انسان هنگامی که مراجعان خود را در روایت زندگیشان ، بازنده ، بی کفایت ، و دچار مشکل می بینند، توسعه می یابد چون مراجع در روایت شخصی موضوع قالب را مشکل شخصی می داند و در نتیجه نقاط قوت شخصی و منابع و امکانات در حاشیه قرار گرفته و مورد توجه قرارنمی گیرند ، در نتیجه درمانگر از ساختار شکنی و باز سازی روایت شخصی مراجع در جهت پیشرفت و تغییر مثبت استفاده می کند.

روایت درمانی برای چارچوب سوگ درمانی مناسب است چرا که شامل گفتن و دوباره گویی داستان هایی است که از لحاظ موضوعی معنای فقدان را در زندگی فرد روشن می کند. و همچنین برچسب های منفی که فرد به خود می زند را به چالش می کشد مثل احساس گناه ، ضعف، از بین رفتن، تلف شدن ، شکستن، شرمگین بودن و...


خلاصه و تنظیم از : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی

ارائه خدمات مشاوره فردی ، تحصیلی، اعتیاد، پیش از ازدواج، خانواده، و کودک

شماره تماس: 09305785683

بیشتر بخوانید: مداخله در بحران خودکشی

روانشناسی سوگواری


مقدمه

از دست دادن فرد یا چیزی که شما دوست دارید و عمیقا برایتان مهم است تجربه دردناکی است. شما احتمالا انواع مختلفی از هیجانات را تجربه می کنید و ممکن است این درد و ناراحتی که شما تجربه می کنید هیچ گاه تمام نشود. بازخوردهای رایجی نسبت به سوگ وجود دارد، اما با وجود اینکه راههای صحیح و غلط زیادی برای سوگواری وجود دارد اما شیوه های سالم مقابله با این درد به شما اجازه می دهد تا خود را تجدید قوا و به جلو هدایت کنید.


سوگ عاطفی


معنی سوگ ( grief)

سوگ پاسخ طبیعی و چندگانه به فقدان است ،بالاخص فقدان شخص یا چیزی که باوی پیوند خاصی داشته ایم. اگر چه در این مورد بیشتر بر پاسخ هیجانی تاکید می شود اما سوگ جنبه های شناختی ، جسمی، رفتاری ، اجتماعی ، روحی، و فلسفی را نیز در بر می گیرد. سوگ وضعیت روانی یا شرایط ذهنی رنجش و زجر عاطفی و هیجانی است که نتیجه پیش بینی شده ی داغداری است. داغداری پروسه درگیر شدن افراد با تکالیف مرتبط با ادامه زندگی بدون فرد یا شیء از دست رفته می باشد. سوگ برای بیشتر افراد با مرگ تداعی می شود ، اما شامل هرگونه ازدست دادن مانند طلاق یا جدایی از یک رابطه ، از دست دادن سلامتی ، ازدست دادن شغل یا موقعیت اجتماعی ، بازنشستگی، مرگ یا بیماری سخت عزیزان ، و زنده ماندن پس از یک حادثه و... می شود.


انواع سوگ


1. فقدان سوگ(absent grief) : احساس سوگواری اصلا وجود ندارد . فرد در حالت شوک و بهت زدگی است. انکار کامل مسئله وجود دارد.

2.سوگ بازداری شده (inhibited grief) : وقتی فرد جلوی خود را گرفته و هرگز مراحل سوگواری را تمام نمی کند اما کم و بیش درباره جنبه های خاصی داغدار می شود.

3. سوگ تاخیری (delayed grief) : فرایند سوگواری به مدت طولانی به تعویق می افتد و با یک رویداد فشارزای دیگر یا فقدان مجدد ، خود را نشان می دهد.

4. سوگ مزمن (chronic grief) : طولانی شدن و حاد شدن سوگ به گونه ای که باعث روان رنجوری فرد و واکنش های افسردگی ، کناره گیری ، وحشت زدگی و... شود.

5. سوگ غیر منتظره(unexpected grief) : وقتی فقدان ناگهانی و فاجعه آمیز باشد فرد دچار شوک شدید می شود. با گذر زمان و ترغیب فرد فرایند سوگواری شروع می شود. یعنی حادثه چنان شدید است که فرد شروع به سوگواری نمی کند.

6. سوگ سلب شده (disenfranchised grief) : سوگی که فرد نمی تواند آشکارا فقدان را بپذیرد و به طور عمومی سوگواری کند و از حمایت برخوردار شود. مانندک مرگ همسر طلاق گرفته ، و سقط


انواع واکنش به سوگ

 هیجانی : مانند خشم ، غم ، احساس گناه ، اضطراب ، خستگی ، تنهایی و ...

 جسمی : خالی بودن معده ، سفتی عضلات سینه ، حساسیت به صدا ، ضعف عضلات و ...

 شناختی : ناباوری ، سردرگمی ، اشتغال ذهنی ، خیال پردازی و...

 رفتاری : اختلال خواب ، اختلال خورد و خوراک، گوشه گیری اجتماعی، رویا دیدن، گریه کردن، کاهش فعالیت، و...


تکالیف سوگ

1. پذیرفتن واقعیت فقدان

2. تجربه کردن ناراحتی و سوگ

3. سازگاری با زندگی تازه

4. تداوم بخشیدن به زندگی ( ادامه زندگی )


رویکردهای مرتبط با داغداری و سوگ


1. نظریه مرحله ای کوبلر راس

احتمالا معروف ترین مدل فقدان شناخته شده ، مدل معروف الیزابت کوبلر راس است که مراحل پنج گانه سوگ را در بر می گیرد. انکار ، خشم ، چانه زنی ، افسردگی ، و پذیرش مراحلی هستند که افراد هنگام رویارویی با مرگ یکی از عزیزان ، از آن عبور می کنند. البته این مراحل مختص همه افراد نیست و هر فردی به شیوه مخصوص خود به آنها پاسخ می دهد.

انکار 

اولین مرحله از مراحل پذیرش مرگ است. کوبلر راس معتقد است که انسان در ناخودآگاه خود مرگ خود را ناممکن می داند و به همین دلیل تقریباً غیر قابل تصور است که بپذیریم ما نیز روزی با مرگ روبرو خواهیم شد. بنابراین، اولین مرحله در مواجهه با خبر بیماریِ مهلک خود یا یکی از عزیزان، انکار  آن است.

جمله ای که اغلب در این مرحله از بیماران شنیده می شود این است : من؟ نه ممکن نیست

در این مرحله بیمار می کوشد تا با انکار بیماری خود شرایط روحی خود را حفظ کند. کوبلر راس معتقد است این مرحله در کلیۀ بیماران در آستانۀ مرگ مشاهده می شود، چه آنهایی که صراحتاً از بیماری خود مطلع شده اند و چه آنهایی که به صورت غیر مستقیم به این مسأله پی برده اند. همچنین کوبلر راس بیان می دارد که بسیاری از بیماران، زمانی به انکار متوسل می شوند که با کادر درمانی بیمارستان مواجهه دارند، یعنی با کسانی که خود به دلایلی از شیوه انکار در مواجهه با مرگ استفاده می کنند، در حالی که همین بیماران با بعضی افراد در باب بیماری یا مرگ خود به راحتی صحبت می کنند

خشم

در پایان مرحلۀ اول که دیوار انکار فرو می ریزد، انکار جای خود را به خشم ،غیظ، حسادت و تنفر می دهد و بیمار خشم خود را بدون هیچ نظم و قاعده ای متوجه محیط پیرامون خود می کند. در این شرایط همه چیز باعث نارضایتی بیمار می شود و همین خشم سبب خواهد شد که اطرافیان اعم از پزشک، پرستار و حتی خانواده بیمار نسبت به بیمار کم توجهی کنند و خود را در معرض خشم وی قرار ندهند، که البته همین کم توجهی خشم بیشتر وی را در پی خواهد داشت. کوبلر راس معتقد است که اشکال کار از آنجا آغاز می شود که ما نمی توانیم خود را جای بیمار بگذاریم و از احساسات او آگاه شویم.


چانه زنی 

مرحله سوم از مراحل پذیرش مرگ مرحله چانه زنی  است. کوبلر راس معتقد است که مطالعه و بررسی این مرحله به این دلیل که اغلب میان بیمار و خداوند صورت می گیرد، امری سخت و دشوار است. وی در شرح این مرحله می گوید:
چنانچه در مرحلۀ نخست موفق نشده باشیم واقعیت های غم انگیز را هضم کنیم و در مرحلۀ دوم بر خدا و مردم خشم گرفته باشیم، آنگاه به خود می گوییم شاید بتوانیم به نوعی به توافق برسیم، شاید که این واقعۀ محتوم به تعویق افتد. اگر خداوند بر آن است تا مرا از زمین بردارد و به درخواست های خشم آلود من وقعی نمی نهد، پس با زبان خوش پیش می روم، بلکه ترتیب اثر دهد.  بیمار بیشتر این قول و قرارها را که با خداوند گذاشته است، همچون رازی پنهان نگه می دارد، اما گاهی در مصاحبت های خصوصی یا اعترافات خود تلویحاً به آنها اشاره می کند. بسیاری از بیماران عهد می کنند که در قبال باز یافتن سلامتی خود و داشتن عمری طولانی تر، عمر خود را وقف خداوند کنند.

افسردگی 

بالاخره زمانی فرا می رسد که بیمار نیاز به عمل جراحی و بستری شدن های متمادی پیدا می کند و به تدریج نشانه های بیماری در وجود او ظاهر می شود. در این مرحله بیمار دیگر قادر به انکار بیماری خود نیست و احساس خشم و غضب او جای خود را به احساس زوال و در نتیجه افسردگی  می دهد. البته کوبلر راس میان دو نوع افسردگی تفاوت قائل می شود و معتقد است که برای برون رفت بیمار از این شرایط، باید میان این دو نوع افسردگی تمایز گذاشته شود. نوع اولِ افسردگی، افسردگی واکنشی است.
این نوع افسردگی نتیجۀ از دست دادن چیزی در گذشته است. از دست دادن توانمندی، شغل، قطع عضو و اختلال در شرایط خانواده از جمله علل بروز این نوع از افسردگی است.  اما نوع دیگر افسردگی، افسردگی مقدماتی یا افسردگی تدارکاتی  است که در آن بیمار برای پذیرش مرگ آماده می شود. این نوع از افسردگی بر خلاف افسردگی واکنشی، ناشی از پرداختن به امور پیش رو است. در این زمان بیمار خود را برای از دست دادن همه چیز آماده می کند. در واقع در این حالت بیمار می کوشد تا پذیرش مرگ را برای خود تسهیل کند. در این نوع افسردگی، توجه دادن بیمار به جنبه های مثبت زندگی و سعی و تشویق برای مبارزه با بیماری به معنای تلاش برای نادیده گرفتن مرگ محتوم است.

پذیرش

بر اساس نظریه کوبلر راس، پذیرش  آخرین مرحله از فرآیند رویارویی با مرگ است و تنها زمانی بیمار به این مرحله خواهد رسید که توانسته باشد با کمک دیگران از مراحل پیشین عبور کند. در این مرحله بیمار دیگر نه افسرده است و نه خشمگین. البته نباید گمان برد که این مرحله، مرحله خوشی است، بلکه این بازۀ زمانی تهی از هر احساسی است، گویی دیگر درد به پایان آمده و به گفتۀ یکی از بیمارانِ مورد مصاحبه، زمانِ فرا رسیده است. » واپسین استراحت پیش از سفری طولانی « اگر چه توضیحات کوبلر راس در تبیین این مرحله بسیار مبهم می نُماید، اما به نظر می رسد که وی میان تسلیم و پذیرش تفاوت قائل می شود و معتقد است آن دسته از بیماران که تا آخرین لحظه در جهت انکار مرگ با بیماری خود می جنگند، در انتها با این بیان  به واقع تسلیم مرگ می شوند. اما گروهی دیگر با پذیرش نزدیک شدن به زمان پایان زندگی  ،با بیان " دیگر از پا افتاده ام " ، شروع به دل کندن از علایق خود و این دنیا می کنند.

کوبلر راس این پنج مرحله را به عنوان سازوکار دفاعی انسان در مواجهه با شرایط سخت و خبرهای مصیبت بار معرفی می کند و بیان می دارد که اگر چه این مراحل به صورت جدای از یکدیگر مطرح شدند، اما در بسیاری از مواقع همپوشانی دارند؛ همچنین همۀ این مراحل دارای عنصری مشترک به نام امیداند. وی در این باره چنین می گوید:
واقع بین ترین و پذیرنده ترین بیماران هم روزنه ای برای امید باز گذاشته اند، امکان اینکه راه درمان قطعی وجود داشته باشد، یا داروی تازه ای کشف شود… یا پروژه تحقیقاتی در آخرین لحظه به نتیجه برسد. با همین بارقۀ امید است که بیمار می تواند هفته ها و ماه ها درد و رنج را تحمل کند.


2.نظریه دلبستگی بالبی

معروف ترین مدل درمانی برای همگان نظریه بالبی است، که به مطالعات وی بر سر جدایی و باز پیوست فرزندان و والدینشان بر می گردد. نظریه دلبستگی مدلی خطی-مرحله ای است که متمرکز بر رابطه فرد با عزیز از دست رفته اش است. شکستن مرزهای هیجانی و قطع ارتباط با فرد از دست رفته به واسطه فقدان، نیاز به سوگواری دارد. شکست در سوگواری به شدت با کنار نیامدن با فقدان ارتباط دارد. نیاز به تفکیک هیجانی( جدایی هیجانی) از فرد یا شیء از دست رفته ، هدف نهایی فرایند سوگ به حساب می آید. شکست در سوگواری می تواند نشانه سرکوب آسیب گونه ی احساسات باشد. نهایتا تفکیک( جدایی) باعث گسستن پیوندها و خاطرات با فرد یا شیء از دست رفته می شود.


3. نظریه رشدی اشنایدر

به نظر می رسد مدل رشدی اشنایدر که یک مدل فرایند هشت مرحله ای است مدل خوبی برای فقدان باشد. نظریه وی یک نظریه جامع رشدی است که به منظور رشد فردی در بافتهای استرس ، فقدان و سوگ به کار می رود. مدل رشدی اشنایدر شامل مراحل زیر است:

1. آگاهی از فقدان اولیه که عمدتا یک عامل فشار(استرسور) قوی به حساب می آید.

2. تلاش برای محدود کردن آگاهی از فقدان، متمرکز کردن انرژی روانی خود بر جنبه ها و خاطرات فرد از دست رفته ، استفاده از منابع درونی برای دفع کردن آنی عدم تعادل خویش.

3. تلاش برای محدود ساختن آگاهی بااستفاده از رهاسازی، که شامل تشخیص محدودیت های فردی با توجه به فقدان ، رها کردن اهداف تخیلی، فرضیات بی مورد و توهمات نامناسب است.

4. آگاهی از بافت فقدان که با عزاداری قابل تشخیص است. این مرحله سخت ترین مرحله مقابله است که با تنهایی ، رنج ، و احساس گناه مشخص می شود.

5. به دست آوردن دیدگاهی پیرامون فقدان، رسیدن به نقطه پذیرش و به سازش رسیدن در گذر زمان است.

6. فرمول بندی مجدد فقدان، حل فقدان، که با بازگشتن به فعالیت های روزمره و از سر گرفتن زندگی مشخص می شود.

7. فرمول بندی مجدد فقدان در بافت رشدی جدید که شامل کشف پتانسیل ها به جای محدودیت ها، دیدن مشکلات به عنوان چالش ها و ایجاد تعادل در خویش است.

8. تبدیل فقدان به سطوح یکپارچه که شامل ترکیب ابعاد شناختی، هیجانی ، فیزیکی ، رفتاری و روحی فرد است. رسیدن به پذیرش کامل فقدان و حل آن در خود است.


خلاصه و تنظیم : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی


جهت مطالعه بیشتر کلیک کنید:

- اختلال افسردگی چیست؟ علائم افسردگی کدامند؟

- انواع افسردگی

- رهایی از افسردگی شدید


بایدها و نبایدهای مشاوره در بحران خودکشی


بحران خودکشی


بایدهای مشاوره در بحران خودکشی


ارتباط و اعتماد برقرار کنید.

به وی احترام بگذارید.

ادعاهای فرد را جدی بگیرید.

آرام و درک کننده باشید.

توجه نشان دهید ، با دقت گوش کنید و از فرد درباره اینکه چه فکر و احساسی دارد سؤال های مناسب بپرسید.

به وی بگویید که می دانید افکار و احساساتش واقعی است.

اجازه دهید بتواند صادقانه در باره ی آنچه فکر و احساس می کند حرف بزند.

به فرد بگویید که به او توجه دارید و موضوع برایتان مهم است.

به جای دلسوزی همدلی نشان دهید.

به دانش ، مشاهدات، و احساسات خود اعتماد کنید.

به پیام های کلامی و غیر کلامی فرد توجه کنید.

از دسترسی فرد به اسلحه یا دارو اطلاع حاصل کنید.

عواقب خودکشی را برای فرد و خانواده اش ( ترجیحا به صورت سؤال باز) گوشزد کنید.

برنامه ای برای آنچه بعدا رخ می دهد، طرح کنید.


نبایدهای مشاوره در بحران خودکشی


خود را در خطر قرار ندهید.

اسلحه یا هر نوع سلاح مرگ آور دیگر را از دست فرد نقاپید.

مضطرب نشوید.

به فرد قول ندهید که در مواقعی که تماس با والدین یا دوستان ضروری است، رازدار باقی بمانید.

خودافشایی نکنید.

از قضاوت کردن یا ایجاد احساس گناه اجتناب کنید.

مسئله را کوچک جلوه ندهید.

نخندید یا فرد را شرمنده نکنید.

اورا به خودکشی ترغیب نکنید، نگویید که جرأتش را ندارد.

از کلمات می فهمم، می دانم، و چرا استفاده نکنید. زیاد نصیحت نکنید.

درباره خودکشی به منزله راهی که فرد برگزیده، بحث نکنید.

اعتقادات شخصی تان را درباره خودکشی بیان نکنید.

سعی نکنید کاملا فرد را تحت کنترل خود درآورید.

فرد را هنگام خطر حاد رها نکنید.

فرد را بدون اینکه در دسترس باشید ترک نکنید.

او را تنها و بدون حامی رها نکنید( حمایت نباید لزوما از جانب شما باشد).


نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی


بیشتر بخوانید : مداخله در بحران خودکشی

مداخله در بحران خودکشی


خودکشی (suicide)

خودکشی اقدامی است آگاهانه با سر انجام مرگبار که به وسیله خود فرد و با آگاهی از این سر انجام رخ می دهد. دونوع خود کشی را می توان در نظر گرفت : 1) خود کشی ناکامل   2) خودکشی کامل


آمار خود کشی در جهان

برپایه گزارش های سازمان جهانی بهداشت، نرخ متوسط خودکشی جهانی 15 در 100 هزار نفر است که 4 الی 6 درصد مرگ و میر را به خود اختصاص می دهد. در سطح جهان روزانه 1000 نفر در اثر خودکشی فوت می کنند و اقدام به خودکشی یا شبه خودکشی 8 تا 10 برابر شایع تر از موارد خود کشی می باشد.


آمار خودکشی در ایران سال 98

طبق خلاصه سالنامه پزشکی قانونی، در سال ۹۸، ۵۱۴۳ نفر خودکشی کامل داشتند که از این تعداد ۳۶۲۶ نفر از آنها مرد و ۱۵۱۷ نفر از آنها زن بودند، این درحالیست که در سال ۹۷ طبق این گزارش، ۵۱۰۱ نفر بر اثر خودکشی کامل فوت کردند. ایران با نرخ 6 خودکشی در 100 هزار نفر در رتبه 58 ام قرار دارد. تحقیقات نشان داده است که در تمام جوامع، چه در ایران و چه در سایر کشورهای دیگر، خودکشی منجر به فوت در مردان از زنان بیشتر است، اما اقدام به خودکشی در جمعیت زنان بالاتر است که ممکن است زنان برای جلب توجه یا ترساندن، تعداد اندکی قرص بخورند و حالشان هم خوب شود، اما باید این را هم در نظر گرفت که برخی سموم مهلک‌ هستند و مرگ‌آوری زیادی دارند و نباید به راحتی در دسترس مردم قرار گیرند.

معمولا در آمارها فقط موارد منجر به فوت ثبت می شود و موارد اقدام به خودکشی بسیار بیشتر از آن و بسته به روش به کاررفته و در استان های مختلف از 2 تا 50 برابر موارد خودکشی منجر به فوت ، اقدام به خودکشی وجود دارد. بیشترین روش خودکشی منجر به فوت:

1. حلق آویز کردن خود که 42% از موارد

2. خودسوزی که حدود 30% از موارد

3. و نهایتا مسمومیت با قرص و سموم که حدود 13% از موارد را شامل می شود.

اما بیشترین روش اقدام به خودکشی با استفاده از قرص و سموم است. در دنیا معمولا زنان 3 برابر مردان دست به خودکشی می زنند اما مردان 3 برابر زنان در خودکشی موفق می شوند. در ایران مردان حدودا  2 برابر زنان خودکشی کامل دارند. همچنین در ایران بیشترین موارد خودکشی مربوط به سنین 14 تا 25 سال است و بر خلاف کشورهای دیگر خودکشی در بین سالمندان بسیار اندک است. 70% از کسانی که خودکشی می کنند قبلا دیگران را از قصد خود مطلع می سازند.


عوامل خطر خودکشی ( Risc factors )


1. عوامل خطر ساز زیستی روانی

  • اختلالات روانی به ویژه اختلالات خلقی، اختلالات اضطرابی، اسکیزوفرنی ،و اختلالات شخصیتی خاص
  • اختلال سوء مصرف الکل یا مواد
  • مشکل در سازگاری با تغییرات و رویدادها
  • ناامیدی
  • تکانشی بودن یا تمایلات پرخاشگرانه
  • سابقه رویدادهای آسیب زا
  • بیماری های جسمانی شدید
  • سابقه اقدام به خودکشی
  • سابقه خودکشی در خانواده

2. عوامل خطر ساز محیطی

  • مشکلات و شکست های تحصیلی
  • بیکاری و مشکلات مالی
  • مشکل در روابط اجتماعی یا از دست دادن جایگاه اجتماعی
  • شکست در روابط عاطفی
  • دسترسی آسان به وسایل مرگبار
  • بروز خودکشی های محلی ( منطقه ای) که اثر سرایتی دارند

3. عوامل خطر ساز فرهنگی اجتماعی

  • کمبود حمایت اجتماعی و احساس انزوا
  • باورهای نادرست درباره رفتار کمک خواهی
  • موانع دسترسی به مراکز خدمات بهداشت روانی
  • باورهای نادرست درباره خودکشی
  • قرار گرفتن در معرض اخبار خودکشی


منابع حمایتی      

1. منابع شخصی  : پیشرفت های مثبت در زندگی / بینش قوی / کنترل مناسب و وجود عاطفه      

2. منابع اجتماعی : تفاهم خوب / مشارکت اجتماعی / نگرانی و توجه خانواده    


باورهای نادرست در مورد خودکشی


1. کسانی که در مورد خودکشی بحث می کنند به آن اقدام نمی کنند.

2.خودکشی همیشه بدون هشدار قبلی صورت می پذیرد.

3. فقط افراد متعلق به طبقه خاص خودکشی می کنند.

4. تعلق به گروه مذهبی ویژه ، پیش بینی کننده خوب عدم اقدام به خودکشی در اشخاص است.

5. همه کسانی که خودکشی می کنند، افسرده اند.

6. فرد دارای بیماری جسمانی و در شرف مرگ ، خودکشی نمی کند.

7. خودکشی نشانه جنون است.

8. تمایل به خودکشی ارثی است.

9. خودکشی توسط فصول ، اقلیم جغرافیایی ، جبهه های هوا، امور کیهانی مثل لکه های خورشید و صور ماه تحت تأثیر واقع می شود.

10. افراد خودکشی کننده به طور آشکار خواهان مرگ هستند.

11. سؤال کردن از فرد در مورد خودکشی اشتباه است.

12. کسانی که از روش های کم خطر استفاده می کنند، در مورد کشتن خود جدی نیستند.


فنون پی بردن به افکار و قصد خودکشی از طریق مصاحبه بالینی


تضعیف شرم : در این روش ضمن نشان دادن توجه مثبت نامشروط سؤال باید به گونه ای پرسیده شود که مراجع احساس کند درمانگر شرایط درد آور او را درک کرده است. تأکید بر مشکلات مراجع و به دنبال آن طرح سؤال مرتبط با خودکشی ، احساس شرم را کاهش می دهد. 

نمونه سؤال:

"- به من گفتی که شدیدا مخالف خودکشی هستی، اما با توجه به تمام مشکلاتی که برایم گفتی آیا اخیرا به فکر خودکشی افتاده ای حتی برای چند لحظه ( دقیقه) بوده باشد؟"

تکنیک طبیعی سازی : یکی از روش های مؤثر برای مقابله با مقاومت ها و ترس های درمانجو در مورد خودکشی و در عین حال روشی مطلوب برای " دور زدن " آنها استفاده از تکنیک" طبیعی جلوه دادن" موضوع و افکار خودکشی است. از این تکنیک می توان برای پیش کشیدن و ورود به هر موضوع " حساسی" در طول مصاحبه استفاده کرد. در این روش مراجع در می یابد که افراد بسیاری هستند که درد های روانی، افکار و احساسات مشابهی را تجربه می کنند و او در این مورد "تنها" نیست.

نمونه سؤال:

"- وقتی آدمها تحت فشار زیادی قرار می گیرند، گاهی به فکر کشتن خود می افتند، آیا شما تاکنون به فکر خودکشی افتاده اید؟ ( شما چقدر به خودکشی فکر کرده اید؟)

یا :" بعضی از مراجعین من می گویند، گاهی اوقات افسردگی و غم آنها چنان شدید است که به فکر خودکشی می افتند، آیا شما نیز تاکنون به این فکر افتاده اید؟ یا شما چقدر به خودکشی فکر کرده اید؟"

نکته: در تکنیک تضعیف شرم روی مشکلات مراجع تمرکز می کنیم اما در تکنیک طبیعی سازی از نُرم ها صحبت می شود( مردم ، آدمها و ...).

مفروضه های ملایم : زمانی از این تکنیک استفاده می کنیم که نمی خواهیم به یکباره سراغ افکار خود کشی برویم و آرام آرام از سؤال های کم خطر تر استفاده می کنیم.

نمونه سؤال:

- چند وقت یکبار با همسرت جر و بحث می کنی؟

- چند وقت یکبار ...

- چند وقت یکبار فکر خود کشی به ذهنت می افتد؟

- به چه روش های دیگری برای خودکشی فکر کرده ای؟

موارد منع استفاده از تکنیک مفروضه های ملایم : بیمارانی که قصد خوشحال کردن یا علاقمند کردن شما را دارند برای مثال اختلال شخصیت هیستریونیک و اختلال شخصیت وابسته.

تشدید نشانه : خاستگاه این تکنیک در این نکته نهفته است که در بسیاری از موارد دیده شده است که بیماران و مراجعین، دفعات و یا مقدار یک رفتار مشکل آفرین را کمتر از آنچه هست گزارش می کنند. از این رو در این تکنیک درمانگر با بیان یک عدد بسیار بالا، مراجع را تشویق می کند تا تعداد و مقدار واقعی را بیان کند.

نمونه سؤال:

- تاکنون چند بار همسرت را زده ای، ده بار ف بیست بار یا بیشتر از اینها...

- در روزی که افکار خودکشی به ذهنت می آیند، چقدر از روز را به آن فکر می کنی؟ 50%؟ 80%؟


مشاوره در بحران خودکشی

به طور کلی در مداخلات بالینی در مورد مراجعان متمایل به خودکشی دو رویکرد وجود دارد:

اول تثبیت کوتاه مدت است. اداره کردن های خیلی خاص و راهبردهای مداخله در بحران برای این مراجعان وجود دارد تا آنها را زنده نگه دارد. هدف این نوع مداخلات، ممانعت از مرگ یا آسیب و رساندن مراجع به حالت سکون و آرامش است.

دوم، توجه به آسیب پذیری های روانشناختی زیر بنایی مراجع، اختلالات روانی، استرسور و عوامل خطر .  با این حال فقط پس از اینکه مراجع با استفاده از راهبردهایی از میان دسته اول رویکردها تثبیت شد، کار مداوم مشاوره می تواند شروع شود.

باوری که وسیعا توسط متخصصان خودکشی پذیرفته شده، این است که بسیاری از اشخاص متمایل به خودکشی آرزوی مرگ ندارند بلکه فقط نمی توانند ادامه ی زندگی در شرایط فعلی ناراحتی روانشناختی را تصور کنند. در حقیقت بحران های خودکشی نوعا نتیجه ی حالت موقت ، برگشت پذیر و دوسوگرایانه است.


نسخه هفت مرحله ای رابرت برای مداخله در بحران خودکشی

1. ارزیابی روانشناختی و میزان کشنده بودن

  • هرچقدر شرایط فرد سخت تر باشد ، فرد قدرت بیشتری برای خودکشی دارد. برای مثال فردی که از یک بیماری مهلک یا شرایط دردناک رنج می برد، می تواند قصد قوی داشته باشد.
  • ارزیابی میزان قوی بودن قصد خودکشی ( برای مثال فرد حاضر در بحران طرحی دارد؟ چقدر طرح عملی است؟ آیا روشی در ذهنش برای انجام طرح دارد؟ چقدر روش کشنده است؟ آیا فرد دسترسی به یک وسیله خود آسیب زن مثل دارو یا اسلحه گرم دارد یا خیر؟)
  • بررسی عوامل خطر مشخص : آیا فرد از لحاظ اجتماعی منزوی است؟ آیا افسرده است؟ آیا عزیزی را از دست داده یا یک فقدان خاص مثل طلاق یا بیکاری داشته است؟

2. رابطه را به سرعت ایجاد کنید.

مانند هر مداخله حرفه ای ، در بحران خودکشی رابطه در سایه خلوص ، احترام و پذیرش مراجع ایجاد می شود. همچنین در این مرحله است که صفات، رفتارها و نقاط قوت اساسی شخصیتی مداخله گر در بحران پیش کشیده می شود تا در مراجع اعتماد و اطمینان را القا کند. تعدادی از مهمترین این صفات شامل ارتباط چشمی خوب، نگرش غیر قضاوت گرایانه ، خلاقیت، انعطاف، نگرش مثبت روانشناختی، تقویت پیشرفت های جزئی و تاب آوری می باشد.

  • با مراجع بمانید : به دلیل اینکه روابط درمانی در امنیت و برآورد مثبت مراجع مهم است، مشاورانی که کوچکترین رابطه مثبت درمانی را با مراجع دارند باید تلاش کنند تا در تمام مرحله ارزیابی خطر با مراجع باقی بمانند. واگذاری مراجع به متخصص بالینی دیگر به ندرت مفید است به دلیل اینکه مراجع می تواند قصد خودکشی را انکار کند.
  • انتقال متقابل را مدیریت کنید : مراجعان متمایل به خودکشی خیلی احتمال دارد که هیجانات انتقال متقابل را در مشاور ظاهر کنند شامل ترس ، اضطراب ، و خشم ( این چه شانسیه مراجع من باید خودکشی گرا باشه)، درماندگی ، دفاعی بودن، بیش از حد مراقب بودن، یا تسلیم شدن.  هر اقدامی که ناشی از واکنش های هیجانی مشاور باشد به جای اینکه به نفع مراجع باشد، خطرناک است.
  • به عنوان مشاور این را عادی کنیم که افکار خودکشی نسبتا رایج هستند تا مراجع به طور باز و صادقانه در مورد خودکشی صحبت کند. صحبت کردن در مورد افکار خودکشی می تواند خطر خودکشی را کاهش دهد.
  • همچنین مهم است که احساس شرم و گناه که اغلب همراه با اعتراف به افکار خودکشی است را بهنجار کنیم. برای مثال ممکن است مشاور بگوید: " وقتی افراد، این طور احساس آشفتگی می کنند آنها گاهی در مورد خودکشی فکر می کنند".
  • خیلی مهم است که به آهستگی و با آرامش صحبت کنیم و از جملات اخباری کوتاه استفاده کنیم ، به جای اینکه از جملات سؤالی که در آن تن صدا در آخر جمله بالا می رود استفاده کنیم. تن پایین ، جملات کوتاه و سرعت کم موجب ارتباط امن، با کنترل و آرام می شود.

3. مشکلات اصلی تا بحران های ناگهانی را بشناسید.

مداخله در بحران بر روی مشکلات فعلی مراجع تمرکز می کند که اغلب آنهایی هستند که بحران را تسریع می کنند. مشاور باید در ذهن خود بپرسد، چه چیزی باعث شده امروز به فکر خودکشی بیافتد؟ به عبارتی بحث آخرین کاه مطرح است. یعنی در ترازوی مرگ و زندگی ، یک کاه در کفه مرگ، ممکن است فرد را به عدم زندگی تشویق کند. اجازه دادن به مراجع برای تعریف داستانش و گوش دادن به او ، برای حل بحران خودکشی اهمیت دارد. مشاور نباید خودکشی را به عنوان یک گزینه تایید کند بلکه باید در عوض تایید کند که از " نظر مراجع" تنها گزینه است. 

برای مثال مشاور ممکن است بگوید: "من می بینم که شما احساس می کنید شرایط شما به هم ریخته و من می فهمم از جایی که شما نشسته اید شما نمی توانید راهی غیر از خودکشی ببینید. برای من واضح است که شما در چنان رنج روانشناختی مهیبی هستید که احساس می کنید نمی توانید با روزی دیگر روبرو شوید."

به هیچ وجه از کلمه "حق دارید" استفاده نکنید. مهم این است که مکالمه را در این جای منفی و ناامیدانه رها نکنید. فاکتورهای ضروری برای ادامه دادن این مکالمه در مرحله پنجم توضیح داده شده است.

سعی کنید همه چیز را آرام کنید. دوسوگرایی( شک بین مرگ و زندگی) که خودکشی را فرا گرفته یک تیغ دو لبه است. دوسوگرایی مراجع  به مشاور فرصت مداخله می دهد اما بودن در این حالت اضطراب زیادی ایجاد می کند که می تواند مشاور را تحت فشار قرار دهد. مراجعان مضطرب وقتی در مورد طرح های خودکشی صحبت می کنند ، تندتر و با عجله صحبت می کنند. در این مواقع بهتر است مشاور بگوید: " درسته ، تو مجبور نیستی با عجله ماجرا را تعریف کنی، من گوش خواهم کرد. یک نفس عمیق بکش و به من بگو می خواهی به چه چیز گوش دهم."

سعی کنید با ایجاد یک چشم انداز درمانی ، زمان بخرید. برای مثال مشاور می گوید:" تو به من گفتی که در مورد پریدن از بالای گاراژ در آخر این هفته که همه بیرون هستند و پارکینگ خالی است فکر می کنی ،من واقعا می خواهم بدانم که چرا آن باید آخر این هفته انجام شود ما هر دو با اطمینان می توانیم توافق داشته باشیم که گاراژ در طی ماه بعد هم آنجا خواهد بود درسته؟ و ما می توانیم خودکشی را تا آن زمان به تعویق بیاندازیم. این تاخیر به ما مقداری زمان می دهد که ببینیم آیا می توانیم به راه حل های دیگری برسیم یانه".

نمی گوییم که صد درصد به راه حلی می رسیم. این مداخله به خصوص برای فردی که در همان لحظه در حال خودکشی است بسیار مفید است.

سعی کنید پیام را شناسایی کنید. کشف پیام های خودکشی مهم است زیرا تا حد زیادی اساس مداخله را مشخص می کند. پیام های خود کشی در سه دسته جای می گیرند:

الف . برای برخی تلاش های خودکشی یک راه است که به دیگران بفهمانند که چقدر رنج روانشناختی آنها غیر قابل تحمل است.

ب. برای دیگران خودکشی راهی برای کنترل سرنوشت خود، کنترل اعمال دیگران با اقدام یا تهدید به خودکشی و یا به دست گرفتن کنترل است زمانی که دنیا پر هرج و مرج و غیر امن است.

پ. برای برخی دیگر که رنج شدیدی از موقعیت فعلی یا رنج پیش بینی شده در اثر یک موقعیت در آینده دارند. خودکشی راهی برای اجتناب از این سرنوشت است.


4. احساسات و هیجانات مراجع را مدیریت کنید.

در افراد متمایل به خودکشی هیجانات متفاوت زیادی به طور همزمان رخ می دهند مثل : آشفتگی حاد، از خود بیزاری ، احساس گناه یا شرم، ناتوانی برای حل مسئله.

سعی کنید تخلیه هیجانی را تشویق کنید. اجازه دادن به مراجع برای اینکه بتواند احساساتش را در یک مکان امن و بدون قضاوت شدن تجربه و ابراز کند، می تواند به مراجع متمایل به خودکشی کمک کند که احساساتش را مدیریت کند. حتی شواهدی وجود دارد که نشان می دهد تخلیه هیجانی می تواند بحران خودکشی را به اندازه ی کافی خنثی کند و اجازه دهد مداخلاتی مانند قراردادبستن و حل مسئله انجام شود.

"ادوین شنیدمن"پدر خودکشی شناسی اصطلاح درد روانی را برای رنج شدید بیماران متمایل به خودکشی ابداع کرد. زیر هر بحران خودکشی درد هیجانی یا جسمی ای است که برای فرد غیر قابل تحمل ، غیر قابل گریز و پایان ناپذیر به نظر می رسد. مشاور به منظور حمایت مؤثر بایستی این ناامیدی هیجانی و عاطفی غیر قابل تحمل را تایید کند.

5. جایگزین ها را کشف کنید.

افراد متمایل به خودکشی اغلب در تشخیص دلایلی که برای زندگی دارند یا جایگزین هایی که برای شرایط جاری دارند شکست می خورند. کشف جایگزین ها به معنی ارائه نصیحت یا پاسخ نیست. همچنین مهم است که مشاور زودهنگام به سراغ این مرحله نرود. در این مرحله مشاور بایستی جنگ قدرت را به حداقل برساند تا مراجع حالت تدافعی نگیرد. چون هر جمله ای که مشاور بر خلاف خودکشی بگوید، ممکن است مراجعی که در مورد خودکشی مطمئن نیست ، حالت تدافعی گرفته و جمله ای در تایید خودکشی بیان کند. بهتر است مشاور بگوید :" من می فهمم که خودکشی یک گزینه است که به روی تو باز است من قبول ندارم که آن بهترین گزینه است. بنابراین بگذار خودکشی را روی میز بگذاریم و آن را طرح 1 بنامیم آن روی میز است حال بیا طرح 2 و 3 را مطرح کنیم."

از آنجا که تلاش های گذشته مراجع برای حل مسئله به طور واضح با موفقیت های اندکی همراه بوده است، بهبود مهارت های حل مسئله باید الآن در نقطه تمرکز باشد. همچنین انجام یک مصاحبه انگیزشی می تواند کمک کننده باشد تا مراجع تفاوت بین آن طوری که می خواست زندگی کند و آن طوری که زندگی می کند را تشخیص دهد و بدین ترتیب برای تغییر رفتار با انگیزه شود. حمایت اجتماعی مناسب را به کار گیرید. الزامات اخلاقی ایجاب می کند که از هر کمک تخصصی یا شخصی که می تواند مراجع را زنده نگه دارد استفاده شود. مراجع باید تشویق شود تا فهرستی از افراد حمایت کننده درست کند و شبکه های اجتماعی حمایت را برای کمک های ممکن کشف کند. مهم است که مشاوران در مورد شبکه های حمایتی گمانه زنی نکنند.

مشاور باید تأمین کننده امید برای مراجع باشد. روش های امید بخشی بستگی به موضع درمانی و نظری مشاور دارد اما مهم این است که با کوچک جلوه دادن بحران صورت نگیرد. برای مثال مشاور می تواند بگوید: " من می دانم که تو در حال حاضر احساس ناامیدی می کنی من باید به تو بگویم که از جایی که من نشسته ام باور ندارم که موقعیت ناامیدکننده است ،من امیدوارم که راهی غیر از خودکشی وجود داشته باشد که معتقدم اگر با هم کار کنیم می توانیم آن را پیدا کنیم من مایلم وقتی که ما در حال کار کردن با مشکلات هستیم با تو بمانم".

6. طرح عمل جامع را تکمیل کنید.

مشخص شود که ارزیابی مداوم خطر چند وقت به چند وقت و توسط چه کسی بایستی انجام شود. آیا نیاز به ارزیابی روانپزشکی برای درمان یک اختلال روانی زیربنایی وجود دارد یا خیر. یک بخش از طرح جامع ، طرح مدیریت رفتاری کوتاه مدت است که هدف آن ایجاد گام های کوچکی است که می تواند تاثیر بزرگی بر کیفیت زندگی مراجع داشته باشد. مهم است که گام های طرح برای مراجع قابل انجام باشد.

دو سوال کلیدی:

اگر تو قادر به انجام "الف" در طی چند روز آینده بودی آیا آن را به عنوان علامت پیشرفت تلقی می کردی؟

آیا با توجه به حسی که داری فکر می کنی "الف" چیزی خواهد بود که تو در طی چند روز آینده بتوانی  آن را انجام دهی؟

هدف عمده از انجام رفتارهای کوتاه مدت برای درمانجو می تواند این موارد باشد: کاهش انزوای اجتماعی ، افزایش رویدادهای مثبت ، درگیر شدن در فعالیت با احتمال موفقیت بالا، افزایش فعالیت های جسمی ، افزایش رفتارهای خود مراقبتی و آرام سازی خود.

در صورت وجود اتحاد درمانی قوی ، مشاور می تواند از قرارداد خودکشی - هرگز استفاده کند، که به موجب آن مراجع قول می دهد که تا دوره ی زمانی خاصی در فعالیت های خودکشی درگیر نخواهد شد.

استفاده از طرح های امنیت : طرح های امنیت بایستی نوشتاری بوده و نوعا شامل نام و شماره تلفن افراد حامی است که فرد موافقت کرده که با آنها تماس گرفته شود. برای مثال :

الف) اگر من شروع به اضطراب کنم ، قدم خواهم زد.

ب) اگر آن نتواند به من کمک کند من با دوست الف با شماره تلفن ... تماس خواهم گرفت.

پ) مرحله بعدی من...

همچنین از مراجع خواسته می شود که موانعی را که ممکن است در مسیر تکمیل طرح امنیت ایجاد شود را تصور کنند و راهبردهایی را برای غلبه بر موانع در نظر بگیرند. طرح امنیت برای افرادی که به طور بالقوه تمایل به خودکشی دارند و در محیط های بستری نیستند ضروری است.

7. پیگیری کنید.

نوع پیگیری مورد نیاز بستگی به درجه خطر دارد. مداخله گران در بحران باید یک قرارداد پیگیری با مراجع ببندند تا مطمئن شوند که بحران در حال حل شدن است و وضعیت پس از بحران مراجع را ارزیابی کنند.


نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی

ارائه خدمات مشاوره فردی، تحصیلی، اعتیاد، پیش از ازدواج، خانواده ، و کودک

شماره تماس: 09305785683


کلیک کنید بایدها و نبایدهای مشاوره در بحران خودکشی


جهت مشاهده ویدئوهای انگیزشی و موفقیت کلیک کنید : نماشا ، نگاه نو

اصول مداخله در بحران


تصاویر بحران بلایای طبیعی


خصوصیات بحران

بحران عدم تعادل روان و اختلال درونی است که به دنبال حوادث تنش زا و عوامل تهدید کننده اتفاق می افتد. بحران وضعیتی است که فرد در نتیجه رویدادی غیر منتظره و بالقوه تهدید کننده و یا یک انتقال رشدی دشوار ( مثل بحران هویت دوران نوجوانی ) ،تعادل هیجانیش را از دست می دهد. عدم تعادل ، آشفتگی ، و گم گشتگی واکنش های هیجانی افراطی در مواقع بحران هستند و در نتیجه فرد دچار احساس گناه ، ناامیدی، کاهش عزت نفس، و افسردگی می گردد. چیزی که بحران را بحران می کند خود آن حادثه و اتفاق نیست بلکه واکنش افراد به آن رویداد است که بحران را می سازد. افراد بسته به سن ، تجارب ، موقعیت ، سبک زندگی ، و مهارت های مقابله ای ،در یک موقعیت ممکن است واکنش های متفاوتی نسبت به شرایط بحرانی نشان دهند. تفاوت استرس و بحران در این است که استرس ها تداوم دارند ، از این رو افراد به نوعی یاد می گیرند که چگونه با آنها روبرو شوند و یا اینکه به زندگی با استرس عادت می کنند، اما بحران ها به طور معمول غیر منتظره و غیر قابل پیش بینی هستند و شدت آنها نسبت به استرس ها بیشتر است.


تاریخچه مدیریت بحران در جهان

در اوایل دهه 1940 در قالب روانپزشگی پیشگیری ، نظریه بحران به جهت حفظ سلامت روان فرد و جلوگیری از بیماری های روانی مطرح شد. که در این مورد به نظریه روانکاوی ساختار دادند و آن را برای کمک به افرادی که در طول زندگی دچار تنش و استرس بالا می شوند، به کار بردند. از چهره های شاخص در روانپزشگی پیشگیری اریک لیندمان می باشد. اریک لیندمان پس از حادثه آتش سوزی ( 1943 در بوستون) در کلوپ شبانه کوکنت گرو  و مشاهده بازماندگان حادثه  که دچار ترس و اندوه فراوان شده بودند بیان کرد که وقتی اتفاق تنش زا و بحرانی برای افراد پیش می آید افراد به دو صورت واکنش نشان می دهند: 1) با موقعیت کنار می آیند 2) توان روبرو شدن و کنار آمدن با مشکل را ندارند و تعادل و سلامت روان آنها به هم می ریزد.

مشاهدات لیندمان پایه ای شد برای ایجاد ساختار تئوریک در درک رفتار انسانی برای افرادی که در مواجهه با بحران ها دچار تنش و استرس می شوند. به طور کلی لیندمان نگاهش جامعه نگر بوده و برنامه ای هم که برای مقابله با بحران ارائه داد ، به پروژه ولسی معروف شد ، که اساس این پروژه دریافت کمک های روانی اولیه برای برخورد با بحران یا واقعه تنش زای غیر منتظره بود. همچنین در اوایل دهه 1940 تا سال 1960 فردی به نام جرالد کاپلان ، نظریه بحران را برای مقابله با بحران تعریف کرد . نگاه کاپلان متمرکز بر بیماری های روانی بود و  مبنای کارش را بر اساس مفاهیم روانپزشکی پیشگیری قرار داد و بر این اساس پیشگیری نوع اول ، دوم ، و سوم را تعریف کرد. 

پیشگیری نوع اول : وسیله ای است برای ارتقاء سلامت روان، بهداشت روانی افراد ، و کاهش بیماری های روانی. کاپلان معتقد است که در این نوع پیشگیری دو دسته عوامل هستند که می توانند در خدمت مقابله با بحران قرار گیرند. 1) عوامل اجتماعی   2) عوامل حاکم بر ارتباط بین فردی افراد

عوامل اجتماعی در زمینه کار با گروه های اجتماعی و سیاسی هستند در جهت نیل به اینکه اصلاحات مورد نیاز جامعه انجام شود. این اصلاحات حتی می تواند شامل اطلاع رسانی و آموزش در زمینه های مورد نظر باشد. برای مثال کمبود مسکن، نداشتن شغل، و نبود خدمات بهداشتی نوعی بحران محسوب می شود و در اینجا گروه های اجتماعی ، سیاسی، و دولت می توانند در این زمینه ها اصلاحاتی را ایجاد کنند. عامل دوم در زمینه مقابله با بحران هایی مثل مرگ ، بیماری ، و از دست دادن شغل است که به عوامل ارتباطی بر می گردد.

پیشگیری نوع دوم : وسیله ای برای کاهش تعداد موارد موجود بیماری های روانی است. یعنی اتفاقی افتاده و ما کارهایی انجام می دهیم تا از شیوع و تداوم آن جلوگیری کنیم. در پیشگیری نوع دوم از طریق برنامه ریزی ، مراجعه به موقع ، تشخیص و درمان فوری سعی می کنیم موارد مشکل کاهش پیدا کند. کاپلان عقیده داشت که اکثر بیماری های روانی حاد و کوتاه مدت هستند و باید خدمات درمانی آنها هم کوتاه مدت و سریع باشد که شامل مداخله اولیه در بحران می شود. 

پیشگیری نوع سوم : میزان ناتوانی های مزمن که بعد از وقوع بیماری های روانی مورد بررسی قرار می گیرد که در این مرحله کاپلان عقیده دارد که برای بهبود افراد باید توانبخشی صورت گیرد. خدمات توانبخشی( جسمی و  روانی) برای اکثر مشکلات و بحران ها انجام می شود. 

در واقع هسته پیشگیری نوع اول آموزش است . در پیشگیری نوع دوم تشخیص به موقع که در بطن آن آموزش هم وجود دارد به همراه درمان فوری مد نظر است. پیشگیری نوع سوم ، نوع اول و دوم را نیز در خودش داردو سخت تر است، چون توانبخشی برای بهبود افراد است و همزمان باید پیشگیری نوع دوم و اول را نیز انجام داد تا افراد بیشتری مبتلا نشوند.


تعریف مداخله در بحران

استفاده کوتاه مدت از مهارت ها و راهبردهای اختصاصی است برای کمک به افرادی که دچار بحران شده اند به جهت مقابله با آشفتگی ها و ناراحتی های ناشی از شرایط و رویدادهای اضطرابی خاص. با توجه به همین تعریف می توان گفت که مداخله در بحران رویکردی رهنمودی، کوتاه مدت ، مستقیم و فعال است که با فاصله کوتاهی بعد از بحران باید صورت گیرد. 


انواع بحران از نظر ماهیت

در کل 6 نوع بحران عاطفی وجود دارد :

1) بحران های وضعیتی

بحران هایی هستند که ناشی از فقدان آگاهی های لازم می باشد مثل اینکه فرد بلاتکلیف و سردرگم است . نمی داند چه شغلی انتخاب کند و یا اینکه نمی داند برای درمان علائم خود پیش چه متخصصی برود ( علائم به سختی قابل تشخیص است) و یا اینکه در شرایط مختلف زندگی نمی داند چطور انتخاب کند و تصمیم بگیرد. کمک به این افراد از طریق بخصوص درمان های راه حل محور به راحتی صورت می گیرد و با یک سری ارائه اطلاعات فرد از سردرگمی بیرون می آید. ولی بایستی توجه داشت که گاهی این بلاتکلیفی به سایر جنبه های زندگی فرد هم سرایت کرده است برای مثال یک جوان سردرگم در زمینه تحصیل و اشتغال ممکن است مشکلش را به جنبه های دیگر تعمیم دهد و فرد دچار بحران شود، که در این زمینه هم با ارائه اطلاعات و روشن کردن نکات مثبت فرد برای او ، مشکلش حل می شود.

2) انتقال های قابل انتظار زندگی

لفظ قابل انتظار بودن از حیث شایع بودن و مشکلات متعاقب آن مطرح می شود. این نوع بحران ، بحران های هنجاری و رشدی هستند که در بیشتر جوامع شایع است مثل مشکلات میانسالی و پیری ، تغییرات شغلی در میانسالی، تغییر مدرسه ، طلاق، بیماری لاعلاج

3) استرس های تکان دهنده

این نوع بحران عاطفی در نتیجه موقعیت های استرس زای بیرونی که غیر منتظره ، غیر قابل کنترل و از نظر هیجانی و عاطفی درهم کوبنده است به وجود می آید مثل مرگ ناگهانی یک عزیز ، قربانی خشونت یا تجاوز شدن، به طور ناگهانی ورشکسته شدن یا از دست دادن پایگاه اجتماعی ، تصادفات شدید ، و جنگ.

4) بحران های رشدی

در دوران های گذار زندگی ممکن است یک سری بحران های عمومی را تجربه کنیم و این بحران ها بیشتر منعکس کننده موضوعات وابستگی ، هویت جنسی ، تضاد ارزش ها ، صمیمیت عاطفی، و سطح خویشتن داری فرد است. بحران های رشدی به فرایند رشد و گذر از مراحل مختلف زندگی مربوط می شود و معمولا در الگوهای ارتباطی و یا مراحل حساس رشدی تظاهر پیدا می کنند. برای مثال از دست دادن مکرر شغل به دلیل اینکه فرد در کنار آمدن با سرپرستش ناتوان است. در اینجا فرد مهارت برقراری ارتباط مؤثر ، تحمل و خویشتن داری لازم را ندارد.

5) بحران های ناشی از آسیب روانی

بحران های عاطفی که در نتیجه آسیب روانی که از قبل موجود بوده، تسریع و تشدید شده اند. یعنی از قبل کارکرد روانی فرد مختل بوده و الآن مهارت مقابله فرد با موقعیت استرس زا ضعیف و دچار مشکل است و باعث می شود که موقعیت استرس زا تبدیل به یک بحران شود.

6) فوریت های روانپزشکی

موقعیت های بحرانی که در آن عملکرد کلی فرد دچار اختلال شدید شده و فرد قادر به مواظبت از خود و حفظ مسئولیت پذیری نیست. به عبارت دیگر فرد می تواند برای خود و دیگران خطرناک باشد. مثل کیس های خودکشی و یا افرادی که از مواد روان گردان استفاده می کنند.

طبقه بندی بحران های عاطفی به مشاور در درک بهتر ماهیت بحران و ارائه بهترین روش مداخله برای موقعیت بحرانی مورد نظر کمک می کند.


مراحل بحران از دید کاپلان

هم لیندمان و هم کاپلان هر دو معتقدند که افراد در مقابل بحران و حادثه ، دو واکنش بیشتر ندارند، یا انطباقی عمل می کنند یا غیر انطباقی. انطباقی ها شیوه های مسئله گشایی و حل مسئله را در مقابله با بحران ها ارائه می دهند. غیر انطباقی ها ، عوارض بحران برایشان می ماند و در مراحل بعدی و در بحران ها و اتفاقات بعدی این عوارض را با خود دارند و به صورت بزرگتر و شدیدتری نشان می دهند. به همین دلیل کاپلان مراحل بحران و بحث پیشرفت را مطرح می کند.


مرحله اول : تهدید یا واقعه ای که پیش می آید باعث ایجاد اضطراب شده و شخص شروع تنش را تجربه می کند. برای حل بحران و مقابله با آن از روش های رایج حل مسئله استفاده می کند تا بتواند تعادل هیجانی از دست رفته را جبران کند. حال اگر تلاش فرد در این مرحله مؤثر واقع نشود فرد به مرحله دوم ورود پیدا می کند.

مرحله دوم : در این مرحله به خاطر شکست راهبردهای مسئله گشایی ،تزلزل و از هم پاشیدگی در فرد افزایش پیدا می کند. در این صورت فرد برای رسیدن به تعادل و آرامش ،به روش های آزمون و خطا دست می زند. به عبارت دیگر خود را به آب و آتش می زند و می گوید هر کاری از دستم بر می آید انجام دهم. در واقع در این مرحله معمولا فرد نتیجه ای نمی گیرد و اوضاع وخیم تر می شود و فرد برای ورود به مرحله سوم آماده می شود.

مرحله سوم : فرد می گوید که باید از یک متخصص کمک بخواهم . اگر در این مرحله موفق شود و بتواند کمک درستی  از متخصص بگیرد آنگاه می تواند مشکلش را بازیابی و تعریف کند و با آن کنار بیاید و آن را حل و فصل نماید. ولی اگر نتواند از متخصص کمک مناسب را بگیرد و تلاش برای حل بحران ناموفق باشد، در این مرحله اضطراب فرد افزایش می یابد و تبدیل به حالات هراس ، وحشت ، و اختلال شدید در رفتار ، احساس  و ادراک فرد می شود. برای فرد دوره درمان کوتاه مدت برای رفع تنش های اولیه بحران لازم است که معمولا 6 هفته زمان نیاز است.


بحث پیشرفت: وقتی بحرانی اتفاق بیافتد و فرد مهارت های مقابله و سازگاری را برای مقابله با بحران نداشته باشد، در بحران های بعدی هم این ضعف مهارت و ناتوانی مقابله ای وارد می شود و شخص حتی شدیدتر و بیشتر از قبل در روبرو شدن با بحران دچار مشکل می شود.


اصول مداخله در بحران

فرد در وضعیت بحرانی ، با یک دوره کوتاه مدت درمانی می تواند آمادگی پذیرش تغییر را داشته باشد، چون پذیرش مشکل بخشی از پذیرش تغییر است. وقتی فرد آماده تغییر برای مواجهه با بحران می شود افراد مختلفی مانند مشاور، خانواده ، و دوستان مؤثرند. وقتی اتفاق بحرانی پیش می آید عوارض و فقدان و سوگواری های اولیه مثل از دست دادن شخص، رابطه ، امیال ،  امنیت و ... رخ می دهد و بلاخره نه فقط عملکرد روزمره فرد را مختل می کنند بلکه روی بحران های بعدی زندگی فرد هم تأثیر می گذارند. بنابراین در این مرحله وقتی دیگران از جمله مشاور می خواهند به فرد کمک کنند ، لازم است از تجارب گذشته مراجع در مورد فقدان ها، ارتباطات، و سایر مشکلات گذشته ،سؤال کنند تا حدود کار دستشان بیاید.

هدف اصلی مداخله در بحران ارائه کمک و حمایت به افراد دچار بحران  و خانواده های آنهاست تا بتوانند هر چه سریعتر تعادل روانشناختی خود را به دست آورند. بر اساس آنچه در مورد نظریه های بحران گفته ایم شش مؤلفه یا ویژگی را برای مداخله در بحران اشاره می کنیم:

  •  مداخله در بحران بر اهداف درمانی کوتاه مدت و مشخص متمرکز است. تاکید اصلی مداخله در بحران بر کاهش تنش و حل و فصل سازگارانه است و گاهی اوقات وجود محدودیت زمانی ( 8 -6 جلسه) می تواند انگیزه مراجع را برای رسیدن به اهداف تعیین شده افزایش دهد.
  • مداخله در بحران مستلزم تصریح و ارزیابی دقیق منبع استرس و معنای آن برای فرد و بازسازی شناختی فعال و مستقیم است. یعنی بتوانیم به فرد کمک کنیم تا منبع استرس را بشناسد و بتواند به بازسازی شناختی دست یابد.
  • مداخله در بحران به مراجع کمک می کند که مکانیسم های حل مسئله سازگارانه را یاد بگیرد و بتواند به سطح عملکرد قابل قبول قبل از بحران برسد.
  • مداخله در بحران واقعیت گراست و بر تصریح و شفاف سازی برداشت ها و ادراکات شناختی، رویارویی و مواجهه با انکارها و تحریف ها، و فراهم آوردن حمایت عاطفی به جای اطمینان بخشی کاذب است.
  • مداخله در بحران در حد امکان از شبکه ارتباطی و اجتماعی مراجع جهت فراهم آوردن حمایت برای فرد و انتخاب و اجرای راهبردهای مقابله ای مؤثر استفاده می کند.
  • مداخله در بحران می تواند مقدمه و سر آغاز درمان های بعدی باشد.

نظریات بحران نسبت به بقیه نظریه های درمانی کوتاه مدت و سریع هستند. از نظریه های مشاوره و روان درمانی می توانیم در شرایط بحرانی و برای کمک به شخص دچار بحران ( بلایای طبیعی ، سوگ ، فقدان ،خودکشی ،طلاق، شکست عشقی ، تجاوز، بیماری لاعلاج، و ...) استفاده کنیم . برای مثال وقتی می خواهیم باورهای غیر منطقی فرد را به باورهای منطقی تبدیل کنیم از رویکرد شناختی- رفتاری بهره می گیریم . یا وقتی به درمانجو می گوییم این اتفاق یا بحران بطور بالقوه برای شما رشد دهنده است ،آن وقت از نظریه وجودی استفاده کرده ایم . یا زمانی که یک نفر اقدام به خودکشی داشته و ما در بررسی فرد ، ترتیب تولد ، مشکلات حین ضایمان( ضربه ها) ، و روابط بین فردی را بررسی می کنیم، از نظریه روان پویایی آدلر استفاده کرده ایم.


نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی

با تشکر از دکتر آتوسا کلانتر هرمزی استاد دانشگاه علامه طباطبایی


بیشتر بخوانید : روان درمانی وجودی


برای مشاهده ویدئوهای انگیزشی و موفقیت کلیک کنید: نماشا، نگاه نو

درمان وجودی pdf


زندگینامه ویکتور فرانکل



ویکتور فرانکل (1997-1905) در وین به دنیا آمد و تحصیل کرد. او مراکز راهنمایی جوانان را در سال 1928 دایر کرد و تا سال 1938 آنها را اداره نمود. فرانکل از سال 1942 تا 1945 در اردوگاه های اسرای نازی در آشویتس و داخو زندانی بود و والدین، برادر ، همسر ، و فرزندان او در آنجا مردند. او تجربیات وحشتناک خود را در این اردوگاه ها به یاد می آورد، ولی توانست از آنها به صورت سازنده استفاده کند و اجازه ندهد که عشق و علاقه او را به زندگی کاهش دهند. او به سرتاسر دنیا سفر کرد و در اروپا، آمریگپکای لاتین، آسیای جنوب شرقی، و ایالات متحده سخنرانی هایی را ایراد نمود.

فرانکل مدرک پزشکی خود را در سال 1930 و دکترای خود را در فلسفه در سال 1949 از دانشگاه وین دریافت کرد. او در دانشگاه وین استادیار شد و بعدا در دانشگاه بین المللی ایالات متحده واقع در سن دیاگو، سخنران برجسته ای شد. او در دانشگاه های هاروارد، استنفورد، و ساترن متدودیست، استاد مدعو بود. آثار فرانکل به بیش از 20 زبان ترجمه شده اند، و عقاید او همچنان تأثیر عمده ای بر رشد درمان وجودی دارد. کتاب جالب او با عنوان انسان در جستجوی معنی (1963) در سر تاسر دنیا پرفروش بوده است.


درمان وجودی فرانکل

گرچه فرانکل قبل از سال های وحشتناک خود در اردوگاه های مرگ نازی ، ابداع رویکرد وجودی در کاربست بالینی را آغاز کرده بود، اما تجربیات او در این اردوگاه ها ، دیدگاه های وی را تأیید کردند. او معتقد بود که حتی در شرایط وحشتناک، می توانیم بازمانده آزادی معنوی و استقلال ذهن را حفظ کنیم. فرانکل معتقد بود که ماهیت انسان بودن ، در جستجو کردن معنی و هدف نهفته است. او باور داشت که عشق عالی ترین هدفی است که انسان ها می توانند آرزو کنند و رستگاری ما از طریق عشق است. ما می توانیم این معنی را از طریق اعمال و نیازهایمان ، با تجربه کردن ارزش ( مانند عشق یا موفقیت ها از طریق کار ) ، و رنج کشیدن کشف کنیم.

فرانکل در واکنش به اغلب عقاید جبرگرایانه فروید، نظریه و کاربست روان درمانی خودش را به وجود آورد که بر مفاهیم آزادی ، مسئولیت، معنی، و جستجو برای ارزش ها تأکید داشت. من به این دلیل فرانکل را به عنوان یکی از شخصیت های اصلی رویکرد وجودی انتخاب کرده ام که نظریه های او به وسیله مصیبت های زندگی اش آزمایش شده اند، زیرا او طوری زندگی کرد که نظریه اش از آن دفاع می کند.

زمینه تاریخی درمان وجودی


تفکر روانشناسان و روانپزشکان وجودی در قرن نوزدهم تحت تأثیر چند فیلسوف و نویسنده قرار داشت:


سورن کی یر کگارد : فیلسوف و حکیم الهی مسیحی اهل دانمارک بود. او به نقش اضطراب و عدم اطمینان یا نامعلومی در زندگی پرداخت. کییرکگارد معتقد بود که اضطراب مدرسه ای است که در آن برای خودبودن آموزش دیده ایم. زندگی اتفاق پشت اتفاق است و به جز حتمی بودن مرگ ، تضمین دیگری وجود ندارد. این به هیچ وجه حالت راحتی نیست، اما برای انسان شدن ما ضروری است. به اعتقاد او "بیماری تا حد مرگ" زمانی ایجاد می شود که با خودمان روراست نباشیم.

فردریش نیچه : فیلسوف آلمانی که برای نیروی اراده ارزش قائل بود. کی یر کگارد و نیچه با تحلیل های پیشگام خود در مورد اضطراب ، افسردگی، ذهنیت، و خود اصیل، بنیان گذاران دیدگاه وجودی محسوب می شوند.

مارتین هایدگر : وجودنگری پدیدار شناختی هایدگر به ما یادآور می شود که در دنیا وجود داریم و نمی توانیم خود را جدا از دنیایی که به داخل آن افکنده شده ایم، تصور کنیم. ما تا ابد زنده نیستیم تا روزهای متوالی را با گفتگوهای سطحی و کارهای عادی هدر دهیم. تنها چاره کار ، زندگی صادقانه و به صورت اصیل است یعنی زندگی که بر اساس توقعات دیگران سازمان نیافته باشد.

مارتین بابر: موضع بابر نسبت به اغلب وجودنگرها کمتر فردگرایانه بود. او گفت که ما انسان ها در نوعی حالت بینابین زندگی می کنیم، یعنی هرگز فقط من وجود ندارد، بلکه همیشه دیگری هم وجود دارد. بابر بر اهمیت حضور تأکید می کند که سه وظیفه دارد: 1) روابط واقعی من/تو را امکان پذیر می سازد  2) به وجود داشتن در یک موقعیت معنی می دهد  3) فرد را قادر می سازد تا در زمان حال احساس مسئولیت کند .

لودویگ بیزوانگر: تحلیل گر وجودی که بر ابعاد ذهنی و معنوی وجود انسان تأکید می کرد. او با ارائه مدل کل نگری در مورد self ، به رابطه بین شخص و محیط او می پردازد. او برای بررسی کردن ویژگی های مهم خود، از جمله انتخاب، آزادی، و دلسوزی و اهمیت دادن، از روش پدیدار شناختی استفاده کرد. او رویکرد وجودی خود را عمدتا بر عقاید هایدگر استوار کرد و نظر هایدگر را در مورد اینکه ما "به این دنیا افکنده شده ایم " پذیرفت . با این حال به اعتقاد بینزوانگر، این"افکنده شدن" مارا از قید مسئولیت انتخاب های خود و برنامه ریزی برای آینده خلاص نمی کند.

مدارد باس : بینزوانگر و باس روانکاوان وجودی اولیه و شخصیت های مهم در شکل گیری روان درمانی وجودی بودند. آنها به هستی در دنیا اشاره کردندکه به توانایی ما در اندیشیدن به رویدادهای زندگی و معنی دادن به این رویدادها مربوط می شود. آنها معتقد بودند که درمانگر باید بدون پیش فرض هایی که از این آگاهی تجربی جلوگیری می کنند، به دنیای ذهنی درمانجو وارد شوند.

ژان پل سارتر : او تا اندازه ای در اثر سال هایی که در جنبش مقاومت فرانسه در جنگ جهانی دوم سپری کرده بود، متقاعد شده بود که انسان ها خیلی بیشتر از آنچه وجودنگرهای پیشین باور داشتند، آزاد هستند. به اعتقاد سارتر ، ناتوانی در تأیید کردن آزادی و حق انتخاب به مشکلات هیجانی منجر می شود. این نوعی بهانه تراسی است که بگوییم:"من به خاطر شرایط گذشته ام اکنون نمی توانم تغییر کنم". ما در هر لحظه به وسیله اعمالمان تصمیم می گیریم چه کسی باشیم. وجود ما هرگز ثابت و پرداخته شده نیست.


شخصیت های اصلی در روان درمانی وجودی امروزی

ویکتور فرانکل : او شخصیت اصلی در شکل گیری درمان وجودی در اروپا و انتقال آن به ایالات متحده است. اساس کار فرانکل دو نقل قول از نیچه بود: یکی آنکه " کسی که دلیلی برای زنده ماندن دارد می تواند تقریبا هر چیزی را تحمل کند" و نقل قول دیگر  " آنکه مرا نمی کشد، مرا نیرومندتر می کند" . فرانکل معنادرمانی را به وجود آورد که به معنی" درمان از طریق معنی" است. موضوع اساسی در کارهای او این است که زندگی تحت هر شرایطی معنی دارد، انگیزش اصلی برای زیستن میل به معنی است، ما آزادیم تا در هر چیزی که به آن فکر می کنیم معنی بیابیم ، و باید برای اینکه کاملا زنده باشیم، باید بدن، ذهن، و روح را یکپارچه کنیم. هدف فرایند درمان این است که افراد را برای پیدا کردن معنی و هدف از طریق رنج کشیدن، کار ، و عشق، به چالش بطلبد.

رولو می: رولو می روانشناس مانند فرانکل عمیقا تحت تأثیر فیلسوفان وجودی ، مفاهیم روانشناسی فروید، و چند جنبه از روانشناسی فرد نگر آدلر قرار داشت. می یکی از شخصیت های اصلی بود که وجودنگری را از اروپا به ایالات متحده آورد و مفاهیم اساسی آن را در قالب روان درمانی پیاده کرد. به عقیده می "وجود داشتن" جرأت می خواهد، و انتخاب ها تعیین می کنندکه چه نوع آدمی شویم. درون ما کشمکش مداومی وجود دارد. گرچه می خواهیم در جهت پختگی و استقلال رشد کنیم، اما می فهمیم که این گسترش فرایندی عذاب آور است.

ایروین یالوم: یالوم بر اساس این عقیده که وجودنگری به " مقدرات اساسی وجود" می پردازد، رویکرد خودش را به روان درمانی فردی و گروهی به وجود آورد. مقدرات اساسی وجود عبارتند از: انزوا و رابطه با دیگران، مرگ و زیستن به طور کامل، و بی معنایی و معنی . یالوم معتقد است که اکثر درمانگران با تجربه، صرف نظر از گرایش نظری خود، تعدادی از موضوعات اساسی وجودی را به کار می گیرند. و اینکه چگونه ما به این موضوعات وجودی رسیدگی کنیم، با طرح ریزی و کیفیت زندگی ما ارتباط زیادی دارد.

جیمز بوگنتال: اصطلاح روان درمانی" وجودی-انسان گرا" را وضع کرد و سخنگوی اصلی این رویکرد بود. او بر پرورش دادن حضور درمانجو و درمانگر تأکید داشت. او روش هایی را ابداع کرد تا به درمانجو در عمیق کردن کاوش، یا جستجوی درونی کمک کند. وظیفه اصلی درمانگر این است که به درمانجویان کمک کند تا به جای اینکه صرفا در مورد خودشان حرف بزنند، در لحظه کنونی، در مورد خودشان چیزهای تازه ای را کشف کنند. آنچه در رویکرد بوگنتال اهمیت دارد، نظر او در مورد مقاومت استکه از دیدگاه وجودی-انسان گرا، فقط مقاومت نسبت به درمان نیست، بلکه بیشتر حضور کامل داشتن در مدت درمان و در زندگی است. انواع مقاومت عبارتند از: توجیه کردن عقلانی ، اهل جر و بحث بودن، همیشه به دنبال خشنود کردن بودن، و سایر حالت های محدودکننده زندگی.


درمان وجودی

درمان وجودی بیشتر یک شیوه تفکر یا نگرش نسبت به روان درمانی است تا سبک خاصی از اجرا کردن روان درمانی . درمان وجودی را به بهترین وجه می توان به صورت رویکردی فلسفی توصیف کرد که بر کاربست درمانی مشاور تأثیر می گذارد. درمان وجودی بر کاوش موضوعاتی چون فناپذیری ، معنی ، آزادی ، مسئولیت، اضطراب، و تنهایی به صورتی که با کشمکش کنونی فرد ارتباط پیدا می کنند، تمرکز می کند. هدف درمان وجودی این است که به درمانجویان در کاوش " مقدرات زندگی" وجودی آنها، اینکه چگونه گاهی اینها نادیده گرفته شده یا انکار می شوند، و چگونه رسیدگی کردن به آنها در نهایت به وجود با معنی تری منجر می شود، کمک شود .

رویکرد وجودی با برداشت جبرگرایانه از ماهیت انسان که روانکاوی سنتی و رفتارگرایی رادیکال از آن استفاده می کنند، مخالف است. درمان وجودی براین فرض استوار است که ما آزادیم و بنابراین، مسئول انتخاب ها و اعمال خود هستیم. ما خالق زندگی خود هستیم، و مسیرهایی که دنبال می کنیم، تدارک می بینیم. فرض بنیادی وجودی این است که ما قربانی شرایط نیستیم، زیرا به مقدار زیاد، همان کسی هستیم که تصمیم گرفته ایم باشیم. یکی از هدف های روان درمانی وجودی این است که افراد را ترغیب کند از فریب دادن خودشان در مورد مسئول نبودن برای آنچه برایشان اتفاق افتاده است و توقع بیش از حد از زندگی، دست بکشند.

مشاوره وجودی

مفاهیم اصلی درمان وجودی

این دیدگاه اصولا رویکردی تجربی به مشاوره است نه مدل نظری منسجم. رشد شخصیت بر اساس منحصر به فرد بودن هر شخص استوار است. درک خویشتن از دوران طفولیت به وجود می آید. تمرکز روی زمان حال و آنچه فرد قرار است بشود می باشد، یعنی این رویکرد به سمت آینده گرایش دارد و قبل از عمل کردن بر خود آگاهی تأکید دارد.

هدف های درمان

هدف مشاور کمک به درمانجویان است تا بفهمند آزاد هستند و از مسئولیت های خود آگاه شوند. به چالش طلبیدن آنها برای اینکه بفهمند مسئول رویدادهایی هستندکه قبلا تصور می کردندبرای آنها اتفاق افتاده اند . هدف دیگر مشخص کردن عواملی است که جلوی آزادی را می گیرند.

رابطه درمانی

وظیفه اصلی درمانگر درک دقیق بودن در زمان حال درمانجوست. روی بی واسطگی رابطه درمانجو- درمانگر و اصالت مواجهه در زمان حال تأکید می شود. درمانجو و درمانگر می توانند در اثر این مواجهه تغییر کنند.

تکنیک های درمان وجودی

مداخله هایی که درمانگران وجودی اجرا می کنند، بر دیدگاه های فلسفی در مورد ماهیت وجود انسان استوار هستند. این درمانگران به جای تشخیص ، درمان، و پیش آگهی ، توصیف ، شناختن، و کاوش کردن واقعیت ذهنی درمانجو را ترجیح می دهند. به دلیل تأکید این دیدگاه بر شناختن، فنون معدودی از این رویکرد حاصل شده و درمانگر می تواند فنونی را از رویکردهای دیگر اقتباس نموده و آنها را در چارچوب وجودی وارد کند. رهنمود اصلی این است که مداخله های درمانگر وجودی باید نسبت به منحصر به فرد بودن هر درمانجو ، حساس باشند.

فرایند درمان وجودی

از آنجا که دروغ گفتن منبع آسیب روانی در نظر گرفته می شود، صداقت راه حل برطرف کردن نشانه هاست. با توجه به اینکه اصالت، هدف روان درمانی وجودی است، بالا بردن آگاهی یکی از فرایندهای مهمی می شود که افراد از طریق ان به جنبه هایی از دنیا و خودشان پی می برندکه با دروغ گفتن مخفی مانده اند. در وجود نگری روی ترغیب کردن درمانجو به برقرار کردن رابطه ای اصیل با درمانگر تأکید می شود طوری که به طور فزاینده ای خود را به صورت فاعلی احساس کند که آزاد است با درمانگر تفاوت داشته باشد، حتی تا حدی که تصمیم بگیرد چه موقعی باید درمان خاتمه یابد. با اینکه روی فن یا روش کار تأکید نمی شودف وجودنگرهای کلاسیک مانند بینزوانگر، باس، و مِی در عمل از فنون روان کاوی ، مخصوصا در مراحل مقدماتی درمان، کمک زیادی می گیرند.

مراحل مشاوره وجودی

در مرحله مقدماتی مشاوره درمانجویان ترغیب می شوند تا شیوه ای که وجود خود را درک می کنند و به آن معنی می دهند، توصیف کرده و مورد سؤال قرار دهند. آنها ارزش ها ، عقاید، و فرض های خود را برای تعیین کردن اعتبار آنها بررسی می کنند. برای بسیاری از درمانجویان، این تکلیف دشواری است، زیرا امکان دارد که آنها در آغاز مشکلات خود را کلا ناشی از علت های بیرونی بدانند. مشاور به آنها می آموزد چگونه به وجود خودشان فکر کنند و نقش خودشان را در ایجاد کردن مشکلات در زندگی ، بررسی کنند.

در مرحله میانی مشاوره وجودی، به درمانجویان کمک می شود تا منبع و اقتدار نظام ارزشی کنونی خودشان را به صورت کامل تر بررسی کنند. این فرایند خودکاوی معمولا به بینش های تازه و بازسازی ارزش ها و نگرش ها منجر می شود.

مرحله آخر مشاوره وجودی بر کمک کردن به افراد در به عمل آوردن آنچه در مورد خودشان آموخته اند، تمرکز دارد. هدف درمان این است که درمانجویان را قادر سازد تا روش های اجرا کردن ارزش های بررسی شده و درونی شده خود را به صورت عینی، مابین جلسات و بعد از خاتمه یافتن درمان پیدا کنند.

درمان وجودی برای چه درمانجویانی مناسب است

درمان وجودی برای افرادی که با بحران های رشد کنار می آیند ، دستخوش اندوه یا فقدان شده اند ، با مرگ یا تصمیم مهمی در زندگی روبرو شده اند، بسیار مناسب است. ون دورزن (2002) معتقد است که این نوع درمان برای درمانجویانی بسیار مناسب است که متعهد شده اند به مشکلات مربوط به زندگی خود رسیدگی کنند ، کسانی که احساس می کنند با انتظارات فعلی جامعه بیگانه شده اند، یا کسانی که به دنبال معنی در زندگی خود هستند. این درمان برای کسانی مناسب است که بر سر دوراهی هستند و اوضاع و شرایط در دنیا را زیر سؤال می برند و مایلند وضع موجود را به چالش بطلبند. درمان وجودی می تواند برای کسانی که بر لبه وجود قرار دارندمفید باشد، مثل کسانی که در حال مرگ یا به فکر خودکشی هستند.


بیشتر بخوانید: نظریه عقلانی عاطفی رفتاری آلبرت الیس


برای مشاهده ویدئوهای انگیزشی و موفقیت کلیک کنیدنماشا ، نگاه نو



نویسنده: نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی


منابع:

کتاب نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی تألیف جرالد کری

کتاب نظریه های روان درمانی تألیف جیمز پروچاسکا و جان نورکراس

خدمات توانبخشی و مشاوره توانبخشی

مشاوره توانبخشی


تاریخچه توانبخشی

پیدایش معلولیت با آغاز زندگی بشر همزمان است و در همهُ زمان ها عده ای به دلایل گوناگون دچار معلولیت بوده اند. در قرن بیستم به علت وقوع دو جنگ جهانی و سایر نبردهای منطقه ای و رشد صنعت و ماشینی شدن کارها بر تعداد معلولین در همه کشورها به طور چشمگیری افزوده شده است. پس از جنگ جهانی اول با افزایش تعداد معلولین ، اولین مرکز توانبخشی توسط دکتر هاوارد راسک در بیمارستان بل ویو در نیویورک تأسیس شد و بعدا با افزایش معلولیت و تعداد معلولان گسترش پیدا کرد..


سیر توجه به وضعیت معلولین به چند دوره تقسیم می شود:

1) در دوره اول سعی می شد معلولین را از جامعه حذف کنند زیرا آنان را انسان هایی کاملا بی فایده و زائد می دانستند.

2) در دوره دوم که با رشد دیدگاه انسان گرایی مقارن بود سعی می شد معلولین را  به طور پنهان در محیط های شبانه حتی الامکان زنده نگهداری کنند.

3)در دوره سوم معلولین بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفتند و بر اساس نوع معلولیت به طور مجزا در مراکز شبانه روزی خاص نگهداری می شدند.

4) در دوره چهارم که آمادگی بیشتری برای نگهداری معلولین در جامعه به وجود آمد ضمن حمایت از حقوق معلولین ، به نگهداری از آنان در داخل خانواده ها اقدام شد.

5) در دوره پنجم معلولین را انسان هایی توانمند دانستند که اگر مسئولیت هایی در حد توان به آنها سپرده شود به خوبی می توانند از عهده انجام آن برآیند و زندگی رضایت بخشی داشته باشند.

تعریف توانبخشی

به پیشنهاد سازمان ملل متحد UN  اعلام کردند که سال جهانی معلولان 1981 ، دهه معلولان 1983-1992 ، و روز جهانی معلولان سوم دسامبر است. کارشناس سازمان بهداشت جهانی WHO  در سال 1969 نخستین تعریف عملیاتی از توانبخشی را ارائه کرده است: توانبخشی عبارت است از مجموعه ای از خدمات و اقدامات پزشکی ، آموزشی ، حرفه ای ، و اجتماعی که برای بازتوانی فرد معلول و ارتقاء سطح کارایی او به بالاترین حد ممکن به منظور دستیابی به زندگی مستقل در جامعه عرضه می کنند. 

تعریف دیگری که سازمان بهداشت جهانی WHO در سال 1981 درباره توانبخشی ارائه داده است تحت عنوان سازگاری اجتماعی است و معتقدند توانبخشی عبارت است از فرایندی هدفگرا و دارای محدودیت زمانی که هدفش توانا ساختن شخص دارای اختلال برای رسیدن به سطح جسمی ، ذهنی ، اجتماعی و کارکردی مناسب است و در این راه او را برای تغییر دادن زندگی اش به ابزارهایی مجهز می کنند. در واقع توانبخشی شامل اقداماتی است که با کمک های فنی ،فقدان کارکرد را جبران می کند و همچنین شامل اقداماتی از قبیل مناسب سازی محیط شهری است که سازگاری اجتماعی را تسهیل می کند.

پروفسور هلاندر کارشناس امور معلولان سازمان بهداشت جهانی 1994 معتقد است توانبخشی شامل همه اقدامات هدفمند برای کاهش اثر معلولیت بر فرد و قادر ساختن وی برای دستیابی به استقلال ، مراوده اجتماعی ، کسب کیفیت زندگی بهتر و خود شکوفایی است. 


طبقه بندی معلولین

1) معلولین حسی : بینایی ، شنوایی ، جسمی و حرکتی

2) معلولین ذهنی و روانی : این واژه به افرادی اطلاق می گردد که از بدو تولد کمبود مغزی داشته اند و تنها بدن آنها رشد کرده است. خیلی از آنها ممکن است قادر به انجام کارهای روزانه خود نباشند و به مراقبت احتیاج داشته باشند. معلول روانی ، بیمار روانی نیست و در حین معالجه به نحوی آموزش می بیند که قادر به انجام فعالیت روزانه خویش باشد.

3) معلولین اجتماعی : برای برخی از ما واژه معلولیت بیشتر یادآور افرادی است که از ناتوانی های جسمی یا روانی رنج می برند اما در جامعه ما با افراد و گروه های دیگری نیز سر و کار داریم که بنا به علل مختلف در رده معلولین قرار می گیرند البته با عنوان معلولین اجتماعی. معلولین اجتماعی به افرادی اطلاق می گردد که در نتیجه نابسامانی های اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ، و وضع نامساعد خانوادگی دچار انواع انحرافات رفتاری و اخلاقی شده باشند. مهم ترین گروه معلولین اجتماعی شامل کودکان آسیب دیده ، خیابانی ، فراری و بزهکار ، معتادین ، متکدیان ، و روسپیان می شود.


انواع توانبخشی


1) توانبخشی پزشکی

یک رشته پزشکی تخصصی بالینی است که به بررسی ، پیشگیری و درمان معلولیت ها و ناتوانی های فیزیکی می پردازد.

2) توانبخشی اجتماعی

توانبخشی اجتماعی و روانی، شرایط انطباق و پذیرش معلولیت را برای فرد آسیب دیده فراهم می کند. انطباق با شرایط معلولیت، فرایندی است که زمان مورد نیاز آن در افراد مختلف ، متفاوت است. اولین اقدام در این توانبخشی " ارزشیابی فرد معلول " است که از طریق مشاهده ، مصاحبه ، و جمع آوری اطلاعات از سایر منابع انجام می گیرد. این کار توسط مددکار اجتماعی انجام می شود. مددکار نقشی چند بعدی به عنوان آموزش دهنده، تسهیل کننده روابط اجتماعی، و حامی فرد معلول و خانواده ، در سیستم های اجتماعی ایفا می کند.

3) توانبخشی آموزشی

منظور از توانبخشی آموزشی برنامه ویژه ای است که می تواند نیازهای آموزشی خاص کودکان معلول را برآورده سازد. برای چنین کاری ممکن است ابزارهای خاص ، روش های آموزش و تجهیزات ویژه مورد نیاز باشد. یک رویکرد منظم اموزشی برای کودکان معلول دارای سه مرحله است:

1) انتخاب هدف آموزشی            2) انتخاب روش آموزشی مناسب          3) ارزشیابی پیشرفت برنامه


توانبخشی آموزشی شامل برنامه های ذیل می باشد:         


الف ) برنامه آموزشی انطباقی

1- برنامه آموزشی امور خودیاری self help به افراد کم توان ذهنی

2- برنامه آموزشی تحرک و جهت یابی Mobility & Orientation به افراد نابینا

3- برنامه تربیت شنیداری Auditory Training برای افراد کم شنوا

4- برنامه آموزش شیوه های ایجاد ارتباط غیر کلامی و روش ارتباط کلی به افراد ناشنوا

5- آموزش انجام مهارت های خودیاری و مهارت های روزانه به انواع معلولین جسمی حرکتی

ب) برنامه سواداموزی افراد معلول

1- سوادآموزی کم توانان ذهنی در حد آموزش پذیر Mild.M.R

2- سواد آموزی افراد مبتلا به اختلالات بینایی

3- سواد اموزی افراد با اختلالات شنیداری

4- سواداموزی معلولین جسمی و حرکتی


4) توانبخشی شغلی ( حرفه ای)

مجموعه اقداماتی است که به استخدام ، جذب ، و نگهداری افراد معلول در شغل مناسب می انجامد و بدان وسیله معلول می تواند از امکانات و توانایی های خود به بهترین نحو استفاده کند. به عبارت دیگر توانبخشی شغلی مجموعه خدمات تخصصی پزشکی ، روانشناسی ، آموزشی و اجتماعی است که برای رشد دادن امکانات توانجو از طریق ایجاد آمادگی جسمانی ، روانی ، راهنمایی و آموزش شغلی ، کاریابی، و به کار گماری و پیگیری اعمال می شود.

به عبارتی توانبخشی حرفه ای ، آن جزء مداوم و روند هماهنگ توانبخشی است که شامل تهیه مقدمات خدمات حرفه ای، آموزش حرفه ای و کاریابی ویژه می شود تا فرد معلول بتواند احساس امنیت کند و اشتغال مناسبی کسب نماید. خدمات توانبخشی شغلی بایستی برای کلیه افراد معلول بدون توجه به ریشه و ماهیت معلولیت و سن ایشان وجود داشته باشد و امیدی منصفانه نسبت به یافتن اشتغال مناسب ،مطمئن و ثابت به وجود آورد.


مشاوره توانبخشی

مشاوران توانبخشی مشاورانی هستند با آموزش های خاص و متخصصانی در فراهم آوردن مشاوره و دیگر سرویس ها به افراد ناتوان. از زمانی که معلولیت یک فرد برالی خانواده محرز می گردد، نه تنها شخص مبتلا بلکه والدین و سایر اعضای خانواده نیز عملا وارد حوزه توانبخشی می شوند. تأمین سلامت روانی خانواده دارای فرزند معلول مهمترین موضوعی است که در این مرحله از توانبخشی مد نظر روانشناسان و متخصصان بهداشت روانی قرار دارد، زیرامادام که والدین آگاهی لازم در خصوص علل زیست محیطی و اجتماعی معلولیت فرزندان خود و شیوه برخورد با آنان را نداشته باشند، انگیزه لازم برای مشارکت در فعالیت های توانبخشی نخواهند داشت. اینجا است که مشاور توانبخشی با استعانت از اصول روانشناسی معلولان و بهره مندی از شیوه های مؤثر در مشاوره خانواده ، می کوشد تا از خلال بحث و گفتگو  با پدران و مادران و با توجه به نوع ارزش ها و اعتقادات و میزان دانش و آگاهی آنان ، معلولیت فرزندان را برای انها تشریح کند. همچنین می کوشند تا با بررسی  نوع رابطه سایر اعضای خانواده ( اعم از خواهران و برادران و دیگر بستگان) با فرد معلول ، بافت ارتباطی مناسبی در محیط منزل ایجاد کنند تا عضو معلول خانواده بتواند در سایه چنین روابطی ، خود را برای کسب استقلال در زندگی آتی مهیا سازد.

فرد معلول نیز همچون سایرینف مراحل مختلف تحول را پشت سر می گذارد و با ورود به مرحله نوجوانی، ذهن و روان خود را با مسائل و سؤالات تازه ای مواجه می یابد. روانشناس متخصص در امور معلولان می کوشد تا با توجه به گستره دانش و آگاهی خود ، پاسخی مقتضی برای آنها یافته و روح و روان نوجوان معلول را از رنج ناشی از این مسائل برهاند. مشاور توانبخشی تلاش می کند تا والدین انتظارات خود را با قابلیت های فرزند کم توان ذهنی خود متناسب سازند ، شیوه آموزش رفتارهای اجتماعی به نوجوانان نابینا و ناشنوا را بیاموزند و فرزندان دارای مشکلات جسمی و حرکتی را به منظور افزایش مشارکت های اجتماعی ترغیب کنند. انچه بر اهمیت کار مشاوران توانبخشی در این دوره می افزاید وجود این حقیقت است که نوجوان دارای معلولیت و خانواده های آنان به منابع آموزشی خاص این دوره از رشد ( به ویژه در خصوص کودکان و نوجوانان مبتلا به نارسایی های ذهنی ، حسی و حرکتی ) دسترسی چندانی ندارند و بهره مندی از مشورت توأم با همدلی مشاوران تنها امکان ارزشمندی است که آنان می توانند در این مرحله از زندگی از آن بهره گیرند.

گستره موضوعات روانشناسی معلولان تنها به مراحل کودکی و نوجوانی محدود نمی گردد. رشد و تحول شخصیت فرد معلول و ورود وی به مرحله جوانی، بستری نو برای طرح مسائل تازه تری فراهم می کند که از مهمترین آنها می توان به مقوله ازدواج و چگونگی سازگاری شغلی و اجتماعی اشاره نمود. یک مشاور حوزه توانبخشی فرد معلول را نسبت به قابلیت ها، محدودیت ها و نقش و پایگاهی که در جامعه قادر به احراز آن هستند ، آشنا می سازند و به آنها می آموزند که چگونه در تمامی گزینش های خود در اول زندگی از این شناخت استفاده کنند.

یک روانشناس یا مشاور حوزه توانبخشی به فرد معلول می آموزد که با توجه به شرایط خاص خود ، در انتخاب همسر چه نکاتی را لحاظ نماید و چگونه به خودباوری لازم در این رابطه دست یابد. وی همچنین نیازمند آن است تا بر اساس علایق و ویژگی های شخصیتی خود شغلی را با تمام محدودیت های موجود برگزیند و علاوه بر آن چگونگی سازگاری با محیط کار و ایجاد روابط انسانی مؤثر با افرادی را که در مدار تعامل با وی قرار دارند ، فرا گیرد. اهمیت نقش و جایگاه مشاوران در عرصه فعالیت های توانبخشی ما را بر آن می دارد تا به طور جدی به خلأ موجود  در زمینه ارائه خدمات مشاوره روانشناختی به افراد معلول بیاندیشیم .


برای مشاهده ویدئوهای انگیزشی و موفقیت روی لینک روبرو کلیک کنید:   نماشا ، نگاه نو


برخی از فعالیت هایی که مشاوران توانبخشی انجام می دهند:


1. میسر ساختن مشاوره های فردی و گروهی برای کمک به سازگاری مراجعان با ناتوانی هایشان

2. سنجش و ارزیابی توانایی ها، علاقمندی ها، تجارب ، مهارت ها، سلامت ، و آموزش مراجعان

3. طرح ریزی درمان با همکاری متخصصان دیگر مثل پزشکان و روانشناسان

4. ایجاد یک طرح درمانی یا توانبخشی بر اساس ارزش ها ، توانایی ها، محدودیت ها ، و اهداف مراجعان

5. فراهم کردن موقعیت برای دستیابی مراجعان به خدمات مورد نیاز مثل مراقبت های پزشکی یا تعلیم و تربیت شغلی

6. آموزش به کارفرمایان برای درک نیازها و توانایی های افراد دارای معلولیت و همچنین قانون گذاری هایی که این قشر را تحت تأثیر قرار می دهند.

7. یاری رساندن به مراجعان در ایجاد یک برنامه و طرح برای رشد توانایی ها و سازگاری با محدودیت هایشان

8. آگاه کردن مراجعان از پیشرفت هایشان


نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی


بیشتر بخوانید:

- رازهایی که زنان را در زندگی شخصی و شغلی به موفقیت می رساند


- رابطه زناشویی خود را چطور رضایت بخش تر کنم؟


منابع:

- کتاب مشاوره و روان درمانی در توانبخشی معلولین تألیف آناهیتا خدابخشی کولایی

- کتاب توانبخشی گروه های خاص با تأکید بر خدمات مددکاری اجتماعی تألیف حمید رضا کریمی درمنی

- کتاب توانبخشی شغلی و حرفه ای معلولین تألیف دکتر عبدالله شفیع آبادی

- کتاب مقدمه بر اصول توانبخشی معلولان تألیف عباس داور منش


نظریه عقلانی عاطفی رفتاری آلبرت الیس


نظریه آلبرت الیس

زمینه نظری

ریشه رفتار درمانی عقلانی- هیجانی آلبرت الیس ، به فلاسفه رواقی بر می گردد . مخصوصا به اپیکتتوس که بیان می کرد : " اشیاء باعث اختلال انسان ها نمی شوند بلکه نظری که انسان ها نسبت به آن اشیاء دارند باعث این اختلال می گردد".  نام شکسپیر نیز در شجره نامه درمان شناختی رفتاری الیس وجود دارد ، که بیان می کرد: "هیچ چیز خوب یا بد وجود ندارد بلکه فکر کردن آن را خوب یا بد می کند" . از میان روان درمانگران جدید ، که با الیس از دیدگاه فلسفی تجانس فکری دارند، می توان آلفرد آدلر را نام برد. به عقیده آدلر، رفتار فرد از عقایدش سرچشمه می گیرد و فرد بر اساس تعبیر و تفسیری که از خویشتن  و موقعیتش دارد ، خود را با دنیای خارج مرتبط می کند. باورهای آلبرت الیس با عده زیادی از درمانگرانی که به شیوه مستقیم و فعال عمل می کنند هماهنگی و همخوانی دارد . 

در درمان منطقی هیجانی آلبرت الیس ، منطق و استدلال  تا حد امکان به کار بسته می شود و الیس معتقد است که ناراحتی ها و اضطراب های هر فرد زاییده افکار غیر عقلانی اوست. در نتیجه او برای درمان اختلالات رفتاری پیشنهاد کرد که باید از آموزش ، استدلال و منطق ، و هدایت صریح و مستقیم حداکثر استفاده را به عمل آورد ، تا بتوان افکار منطقی تر  و عقلانی تر را جایگزین افکار غیر عقلانی کرد . و درمانجو را از شر آنها نجات داد.


نظریه شخصیت آلبرت الیس

الیس از سه دیدگاه فیزیولوژیک ، اجتماعی ، و روانشناختی به شخصیت می نگرد و در هر یک از این سه بعد نظرات خاصی درباره شخصیت ارائه می دهد.

مبنای فیزیولوژیکی : الیس معتقد است که انسان ذاتا تمایلات بیولوژیکی استثنایی و نیرومندی برای تفکر و عمل به شیوه خاص دارد ، که این شیوه ممکن است منطقی یا غیر منطقی باشد. او جهت تفکر و عمل فرد را تابع محیط خانواده و فرهنگی می داند که فرد در آن رشد می یابد. او انسان را از نظر بیولوژیکی ، عمدتا موجودی می داند که آمادگی ذاتی شدیدی برای تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی  و همچنین تمایل مفرطی به سهل انگاری در تغییر رفتار خویشتن دارد. به عقیده وی انسان مایل است که وابستگی خود را به بسیاری از اسطوره ها و تعصبات خانوادگی ، فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی ، که از دوران اول زندگی آموخته است ،حفظ کند ، خواستها و ترجیحان شخصی را به صورت نیازهای مبرم جلوه دهد و مراقبت و احتیاطی افراطی در امور خویش داشته باشد. 

مبنای اجتماعی : الیس می پذیرد که انسان موجودی اجتماعی است و زندگی در اجتماع برای او لازم است. او معتقد است که انسان باید در اجتماع مطابق انتظارات خود و دیگران رفتار کند و بیش از حد خودمدار و خود بین نباشد . به عقیده او انسان باید تا حدی از آن خصوصیتی بهره مند باشد که آدلر آن را علاقه اجتماعی و ارتباط با همنوع می داند . اما از طرف دیگر معتقد است که پافشاری بر نگرش دیگران نسبت به خود و جلوه دادن آن به صورت نیازی مبرم ، حالتی مرضی و مخرب نفس است . به نظر او ، اینکه دیگران نسبت به ما نظرات خوبی داشته باشند مطلوب است ، اما نباید ما هستی و وجود خود را در گرو نگرش مثبت دیگران نسبت به خود بدانیم .

مبنای روانشناختی : به عقیده آلبرت الیس ، گرچه انسان از نظر بیولوژیکی تمایل شدیدی به مضطرب کردن خود و تخریب نفس دارد و گرچه او در اجتماعی زندگی می کند که سبب پاره ای از نابسامانی های رفتاری اوست و آنها را تقویت می کند ، اما دیدگاه روان شناختی شخصیت چگونگی رشد آن را مشخص می کند.

مدل abc آلبرت الیس

الیس غریزه را به مفهوم کلاسیک آن قبول ندارد و بیشتر با مزلو در زمینه تمایلات انسان هم عقیده است. او می پذیرد که انسان تمایل به عشق و محبت ،  توجه و مراقبت ، و نیل به آرزوها دارد و از مورد تنفر قرار گرفتن ، بی توجهی ، و ناکامی دوری می جوید . بنابراین وقتی حادثه فعال کننده ای (a) برای فرد اتفاق می افتد ، او بر اساس تمایلات ذاتی خود ممکن است دو برداشت متفاوت و متضاد از (a) داشته باشد : یکی عقاید ، و باورهای منطقی و عقلانی (rb)  و دیگری برداشت ها ، عقاید ، و باورهای غیر منطقی و غیر عقلانی (ib) . در حالتی که فرد تابع افکار و عقاید عقلانی و منطقی باشد ، به عواقب منطقی (rc) دست خواهد یافت و شخصیت سالمی خواهد داشت . در حالتی که فرد تابع و دستخوش عقاید و افکار غیر منطقی و غیر عقلانی قرار گیرد ، با عواقب غیر منطقی ( ic) مواجه خواهد شد ، که در این حالت او فردی است مضطرب که شخصیت ناسالمی دارد.


تعریف باورهای غیر منطقی


باورهای غیر منطقی در واقع افکار جادویی ، موهوم ، تخیلی ، بی معنی ، و از نظر تجربی فاقد اعتبار هستند که باعث بروز هیجانات منفی از جمله نگرانی ، اضطراب ، و افسردگی می شوند.


انواع باورهای غیر منطقی


الیس اضطراب و اختلالات رفتاری را زاده عقاید و افکار غیر منطقی می داند ، که در ادامه به طور خلاصه به آنها می پردازیم :


1) اعتقاد فرد به اینکه لازم وضروری است که همه افراد دیگر جامعه او را دوست بدارند و تعظیم و تکریمش کنند.

2) اعتقاد به اینکه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت ، کمال و فعالیت شدید است.

3) اعتقاد فرد به اینکه گروهی از مردم بد ، شرور و بد ذات هستند و باید به شدت تنبیه و مذمت شوند.

4) اعتقاد فرد به اینکه اگر وقایع و حوادث آنطور نباشند که او می خواهد ، نهایت ناراحتی و بیچارگی به بار می آید و فاجعه آمیز خواهد بود.

5) اعتقاد فرد به اینکه بدبختی و عدم خشنودی او به وسیله عوامل بیرونی به وجود آمده است و انسان توانایی کنترل غم و اندوه و اختلالات عاطفی خود را ندارد.

6) اعتقاد فرد به اینکه چیزهای خطرناک و ترس آور موجب نهایت نگرانی می شوند و فرد همواره باید کوشا باشد تا امکان به وقوع پیوستن آنها را به تأخیر بیاندازد.

7) اعتقاد فرد به اینکه اجتناب و دوری از بعضی مشکلات زندگی ومسئولیت های شخص برای فرد آسانتر از مواجه شدن با آنهاست.

8) اعتقاد فرد به اینکه باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قویتر دیگری تکیه کند.

9) اعتقاد فرد به اینکه تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگی ،تعیین کننده مطلق رفتار کنونی هستند و اثر گذشته را در تعیین رفتار کنونی به هیچ وجه نمی توان نادیده انگاشت.

10) اعتقاد فرد به اینکه انسان باید در مقابل مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران کاملا برآشفته و محزون شود.

11) اعتقاد فرد به اینکه برای هر مشکلی همیشه یک راه حل درست و کامل ، فقط یک راه حل ، وجود دارد و اگر انسان بدان دست نیابد، بسیار وحشتناک و فاجعه آمیز خواهد بود.


الیس معتقد است که توسل به این عقاید یازده گانه به اضطراب و ناراحتی های روانی منجر می شود. وقتی که فرد به چنین عقایدی توسل جوید، در نگرش و برداشت های خویش شدیدا بر اجبار ، الزام ، و وظیفه تأکید دارد و خود را بینهایت به وقوع امر خاصی مقید می کند. بنابراین اگر فرد خود را از این قیدها برهاند، به احتمال قوی در جهت سلامت نفس و رشد شخصیت حرکت خواهد کرد.



نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی


بیشتر بخوانید : رابطه زناشویی موفق در زندگی

بیشتر بخوانید : درمان افسردگی بدون داروهای شیمیایی



منابع:

- کتاب نظریه های مشاوره نوشته لوئیس شیلینگ

- کتاب نظریه های مشاوره و روان درمانی نوشته دکتر عبدالله شفیع آبادی و غلامرضا ناصری


خلاصه نظریه شخصیت یونگ ، تیپ های شخصیتی از نظر یونگ

خلاصه نظریه یونگ

یونگ معتقد بود شخصیت علاوه بر گذشته توسط آینده نیز شکل می گیرد و بر ناخودآگاه بیشتر تأکید کرد. یونگ تعریف فروید از لیبیدو را گسترش داد. وی اصطلاح لیبیدو را به دو صورت مورد استفاده قرار داد : اول به صورت انرژی زندگی پراکنده و کلی ، و دوم به صورت مشابه با دیدگاه فروید، یعنی انرژی روانی محدودتری که به کار شخصیت سوخت می رساند و آن را روان نامید . فعالیت های روانشناختی مانند درک کردن ، فکر کردن ، احساس کردن ، و آرزو داشتن از طریق انرژی روانی صورت می گیرند. وقتی کسی مقدار زیادی انرژی روانی را در عقیده یا احساس خاصی صرف می کند، گفته می شود که آن عقیده یا احساس ارزش روانی زیادی دارد و می تواند زندگی آن فرد را عمیقا تحت تأثیر قرار دهد .




به اعتقاد یونگ انرژی روانی مطابق با سه اصل بنیادی اضداد ، هم ارزی ، و آنتروپی عمل می کند. اصل اضداد اعلام می دارد که هر احساس یا میلی ضد خودش را دارد و این ضدیت یا اختلاف بین قطبیت ها برانگیزنده اصلی رفتار و تولید کننده انرژی است ، مانند گرما در برابر سرما ، و آفرینش در برابر زوال . اصل هم ارزی اعلام می دارد که انرژی هرگز در شخصیت از بین نمی رود بلکه از یک قسمت به قسمت دیگر جابجا می شود. برای مثال اگر علاقه خود را به کسی یا به نوعی سرگرمی از دست بدهیم، انرژی روانی که قبلا صرف آن زمینه می شد به زمینه ای تازه جابجا می شود. اصل آنتروپی اعلام می دارد که در شخصیت گرایش به آرامش و تعادل وجود دارد. در حالت ایده آل شخصیت انرژی روانی خود را به طور مساوی بین ابعادش توزیع می کند، اما این حالت ایده آل هرگز به دست نمی آید.

خود (ego) مرکز هشیاری (خود آگاهی) است و به درک کردن ، فکر کردن ، احساس کردن ، و یادآوری مربوط می شود. بخشی از ادراک خودآگاه ما به وسیله نگرش های درون گرایی و برون گرایی تعیین می شود که به موجب آن لیبیدو به صورت درونی یا برونی هدایت می شود.  برون گرایان افراد معاشرتی و از لحاظ اجتماعی جسور هستند و به سمت دیگران و دنیای بیرونی گرایش دارند. درون گرایان کناره گیر و اغلب خجالتی هستند و گرایش دارند که بر خود ، افکار ، و احساساتشان تمرکز داشته باشند. کارکردهای روانشناختی عبارتند از: تفکر ، احساس ، حس کردن ، و شهود .

تفکر و احساس کارکردهای عقلانی هستند که قضاوت کردن و ارزیابی تجربیاتمان را شامل می شوند. حس کردن و شهود کارکردهای غیر عقلانی هستند یعنی از فرایندهای عقل استفاده نمی کنند و تجربیات را بدون ارزیابی می پذیرند. به نظر یونگ فقط یک نگرش و کارکرد می تواند مسلط باشد و تیپ های روانشناختی از ترکیب این نگرش ها و کارکردها شکل می گیرند.

ناخودآگاه شخصی مخزن موادی است که زمانی هشیار بودند ولی فراموش یا سرکوب شده اند. عقده ها که می توانند خودآگاه یا ناخودآگاه باشند ، الگوهای هیجانات ، خاطرات ، ادراک ها ، و امیالی هستند که بر موضوعات مشترکی تمرکز دارند. ناخودآگاه جمعی مخزن تجربیات نوع بشر است که به هر فرد انتقال یافته اند. کهن الگوها موضوعات مکرری هستند که این تجربیات را نشان می دهند. قدرتمندترین کهن الگوها پرسونا ، آنیما ، آنیموس، سایه ، و خود هستند.


مراجعه کنید به روانشناسی یونگ ، کهن الگوهای یونگ

تولد روان هنگام بلوغ  روی می دهد زمانی که روان محتوای مشخصی می گیرد. فعالیت های آماده سازی ،دوره نوجوانی تا جوانی را مشخص می کند. در میانسالی ، هنگامی که افراد به موفقیت هایی دست یافته اند، شخصیت تغییر می کند. انرژی روانی باید به سمت دنیای درون ناخودآگاه هدایت شود و نگرش باید از برون گرایی به درون گرایی تغییر یابد. تفرد ( تحقق تواناییهای فرد) فقط می تواند در میانسالی روی دهد، یعنی زمانی که افراد باید با ناخودآگاه روبرو شوند و رفتارها و ارزش هایی را که نیمه اول زندگی را هدایت می کردند ، کنار بگذارند. تعالی مستلزم یکپارچه شدن شخصیت است.

برداشت یونگ از ماهیت انسان از برداشت فروید خوشبینانه تر و کمتر جبرگرایانه بود. یونگ معتقد بود که بخشی از شخصیت فطری و بخشی از آن آموخته شده است. هدف اصلی زندگی تفرد است . تجربیات کودکی مهم هستند ولی شخصیت بیشتر تحت تأثیر تجربیات میانسالی و آرزوهای آینده قرار دارند.

روش های ارزیابی یونگ عبارتند از : بررسی نمادها، اسطوره ها و مناسک در فرهنگ های باستانی ، آزمون تداعی واژگان که برای بر ملا کردن عقده ها مورد استفاده قرار می گیرد ، تحلیل نشانه که شبیه روش پالایش روانی فروید است و در آن بیماران به نشانه های خود تداعی آزاد می کنند ، و تحلیل رؤیا.

تیپ نمای مایرز - بریگز نیز نوعی وسیله ارزیابی است که از رویکرد یونگ حاصل شده است. مفاهیم یونگ که وسیعا پذیرفته شده اند عبارتند از : آزمون تداعی واژگان ، عقده ها ، درون گرایی- برون گرایی ، خود شکوفایی ، بحران میانسالی.


بررسی تیپ های شخصیتی یونگ

یونگ بر اساس تعامل های دو نگرش درون گرایی و برون گرایی و چهار کارکرد روانشناختی تفکر ، احساس ، حس کردن ، و شهود ، هشت تیپ شخصیتی را معرفی کرد :

تیپ برون گرای متفکر

این افراد دقیقا مطابق با مقررات جامعه زندگی می کنند. این افراد گرایش دارند احساسات و هیجانات را سرکوب کنند، در تمام جنبه های زندگی واقع بین باشند و تعصب فکری و عقیدتی دارند. ممکن است به صورت آدم های خشک و سرد برداشت شوند. آنها دانشمندان خوبی می شوند زیرا تمرکز آنها بر آگاه شدن از دنیای بیرونی و استفاده از قواعد منطقی برای توصیف کردن آن است.

تیپ برون گرای احساسی

این افراد گرایش دارند که شیوه متفکر بودن را سرکوب کنند و بسیار هیجانی باشند. این افراد از ارزش های سنتی و اصولی که آموخته اند پیروی می کنند. آنها به طرز غیر معمولی نسبت به عقاید و انتظارات دیگران حساس هستند . آنها از لحاظ عاطفی حساس بوده و به راحتی رابطه دوستی برقرار می کنند، و آدم های معاشرتی و سرزنده ای هستند . یونگ معتقد بود که این تیپ در بین زنان بیشتر از مردان یافت می شود.

تیپ برون گرای حسی

این افراد بر لذت ، خشنودی ، و جستجو کردن تجربیات تازه تمرکز دارند ، عمیقا به سمت دنیای عملی گرایش دارند و با انواع مختلف افراد و شرایط متغیر سازش پذیر هستند. چون آنها به درون نگری عادت ندارند، گرایش دارند به اینکه معاشرتی باشند و قابلیت زیادی برای لذت بردن از زندگی دارند.

تیپ برون گرای شهودی

این افراد به خاطر توانایی زیادی که در بهره گرفتن از فرصت ها دارند، موفقیت را در کار و کاسبی و سیاست می یابند. این افراد مجذوب اندیشه های تازه هستند و به خلاق بودن گرایش دارند. آنها می توانند در موفق شدن و پیشرفت کردن الهام بخش دیگران باشند. آنها به تغییر پذیر بودن نیز گرایش دارند طوری که از یک فکر یا کار مخاطره آمیز به سراغ دیگری می روند و بیشتر به جای تأمل، بر پایه "شم" تصمیم گیری می کنند. با این حال تصمیمات آنها احتمالا درست از آب در می آید.

تیپ درون گرای متفکر

این افراد با دیگران خوب کنار نمی آیند و در انتقال دادن افکار مشکل دارند، به جای احساسات بر فکر تأکید دارند و از قضاوت عملی ضعیفی برخوردار هستند. از آنجا که عمیقا خلوت گزین هستند ترجیح می دهند به موارد انتزاعی و نظریه ها بپردازند و روی شناختن خودشان به جای دیگران تمرکز کنند. دیگران آنها را به صورت آدم های یکدنده ، عزلت گزین ، متکبر ،و بی ملاحظه برداشت می کنند.

تیپ درون گرای احساسی

این افراد تفکر منطقی را سرکوب می کنند ، هیجان عمیق دارند ولی از ابراز علنی آن خودداری می کنند. آنها مرموز و دست نیافتنی به نظر می رسند و به ساکت بودن ، متواضع بودن ، و بچه گانه بودن گرایش دارند. آنها به احساسات و افکار دیگران اهمیت زیادی نمی دهند و منزوی ، سرد ، و از خود مطمئن به نظر می رسند.

تیپ درون گرای حسی

 منفع ، آرام ، و جدا از دنیای روزمره به نظر می رسند. این افراد اغلب فعالیت های انسان را به دیده نیکخواهی و مسرت می نگرند . آنها از لحاظ هنرشناختی حساس هستند و خود را در قالب هنر یا موسیقی ابراز می کنند و به ابراز کردن شهود خود گرایش دارند. 

تیپ درون گرای شهودی

افراد دارای این تیپ به قدری تمرکز عمیق بر شهود دارند که تماس کمی با واقعیت دارند. این افراد ژرف اندیش و خیال پرداز ، کناره گیر ، و بی اعتنا به مسائل عملی بوده و دیگران آنها را خوب درک نمی کنند. آنها که عجیب و غریب و نامتعارف به نظر می رسند، در کنارآمدن با زندگی روزمره و برنامه ریزی برای آینده مشکل دارند.


نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره از دانشگاه علامه طباطبایی


جهت مشاهده ویدیوهای کوتاه روانشناسی و موفقیت کلیک کنید نماشا ، نگاه نو 


منابع:

- کتاب نظریه های شخصیت نوشته دوان شولتز و سیدنی الن شولتز ، ترجمه یحیی سید محمدی

- کتاب نظریه های شخصیت نوشته جس فیست و گریگوری جی فیست ، ترجمه یحیی سید محمدی

روانشناسی یونگ ، کهن الگوهای یونگ

نظریه یونگ به زبان ساده

کارل گوستاو یونگ (  carl Gustav Jung همکار سابق فروید ، ارتباط  خود را با روانکاوی مرسوم قطع کرد و نظریه شخصیت مجزایی را به نام روانشناسی تحلیلی  به وجود آورد . فرض اساسی نظریه شخصیت یونگ این است که پدیده های اسرار آمیز می توانند بر زندگی همه افراد تأثیر بگذارند . یونگ معتقد بود که هر فردی نه تنها توسط تجربیات سرکوب شده ، بلکه به وسیله تجربیات هیجانی خاص که از نیاکان او به ارث رسیده اند، برانگیخته می شود . این تصورات ارثی ، آنچه را که یونگ ناهشیار جمعی نامید ، تشکیل می دهند. ناهشیار جمعی ( ناخودآگاه جمعی) شامل عناصری است که افراد هیچ گاه به صورت فردی آنها را تجربه نکرده اند، بلکه از نیاکان آنها منتقل شده اند.

تعدادی از عناصر ناخودآگاه جمعی بسیار رشد یافته اند و کهن الگو ها نامیده می شوند. کلی ترین کهن الگو ، مفهوم خود پرورانی است که فقط در صورت دستیابی به تعادل بین نیروهای متضاد مختلف ، حاصل می شود. بنابراین نظریه یونگ خلاصه ای از اضداد است . افراد هم درون گرا هم برون گرا ، منطقی و غیر منطقی ، زن و مرد ، هشیار و ناهشیار ( خود آگاه و ناخودآگاه) هستند و رویدادهای گذشته به آنها فشار می آورد و در عین حال ، انتظارات آینده آنها را به سمت خود می کشاند .

از نظر یونگ همه افراد نگرش درون گرا و برون گرا دارند. اگر کسی عمدتا به درون گرایی هشیار متکی باشد ، برون گرایی عمدتا در او به صورت ناهشیار می ماند . اگر نگرش برون گرا در سطح هشیار رشد زیادی کرده باشد ، در این صورت نگرش درون گرا ناهشیار می ماند .


کهن الگوهای یونگ

کهن الگوها تصورات باستانی هستند که از ناهشیار جمعی حاصل می شوند. آنها از این نظر که مجموعه تصوراتی مرتبط با حال و هوای هیجانی هستند ، به عقده ها شباهت دارند. اما در حالی که عقده ها عناصر فردی نا هشیار شخصی ( ناخودآگاه شخصی) هستند ، کهن الگوها عمومیت دارند و عناصر ناهشیار جمعی را تشکیل می دهند. کهن الگوها را باید از غرایز نیز متمایز کرد . یونگ "غریزه" را به صورت "تکانه جسمانی ناهشیار به سمت عمل کردن" تعریف کرد و کهن الگو را همتای روانی غریزه دانست .

غرایز سایق های فیزیولوژیکی هستند که به صورت ناهشیار تعیین شده اند، در حالی که کهن الگوها تصورات روانی هستند که به صورت ناهشیار تعیین شده اند و جلوه های غرایز می باشند . هم غرایز و هم کهن الگوها به صورت زیستی تعیین شده اند و هر دو بر رفتار تأثیر می گذارند و به شکل گیری شخصیت کمک می کنند. کهن الگو به خودی خود نمی تواند به طور مستقیم نمایان شود ، بلکه وقتی فعال شده باشد خود را به صورت های مختلف ، عمدتا از طریق رؤباها ، خیالپردازی ها و هذیان ها ابراز می کند.


در ادامه به توضیح برجسته ترین کهن الگوهای یونگ می پردازیم:


پرسونا

جنبه ای از شخصیت که به دنیا نشان می دهیم ، پرسونا نامیده می شود. یونگ معتقد بود که هر کسی باید نقش خاصی را که جامعه حکم می کند ، نمایش دهد. برای مثال از سیاستمدار انتظار می رود ، چهره ای را به مردم نشان دهد که اعتماد و رأی مردم را جلب می کند ، یا از پزشک انتظار می رود که ویزگی رفتار بالینی به خود بگیرد . و یک بازیگر سبک زندگی را آشکار می کند که مردم می طلبند.

گرچه پرسونا جنبه ضروری شخصیت انسان است ، اما اگر افراد بیش از حد با پرسونای خود همانندسازی کنند ، نسبت به فردیت خویش ناهشیار می مانند و از رسیدن به خودپرورانی باز می ایستند. برای اینکه افراد از لحاظ روانی سالم باشند ، باید بین درخواست های جامعه و آنچه واقعا هستند تعادل برقرار کنند.

سایه

سایه کهن الگوی تیرگی و سرکوبی ، و بیانگر ویژگی هایی است که افراد دوست ندارند به وجود آنها اعتراف کنند ، بلکه تلاش می کنند آنها را از خودشان و دیگران مخفی نگه دارند . سایه گرایش هایی که از لحاظ اخلاقی ناخوشایند هستند ، به علاوه تعدادی ویژگی سازنده و خلاق که با این حال افراد دوست ندارند با آنها مواجه شوند ، در بر می گیرد . به نظر یونگ اولین آزمون شهامت افراد این است که به طور مداوم بکوشند از سایه خودشان با خبر شوند. 

افرادی که هیچ گاه سایه خودشان را تشخیص نمی دهند ، امکان دارد تحت سلطه آن قرار گیرند و زندگی اسفباری داشته و محصولات شکست و ناامیدی خود را برداشت نمایند.

آنیما

یونگ نیز مانند فروید معتقد بود ، همه انسانها از لحاظ روانشناختی دو جنسیتی هستند و از هر دو جنبه مردانگی و زنانگی برخوردارند. آنیما "جنبه زنانه مرد " و به عنوان یک کهن الگو از ناهشیار جمعی سرچشمه می گیرد و شدیدا در برابر هشیار شدن مقاوم است. تعداد کمی از مردان با آنیمای خود آشنا می شوند، زیرا این تکلیف به شهامت زیادی نیاز دارد و حتی از آشنا شدن با سایه دشوارتر است. در روانشناسی یونگ دومین آزمون شهامت مرد ، آشنا شدن با آنیمای خویش است ، تکلیفی که فقط بعد از آن که او به سایه اش پی برده باشد ، می تواند به آن دست یابد. 

یونگ معتقد بود که آنیما از تجربیات اولیه مردان با زنان ( مادران ، خواهران ، معشوقه ها) سرچشمه گرفته است و با هم ترکیب شده است تا تصویر کلی از زن را برای آنها به وجود آورد . مرد خیلی تمایل دارد تا آنیمای خود را در همسر یا معشوقه اش فرافکنی کند و او را نه آنگونه که هست ، بلکه به صورتی که ناهشیار شخصی یا جمعی اش تعیین کرده است ، ببیند. این آنیما می تواند مایه سوء تفاهم های زیادی در روابط زن و مرد شود ، اما می تواند مسبب حالت افسون گری که زن در روان مردان دارد نیز باشد . آنیما بر جنبه احساسی فرد تأثیر می گذارد و توجیهی برای برخی احساس ها و خلق های غیر منطقی است.

آنیموس

کهن الگوی مردانه در زنان آنیموس نامیده می شود . آنیموس نماد تفکر و استدلال است. انیموس قادر است بر تفکر زن تأثیر بگذارد ، با این حال واقعا به او تعلق ندارد ، بلکه به ناهشیار جمعی تعلق دارد و از رویارویی های زنان پیش از تاریخ با مردان ناشی می شود. در هر رابطه زن-مرد ، زن سعی می کند تجربیات نیاکان دور خود را با پدران ، برادران ، معشوق ها، و پسران را به مرد از همه جا بی خبر فرافکنی کند . آنیموس مسئول تفکر و عقاید در زنان است ، درست به همان صورتی که آنیما احساس ها و خلق ها را در مردان به وجود می آورد. در ضمن آنیموس توجیهی است برای تفکر و عقاید غیر منطقی که اغلب به زنان نسبت می دهند.


مادر

همه مردان یا زنان از کهن الگوی مادر برخوردارند. این مفهوم مادر از پیش موجود ، همیشه با احساس های مثبت و منفی همراه است . بنابراین مادر بیانگر دو نیروی متضاد است : "باروری و تغذیه" از یک سو و "قدرت و ویرانگری" از سوی دیگر . او قادر است تولید و نگهداری کند ( باروری و تغذیه ) ، امادر ضمن می تواند فرزند خود را نابود و یا به او بی توجهی کند( ویرانگری ) . به اعتقاد یونگ تمام آن تأثیراتی که نوشته ها مدعی هستند بر کودکان اعمال شده اند ، از خود مادر حاصل نمی شوند، بلکه از کهن الگوهایی حاصل می شوند که به مادر فرافکنی شده و به او پیشینه ای افسانه ای داده است. به عبارت دیگر جاذبه نیرومندی که مادر برای مردان و زنان دارد ، اغلب در غیاب رابطه شخصی صمیمانه ، از نظر یونگ دلیل بر وجود کهن الگوی مادر است . 

باروری و قدرت با هم ترکیب می شوند تا مفهوم تولد دیگر را به وجود آورند که می تواند کهن الگویی جداگانه باشد اما ارتباط آن با کهن الگوی مادر واضح است. تولد دیگر در فرایند هایی مانند تناسخ ، غسل تعمید ، و قیامت نمایان می شود . افراد در سرتاسر جهان با "میل به تولد دوباره" برانگیخته می شوند ، یعنی "رسیدن به خودپرورانی ، نیروانا ( در آیین هندو و آیین بودا ) ، بهشت ، یا کمال " .


پیر فرزانه

پیر فرزانه ، کهن الگوی خرد و معنی و مظهر دانش و اسرار زندگی از پیش موجود است . این کهن الگو ناهشیار است و نمی توان به صورت مستقیم یا فردی به ان دست یافت . مرد یا زنی که تحت سلطه کهن الگوی پیر فرزانه قرار دارد ، ممکن است با استفاده از الفاظی که به نظر عمیق می رسند ، اما در واقع پوچ هستند ، تعداد زیادی مرید دور خود جمع کند، زیرا ناهشیار جمعی نمی تواند مستقیما خرد خود را به فرد منتقل کند. مبلغان سیاسی ، مذهبی ، و اجتماعی که به عقل و خرد و هیجان متوسل می شوند ف با این کهن الگوی ناهشیار هدایت می شوند.

در صورتی که افراد تحت تأثیر دانش کاذب یک مبلغ قدرتمند قرار بگیرند و مطالب پوچ و بی معنی او را اشتباها خرد واقعی برداشت کنند، جامعه به مخاطره می افتد . کهن الگوی پیر فرزانه در رؤیاها با عناوین پدر ، پدربزرگ ، معلم ، فیلسوف، مرشد ، دکتر ، یا کشیش شخصیت پیدا می کند .این کهن الگو در افسانه ها با عنوان پادشاه ، آدم فرزانه ، یا جادوگری که به کمک قهرمان گرفتاری می شتابد و از طریق عقل برتر به او کمک می کند تا از بد بیاری هایش نجات یابد ، نمایان می شود. کهن الگوی پیر فرزانه مظهر زندگی هم هست . نوشته ها مملو از ماجرای افرادی است که موطن خود را ترک می کنند، دنیا را می گردند و سختیها و مشقتهای زندگی را تجربه می کنند و سرانجام به عقل و خرد می رسند.


قهرمان

کهن الگوی قهرمان در اساطیر و قصه ها به صورت مرد قدرتمندی ظاهر می شود که برای شکست دادن نیروی اهریمنی به شکل اژدها ، هیولا، افعی، یا دیو مبارزه می کند . با این حال ، در نهایت کار قهرمان به وسیله فرد یا رویداد ظاهرا بی اهمیتی ، ناتمام می ماند. برای مثال آشیل قهرمان جسور جنگ تروجان ، به وسیله تیری که به تنها نقطه آسیب پذیر او - پاشنه پایش - اصابت کرد، کشته شد. به عبارت دیگر یک آدم فناناپذیر و بدون هیچ نقطه ضعفی نمی تواند قهرمان باشد. منشأ نقش مایه قهرمان به قدیمی ترین تاریخ انسان بر می گردد - به پیدایش هشیاری . قهرمان در جریان شکست دادن افراد شرور ، به طور نمادی برتاریکی ناهشیار  پیش انسانی غالب می شود و بیانگر پیروزی بر نیروهای جهل و نادانی است.


خود (self)

یونگ معتقد بود هر کسی از گرایش فطری برای پیش رفتن به سمت رشد و کمال برخوردار است و این گرایش فطری را خود نامید. خود که از همه کهن الگوها جامع تر است ، کهن الگوی کهن الگوهاست ، زیرا سایه کهن الگوها را کنار هم قرار می دهد و آنها را در فرایند خود پرورانی یکپارچه می کند. این کهن الگو مانند کهن الگوهای دیگر ، از عناصر هشیار و ناهشیار شخصی برخوردار است ، اما عمدتا به وسیله تصورات ناهشیار جمعی شکل می گیرد. خود بیانگر تلاش های ناهشیار جمعی برای وحدت ، تعادل و یکپارچگی است .

نماد نهایی خود ، ماندالا است . ماندالا خود کامل ، کهن الگوی نظم ، وحدت ، و کلیت را نشان می دهد. خود در ناخود آگاه جمعی به صورت شخصیت ایده آل ظاهر می شود و گاهی شکل عیسی مسیح، بودا ، کریشنا ، و سایر شخصیت های پرستیدنی می گیرد. نکته قابل توجه این است که نباید خود (self) را با خود (ego) اشتباه کرد که فقط بیانگر هشیاری است .


بیشتر بخوانید : مهارت مدیریت استرس


نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره از دانشگاه علامه طباطبایی


منابع:

- کتاب نظریه های شخصیت تالیف جس فیست و گرگوری جی فیست

- کتاب نظریه های شخصیت تالیف دوان شولتز و سیدنی الن شولتز

رهایی از افسردگی شدید

مقدمه

پیامدهای افسردگی

افسردگی یکی از ناتوان کننده ترین اختلال های روانپزشکی است . این اختلال مهم ترین عامل ناتوانی افراد 15 تا 44 ساله در ایالات متحده و نیز در جهان محسوب می شود . تقریبا می توان علت این وضعیت را در مزمن و بازگشت پذیر بودن این بیماری دانست. متاسفانه 76% افراد مبتلا به افسردگی متوسط و 61% افراد مبتلا به افسردگی شدید، هرگز تحت درمان قرار نمی گیرند. به علاوه 80% افراد افسرده در کارکردهای روزانه، به ویژه در شغل خود با مشکل مواجه هستند . نیمی از علل کاهش کارایی به دلیل غیبت از کار و همچنین از کارافتادگی کوتاه مدت است. افرادی که علائم افسردگی دارند 2/17 برابر بیش از دیگران به بیماری های شایع جسمانی مبتلا می شوند و حتی در حین انجام وظیفه ، کارایی شان به علت ناتوانی در تمرکز، بازدهی کم و ناتوانی در سازماندهی کارها کاهش می یابد. بنابراین جای تعجب نیست که نرخ بیکاری افراد افسرده هفت برابر بیشتر از دیگران باشد. اگرچه افسردگی یک بیماری ناتوان کننده است، اما احتمال درمان آن بسیار بالا است . در واقع کاربرد درمان های ترکیبی ، استفاده از درمان دارویی و به ویژه به کارگیری درمان شناختی رفتاری، احتمال بهبودی را بیشتر می کند.


درمان دارویی افسردگی در لینک زیر :

درمان سریع افسردگی


درمان افسردگی بدون دارو


روانکاوی افسردگی

رکن اصلی همه نظریه های روانکاوی درباره افسردگی این است که افسردگی یعنی واکنش در مقابل فقدان مثلا از دست دادن یکی از بستگان نزدیک و یا ممکن است به صورت از دست دادن سمبولیک نشان داده شود مثلا از دست دادن شغل می تواند معادل از دست دادن یکی از عزیزان به حساب آید. نظریه های روانکاوی معتقدند که فرد با درون ریزی خشم ناشی از این فقدان ، به آن واکنش نشان می دهد. این کار باعث می شود که از خودش متنفر شود و در نتیجه عزت نفسش پایین بیاید.

هدف از روانکاوی این است که به فرد کمک کند تا از کشمکش های سرکوب شده آگاه شود و خشمی را که درون ریزی کرده است بیرون بریزد. افراد افسرده باید در کشمکش ها و روابط دشوار خود با افرادی که به آنها دلبستگی دارند، مثل والدین، کند وکاو کنند و درباره مکانیسمهای دفاعی که مدتهاست از انها استفاده می کنند، با روانکاوان صحبت کنند. ممکن است یک روانکاو با استفاده از تداعی آزاد یا تحلیل رویا، به درمانجو کمک کند تا خاطرات کودکی درباره بعضی فقدان ها را به یاد بیاورد. به این ترتیب روانکاوی افسردگی سعی دارد تا ریشه های علائم افسردگی را بیابد و به درمانجویان کمک کند تا متوجه شوند که تجربه های کودکی چگونه می توانند در ایجاد نشانه ها مؤثر واقع شوند و بر روابط بین فردی کنونی تأثیر بگذارند.


آموزش مهارت های اجتماعی

به عقیده بعضی روانشناسان، افسردگی دو ویژگی خاص دارد:

1) افراد افسرده در مهارت های اجتماعی کلی و ضروری برای تعاملات کارآمد و مؤثر ، نقص دارند.

2) رفتاری دارند که به نظر دیگران از جمله اعضای خانواده ، آزار دهنده است.

این دو ویژگی باعث می شوند که هم از فراوانی تعاملات اجتماعی افراد افسرده و هم از پاداش هایی که انها می توانند از تعاملات اجتماعی دریافت کنند، کاسته شود. در نتیجه این دو ویژگی، افسردگی افراد افزایش و شدت می یابد. از جمله تواناییهایی که نشان دهنده مهارت های اجتماعی هستند می توان ، تماس چشمی ، میمیک یا حرکات صورت متناسب با موضوع ، و سرعت واکنش در گفتگوها را نام برد. به منظور کاهش یا رفع این دو ویژگی افراد افسرده نوعی روان درمانی به نام آموزش مهارت های اجتماعی طراحی شده است که معتقد است علت ایجاد افسردگیف تا اندازه ای ناتوانی در برقراری ارتباط صحیح و معاشرت با مردم است و تقویت مهارت های اجتماعی می تواند به رفع نشانه های اصلی افسردگی کمک کند. این کار می تواند موارد زیر را شامل شود: 

  • آموزش مهارت های اعتماد به نفس
  • آموزش مهارت قاطعیت و جرأت ورزی
  • مهارت های تعاملات کلامی
  • مهارت های گفتگو با جنس مخالف
  • مهارت های مصاحبه شغلی

درمان شناختی رفتاری افسردگی

نظریه های رفتارگرا روی شناسایی رفتارهای افسرده کننده و بعد تغییر آنها تمرکز می کنند. مثلا منزوی بودن و اجتناب کردن از فعالیت های روزمره می تواند به افکار و احساسات افسرده کننده منجر شود یا به حفظ آنها کمک کند. تغییر دادن این رفتارهای افسرده کننده می تواند به افزایش فرصت هایی برای دریافت تقویت مثبت منجر شود.

فعال سازی رفتاری برای درمان افسردگی

 در این برنامه ها، از فعالیت هایی که درمانجو احتمالا از آنها لذت خواهد برد، یا از فعالیت هایی که به آنها نیاز دارد تا زندگی عادی و راضی کننده داشته باشد، یک فهرست تهیه می شود. بعد از تهیه فهرست درمانجو می پذیرد که از آسانترین آنها آغاز کند و به شیوه ای منظم همه را انجام دهد. مطالعات نشان داده اند که بعد از مداخله های رفتاری، تغییرات شناختی ( فکری ) نیز به وجود می آید و این تغییرات می توانند به اندازه تغییرات شناختی حاصل از مداخله های شناختی مهم باشند. موارد جدید اضافه شده به روان درمانی فعال سازی رفتاری عبارتند از : خود نظارتی بر تجربه های خوشایند/ ناخوشایند و شناسایی اهداف رفتاری در زمینه های عمده زندگی( مثلا روابط و تحصیلات) که می توانند هدف رشد و تقویت قرار گیرند.

روش بازسازی شناختی

طبق نظریه شناختی بک در مورد افسردگی ، افکار و باورهای غلط و غیر منطقی نوعی عینک یا عدسی منفی  به وجود می آورند و افراد افسرده از داخل آن به خود ، دنیا ، و آینده نگاه می کنند و به این ترتیب افسردگی ادامه می یابد. روش بازسازی شناختی سه هدف دارد:

  • کمک به افراد افسرده برای شناسایی باورها و افکار منفی
  • به چالش کشیدن افکار منفی، غیر منطقی و مختل کننده
  • جایگزینی باورهای منفی با باورهای منطقی تر و سازگارانه تر

مثلا افراد افسرده معمولا باورها و  سبک های اسنادی دارند که نوعی" تعمیم افراطی" است . آنها به عدم موفقیت های خود مثلا مردودی در امتحان رانندگی، با جملاتی مثل " در هیچ کاری موفق نمی شوم " یا " ما که شانس نداریم " یا " دنیا علیه من است " واکنش نشان می دهند. فلسفه کلی شناخت درمانی برای افراد افسرده ، اصلاح سوگیری انها در پردازش اطلاعات است. در آموزش اسناد دوباره ، به درمانجویان کمک می شود تا به جای تفسیر مشکلات خود به روش های منفی ، کلی ، و ثابت ، که معمولا در افراد افسرده دیده می شود، آنها را به شیوه ای امیدوارانه تر و سازنده تر تفسیر کنند.

تکنیک های ذهن آگاهی

در درمان افسردگی یکی از سئوالات مهم این است که پس از بهبود ، چگونه می توان باز گشت احتمالی را پیش بینی کرد یا آن را از بین برد. به نظر می رسد که علت افزایش احتمال بازگشت افسردگی در افراد بهبود یافته این است که دوره های خلق منفی ( ملال ، غم ، اضطراب ، بی قراری)، باعث فعال شدن الگوهای تفکر منفی یا افسرده زا می شوند، مثل انتقاد از خود و ناامیدی . یعنی احساس افسردگی موجب فعال شدن دوباره تفکر منفی شده و فرد در یک دور باطل از نشانه های افسردگی متناوب درگیر می شود.

تکنیک های مایندفولنس ( ذهن آگاهی) برای این طراحی شده اند که رابطه بین دوره های خلق منفی و آغاز تفکر منفی را از بین ببرد. این نوع درمان به درمانجویان کمک می کند تا روی نقاط منفی رویدادها تمرکز نکنند، از افکار منفی خود آگاه باشند و آنها را صرفا برداشتی شخصی از واقعیت بدانند نه بازتاب دقیق واقعیت . برنامه های کاهش استرس مبتنی بر مایندفولنس نیز عناصری از مدیتیشن را به کار می برند تا به فرد یاد دهند که چگونه با استفاده از حواس پنجگانه خود ، از آنچه در ذهنش می گذرد آگاه شود . به درمانجو آموزش داده می شود که از افکار ، عواطف ، و تجربه های جسمی خود آگاه شود، آنها را به گونه ای متفاوت تفسیر کند، و افکار و احساسات خود را صرفا به عنوان رویدادهایی گذرا که برای لحظه ای وارد ذهن می شوند و لحظه ای بعد از آن بیرون می روند، در نظر بگیرد و خود را تسلیم آنها نکند. در واقع مایندفولنس ، آگاهی از تجربه کنونی به همراه پذیرش است.


بیشتر بخوانید:

مهمترین علت افسردگی



نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی


منابع:

- کتاب " مداخلات و طرح های درمانی برای افسردگی و اختلالات اضطرابی " تالیف رابرت لیهی و همکاران

- کتاب "آسیب شناسی روانی براساس dsm 5 "تالیف دکتر مهدی گنجی

کاربردها و عوامل مشترک نظریه های مشاوره و روان درمانی


 نظریه

به مانند نقشه راه است که در آن مجموعه سازمان یافته رسمی از واقعیت ها ، تعاریف ، و سازه ها با هم ارتباط معناداری دارند.

سازه :

مفاهیم پیچیده که به لحاظ  انتزاعی در سطح بالایی قرار دارند ازقبیل هوش ، انگیزش ، مفهوم خود ، اضطراب ، و قابلیت اجتماعی که به صورت مستقیم قابل مشاهده نمی باشند . سازه ها غالبا از نظریه ها مشتق می گردند و مشاهده آنها با ایجاد شرایط خاص و از طریق متغیرها امکان پذیر می باشد.


 کاربرد عملی نظریه های مشاوره و روان درمانی

  •  کمک به مشاور در انسجام بخشیدن به آراء و ایده های گوناگون ( منظم کردن یافته ها )

  •  مشاور را به سمت آزمودن موارد و روابطی  که از دید مراجع مخفی مانده است ، هدایت می کند. 

  •  نظریه ها به مشاورین رهنمودهای عملی و عملیاتی ارائه می دهند که از طریق آن می توانند خودرا به لحاظ   حرفه ای ارزیابی کنند.

  •  نظریه به مشاور در یافتن اهداف و داده های مرتبط کمک می کند. برای مثال قصه درمانی ، درمان راه حل محور ،   و تئوری راجرز هر کدام به نوعی با  post modern  ارتباط دارند.

  •  نظریه به مشاور به جهت هدایت و راهنمایی  مراجع برای تغییر رفتار ، کمک می کند.

  •  در آخر مهم ترین تأثیر نظریه کمک به مشاور و روانشناس در جهت ارزیابی شخصی است. 

نکته : با وجود اینکه نظریه نقشه راه است و مشاور مبتنی بر آن پیش می رود اما هیچ نظریه ای مطلق و کامل نیست ، زیرا زندگینامه ، زمینه تاریخی ، و جهان بینی صاحب نظریه در شکل گیری نظریه تأثیرگذار بوده و امکان دارد برخی از جزئیات آن مورد قبول مشاور نباشد و یا احساس کند که به لحاظ فرهنگی همخوانی وجود ندارد.


 پیش شرط یا ویژگی های اساسی نظریه های علمی

  •  روشن ، قابل فهم و دارای ماهیت منطقی و تعاملی باشد یعنی قسمتهای مختلف آن با هم تعارض نداشته   باشد.

  •  جامع باشد و تبیین های گوناگون برای طیف وسیعی از پدیده ها را در بر گیرد . 

  •  مفاهیم نظریه بایستی صریح و آشکار بوده و نقطه غامض و مبهمی نداشته باشد .

  •  نظریه از بابت روشی که  برای رسیدن به نتایج ارائه می دهد ، ویژه باشد. خصوصا به لحاظ طرح درمان و   دیدگاهی که نسبت به   انسان دارد.


چرا در مشاوره و روان درمانی بر نظریه تاکید میشود؟

نظریه های مشاوره و روان درمانی در توصیف پدیده های بالینی و همچنین سازماندهی داده ها به صورت مجموعه ای منسجم از دانش قابل فهم ، به مشاورین و درمانگران کمک کرده تا از این طریق بتوانند مسیر  درمان را هدایت کنند.

 

عوامل مشترک تمام نظریه های روان درمانی


1. انتظار مثبت مراجع ( دید مثبت مراجع ، پذیرش مشکل و تمایل برای درمان )

2. اهمیت رابطه درمانی تسهیل کننده

3. Hawthorne effect  اثرهاوتورن ( توجه درمانگر به مراجع )

منظور بهتر شدن کارایی در اثر آگاهی فرد از اینکه اقداماتی برای بهتر کردن کار و کارایی در دست انجام است ، می باشد. 



بیشتر بدانید: خلاصه نظریه شخصیت یونگ، تیپ های شخصیتی از نظر یونگ


نویسنده: نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علامه طباطبایی

معرفی کتاب:

- کتاب نظریه های مشاوره و روان درمانی تالیف دکتر عبدالله شفیع آبادی و غلامرضا ناصری

- کتاب نظریه های مشاوره نوشته لوئیس شیلینگ ترجمه دکتر خدیجه آرین